به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه 25 سوره بقره « وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»، به بحث انذار و تبشیر در قرآن اشاره کرده و می گوید: " ...خدای سبحان رسولش را به عنوان بشیر و نذیر معرفی کرده است؛ راه را نشان میدهد و راهیانی که آن را طی کردند، آنها را به بهشت بشارت میدهد و منحرفانی که از آن راه سقوط کردند، آنها را به جهنّم وعید میدهد. بعد از اینکه مسئله وعیدِ اهلِ نار گذشت، آنگاه بشارت مؤمنین نوبتش میرسد.
خدای سبحان در اوایل سوره «بقره» ـ وقتی که نام قرآن و وحی را بُرد ـ فرمود: این کتاب ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است، مردم را در برابر قرآن به سه قسمت تقسیم کرد: مؤمن و کافر و منافق، حکم هر سه را هم بیان کرد. آنگاه به مسئله توحید پرداخت. از آیه 21 به بعد، بعد از آیه 23 به بعد به مسئله نبوت پرداخت، آنگاه مردم در برابر وحی و نبوّت، یا مؤمناند یا غیر مؤمن. مؤمن را دارد به بهشت بشارت میدهد، کافر را هم به جهنّم انذار کرده است. اینچنین نیست که فقط یک سلسله احکام کلّی بگوید و راههای تربیتی و اخلاقی را بازگو نکند، فرق قرآن با کتابهای دیگر این است، لذا فرمود: آن که پذیرفت و عمل کرد به او بهشت را بشارت بدهید و آن که نپذیرفت، او را از نار انذار کنید.
﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ این جمله بر جمله گذشته عطف است. و خطاب گرچه ظاهرش متوجه رسول خدا(ص) است، ولی همان طوری که حضرت مخاطب است و امّت او به او اقتدا میکنند، در این بشارت هم اینچنین است، اختصاصی به پیغمبر(ص) ندارد بلکه هر انسان عاقلی میتواند دیگران را مژده به بهشت بدهد ... البته تبشیر بالاصالة از آنِ پیغمبر(ص) است دیگران که از مکتبش میآموزند به مؤمنین بشارت میدهند؛ پس هر خردمندی میتواند از اینجا بیاموزد و دیگران را به بهشت بشارت بدهد...
حسن فعلی و حسن فاعلی، شرط ورود به بهشت
در قرآن کریم بهشت را از آنِ کسی میداند که حُسن فاعلی را با حُسن فِعلی ضمیمه کرده باشد؛ یعنی آدم خوبی باشد و کار خوبی بکند. کسی که آدم خوبی است، ولی کار خوبی نمیکند اهل بهشت نیست. کسی که کار خوب میکند، ولی آدم خوبی نیست اهل بهشت نیست.
بیان ذلک این است که کسی که موحد است و معتقد است به مبدأ، معاد، وحی و سایر اصول دین، این آدم خوبی است، حسن فاعلی دارد؛ یعنی جانی دارد پاک و روحی طیّب دارد و اگر به فروع دین عمل کرد، حسن فعلی دارد؛ یعنی کار او خوب است، جان او خوب، این را قرآن به بهشت وعده میدهد.
اگر کسی جان خوب داشته باشد؛ یعنی معتقد باشد و امّا کاری انجام ندهد، یعنی واجبها را انجام ندهد و از محرّمات اجتنابی نداشته باشد؛ یک انسان اینچنینی که حسن فاعلی دارد، ولی از حُسن فعلی محروم است به بهشت وعده داده نشد، یا کسی که حسن فعلی دارد کار خوب میکند؛ یعنی خدماتی دارد، اما حسن فاعلی ندارد؛ یعنی به خدا و قیامت معتقد نیست، کار را «لله» انجام نمیدهد، کار را «لیوم الحساب» انجام نمیدهد در این صورت یا به عنوان شهرت است که این کار حسن فعلی هم ندارد یا نه، به عنوان نوع دوستی است که یک حسن فعلی دنیایی است.
خدای سبحان برای این گونه از حُسن فعلی ها پاداشی قائل است، اثرش را در دنیا از بین نمیبرد، او را از برکات دنیایی برخوردار میکند و مانند آن و احیاناً ممکن است باعث تخفیف عذاب او در جهنّم بشود، امّا کسی که به خدا و قیامت معتقد نیست او را به بهشت نمیبرند. اگر کسی برای خدا کار نکرد و به خدا عقیده نداشت، برای لقای حق کار نکرد و به معاد معتقد نبود، ولی خدماتی ارائه داد، این بهرهٴ دنیایی میبرد، ولی در قیامت سهمی ندارد؛ لذا خدای سبحان درباره کفار فرمود: هر عملی که کافر انجام میدهد؛ ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ ...
عدم پذیرش ایمان در هنگام احتضار
... در سوره «انعام» آیه 158 میفرماید: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ فرمود: روزی فرا میرسد که اینها بعضی از آیات الهی را میبینند که همان لحظه احتضار است؛ در آن روز اگر بخواهند ایمان بیاورند سودی ندارد؛ چون ایمان را انسان باید در حال اختیار تحصیل کند و در حال اضطرار ـ که حال احتضار است ـ آن ایمان سودی ندارد.
فرمود: ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾؛ در دنیا در حال سلامت ایمان نیاورد، ایمان حال احتضار به حال او سودی ندارد (این یکی) یا نه، در حال سلامت ایمان آورد: ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر ﴿آمَنت﴾ است؛ یعنی ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» یا قبلاً ایمان آورد، ولی کاری از این ایمان به عنوان بهره عملی استفاده نکرد. کسی که قبلاً ایمان نیاورد: ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا ایمان آورد، ولی کاری نکرد: ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ که این «کسبت» عطف بر «آمنت» است، آنگاه «لم تکن» روی او وارد میشود؛ یعنی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» کاری هم از پیش نبرد؛ یعنی چیزی از خیرات کسب نکرده است.
اگر کسی قبلاً ایمان نیاورد یا قبلاً ایمان آورد، ولی کاری کسب نکرده است، این انسان این چنینی در حال احتضار اگر ایمان بیاورد سودی ندارد. معلوم میشود ایمان قبلی ـ وحده ـ کافی نیست بلکه کسب خیر هم لازم است ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ نافع نیست. کدام نفس؟ آن انسانی که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یعنی حسن فاعلی فراهم نکرده ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ ؛ یعنی حسن فعلی فراهم نکرده، یعنی ایمان آورد، ولی خیری کسب نکرده است. ﴿قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ بنابراین اگر چنانچه قرآن کریم بهشت را وعده میدهد، به کسانی وعده میدهد که هم از نظر اعتقاد مؤمن باشند و هم از نظر عمل کارهای صالح داشته باشند.
شرط صالح بودن عمل در قرآن
﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾؛ عملی را هم قرآن صالح میداند که مطابق با «ما جاء به النبی» باشد؛ یعنی برابر وحی باشد. اگر عمل برابر وحی بود، میشود صالح؛ لذا گاهی مسئله نبوت را مسقیماً ذکر میکند؛ گاهی مستقیماً مسئله نبوت را ذکر نمیکند، میگوید: اینها عمل صالح دارند. عملی که برابر با وحی نباشد، صالح نیست و عملی که مطابق وحی است صالح است؛ پس عمل صالح در فرهنگ قرآن همان است که مطابق با وحی باشد...
بهشت، مشتاق لقای اولیای الهی
آیت الله جوادی آملی در بخش دیگری از تفسیر آیه 25 سوره بقره به اشتیاق بهشت برای دیدار اولیای الهی اشاره کرده و تأکید می کند: ... و اگر انسان یک قدریبالاتر باشد، این تعبیرات دربارهٴ او رواست که «إنّ الجنة تشتاق الی اربعة» این حصر نیست. اگر درباره چهار نفر در روایات وارد شده است که بهشت مشتاق آنهاست، بهشت مشتاق زیارت سلمان و مقداد و امثال ذلک است، این حصر نیست. اینچنین نیست که در اوّلین و آخرین همین چهار نفرند که میتوانند به جایی برسند ـ بعد از معصومین ـ که بهشت مشتاق اینها باشد، خیلیها هم میتوانند به جایی برسند که بهشت مشتاق آنها باشد. البته هر مملوکی مشتاق مالک است. یک وقت بهشت را روی لطف به ما میدهند، گرچه همهٴ کارهای خدا لطف است؛ یک وقت خدای سبحان دست ما را میگیرد، به جایی میبرد که بهشت به ما مهر میورزد.
بهشت، محکوم و مملوک تکوینی انسان
این بیان را در نهجالبلاغه ملاحظه میفرمایید که حضرت فرمود: «فاعل الخیر خیر منه و فاعل الشر شرٌ منه» ؛ بالاتر از هر کار خیر آن کسی است که کار خیر را انجام داده است؛ چون هر علتی بالاتر از معلول است، هر مؤثّری قویتر از اثر است. حضرت فرمود: شما بالاتر از نمازتان هستید، نه بالاتر از حقیقت نماز، بالاتر از همین نمازی که میخوانید، بالاتر از همین روزهای که میگیرید؛ چون روزه شما اثر شماست، نماز شما اثر شماست: «فاعل الخیر خیر منه» بالاتر از هر کار خیر کسی است که آن کار خیر را انجام میدهد؛ چون کار خیر اثر اوست و اگر اثر اوست قهراً مملوک اوست. بهشت هم مملوک بهشتیان است؛ چون آنها ساختهاند.
لذا وقتی شما خط سیر کلی بهشت را ملاحظه میفرمایید، میبینید اراده بهشتی در بهشت حاکم است، هر چه بخواهد هست. اگر یک وقتی خواست چشمهای بجوشد، همین که با دست اشاره کرد و خطی کشید، چشمه میجوشد ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ این طور نیست که نظیر دنیا، انسان تابع قنات و چشمه باشد که کنار چشمه چادر بزند، هر جا خواست چشمه میجوشد. این طور نیست که چشمههای بهشت هم مثل چشمههای دنیا، جای معیّن داشته باشد که انسان مجبور باشد در کنار چشمه سکونت داشته باشد، بلکه چشمه در اختیار انسان است.
در ذیل آیه مبارکه ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ این آیه 10 سوره«یونس» را در تفسیر شریف «نور الثقلین» ملاحظه بفرمائید که آنجا چه روایتی نقل کردهاند این ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ آنجا این حدیث شریف آمده است که بهشتی اگر چیزی خواست، نمیگوید به من فلان غذا را بدهید، همین که چیزی را خواست میگوید: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾، همین که گفت: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ آن غذا برای او حاضر است...
میوههای بهشتی ظهور و تجسم عقاید اخلاق و اعمال آدمی در دنیا
... خیلی از نعمتها در بهشت است که نمونهایش در دنیا نیست... اگر قرآن کریم عمل را زنده می داند و می گوید: هر انسان هر چه کرد می بیند، نه نتیجه را می بیند بلکه متن عمل را می بیند: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ ؛ انسان هر چه کرد می بیند، متن عمل را می بیند، نه نتیجه عمل را، اگر متن عمل را می بیند و اگر خود انسان جاوید و مخلّد است و اگر متن عمل هم جاوید و مخلّد است و اگر بهشت را عمل می سازد و اگر میوه های بهشت از عمل ظهور می کند؛ پس انسان هر بار که میوهای نصیبش می شود، می داند این از متن عملی است که خدای سبحان در دنیا به او اعطاء کرده است و توفیق انجام آن را داد اینکه می گوید این همان است که قبلاً به ما دادند؛ یعنی عین عملی که خدای سبحان توفیق آن را به ما داد امروز به صورت میوه درآمد...
تأدب بهشتیان در مقام شکر گزاری
... و آنگاه این هم یک تأدّبی است برای بهشتیان، نمی گویند خدا را شکر می کنیم که به اعمال ما پاداش داد ما عمل کردیم به عمل ما پاداش داد نه، می گوید: خدا را شکر می کنیم که در دنیا توفیق عمل داد و در آخرت توفیق بهره برداری از ثمرهٴ عمل. نمی گویند این نتیجهٴ کاری است که ما کردیم می گویند این همان است که قبلاً به ما دادند: ﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾.
اینکه امروز به صورت میوه است، دیروز به صورت نماز بود که روزی ما بود نماز را خدا در دنیا روزی ما کرد و توفیق آن را داشتیم، امروز به صورت میوه درآمده، یا زکات را خدا در دنیا روزی ما کرد، امروز به صورت این «فُرش مرفوعة» درآمده و مانند آن. نمی گویند ما این کار را کردیم می گویند: «ما رُزقنا»؛ یعنی خدا روزیِ ما کرد، هرگز به خود نسبت نمیدهند، نمی گویند ما این کار را در دنیا کردیم و الآن پاداشش را می گیریم، می گویند: «این همانی است که خدای سبحان در دنیا روزیِ ما کرده است و الآن همان را داریم بهرهبرداری میکنیم. این یک نحوه تأدّبی است که آمیخته با ثناست. و چون آن نیّت و آن عمل دائمی است و ابدی است؛ بنابراین نتیجهٴ آن عمل سابق و دائمی را انسان برای ابد میبیند و هرگز هم قطع نمیشود و همواره انسان شاکر است...
بهرهمندی اهل خوف و خشیت الهی از دو بهشت/ درجات بهشت به عدد آیات قرآن کریم
آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر آیه 25 سوره بقره به بهشتهای متعدد اشاره کرده و می گوید: ... حالا یک جنّت است برای گروهی و دو جنّت است برای کسی که اهل خوف و خشیت الهی باشد: ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ یا ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ ؛ جنان فراوانی است، آن یک بحث دیگر است که به یک مؤمن چندتا بهشت میدهند. این هم در جوامع روایی ما هست که منزل یک بهشتی به قدری وسیع است که همه اهل دنیا در آن جا میگیرند و الآن هم این منزل موجود است؛ یعنی اگر همه اهل دنیا مهمان یک بهشتی باشند، در منزلش جا هست چنین عالمی است...
... این که گفته شد: «درجات بهشت به عدد آیات قرآن کریم است» و «یقال لقارئ القرآن أقرأ و ارق» به اهل قرآن میگویند: بخوان و بالا برو؛ یعنی هر اندازه که در دنیا و قرآن آشنا شدی و از معارف قرآن بهره بردی، و عمل کردی نتایجش را به عنوان درجات آنجا دریافت میکنی. اینچنین نیست که یکی درست باشد یکی نادرست بلکه یکی درست است یکی درستتر.
جان پاک و نورانی مؤمنان، سرچشمه نور بهشت
در روایات جنّت هست که گاهی نور در یک منطقه پیدا میشود. سؤال میکنند که خدا فرمود: ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾؛ شمسی نیست و قمری نیست؛ پس این نور چیست که پیدا شده است؟ جواب می آید: یک مؤمنی از غرفهای به غرفه دیگر داشت عبور میکرد، نورش شما را روشن کرد. این همان است که ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ﴾ آنجا دیگر سخن از نور بیرونی نیست که فضا را روشن کند، شمس و قمری نیست، بساط همه شمس و قمرها برچیده شده است: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد؛ ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد، ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾ شد، زمین و اسمان همه و همه بساطش برچیده شد: ﴿فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ انسان است و صحنه بهشت، اوست که باید نور بدهد. این است که وقتی اینها از آن عالم با خبر هستند، کسانی را میبینند که سرگرم عالم طبیعیتاند، میگویند: این سُفٰها چه میکنند؟!
سر نامگذاری پیغمبر (ص) به «ابوالقاسم»
آیت الله جوادی آملی در بخش دیگری از تفسیر آیه 25 سوره بقره با اشاره به کتاب «معانی الاخبار» شیخ صدوق به روایتی از امام رضا(ع) در مورد کنیه پیامبر (ص) می پردازد و می گوید: ...روای[ از امام رضا(ع)] سؤال کرد: چرا کنیه مبارک رسول خدا (ص) ابوالقاسم است؟ حضرت فرمود: پسری داشت به نام قاسم و او پدر این پسر بود، از این جهت به او گفتند: «ابوالقاسم» عرض کرد: «زدنی بیاناً» فرمود: سرّ این که پیغمبر (ص)ص را «ابوالقاسم» می گوید این است که، علیبن ابیطالب (ع) «قسیم الجنّة و النار» است (این یک اصل) و علیبن ابیطالب دست پرورده پیغمبر (ص) است که از حجر تربیت پیغمبر(ص)استفاده کرد (این دو اصل) و هر متعلّمی فرزند است و هر معلّمی پدر (این سه اصل) چون علیبن ابیطالب «قسیم الجنّة و النار» است و فرزند معنوی پیغمبر است و پیغمبر (ص) پدر این قسیم است، شده ابوالقاسم...
نظر شما