به گزارش خبرنگار مهر، صبحگاه یکی از روزهای آخر تابستان درب خانه جانباز دلاوری را دق الباب می کنم تا این رزمنده از خاطرات جبهه اش بگوید و از روزی که تا آخر جنگید و به استقبال جراحت و اسارت رفت.
محمدعلی موحد محصل طوسی، جانباز 35 درصدهنگامی که دشمن مرزهای رسمی را زیر چرخ تانک های پولادین خود قرار داد و خانه و کاشانه مردم را زیر بمب ها و توپ ها ویران می کرد در جبهه حضور یافت تا نگذارد یک وجب از خاکش را دشمن به یغما ببرد.
محمدعلی در سال 1359 بر اساس فرمان امام خمینی در سنین جوانی در حالی که هنوز در مدرسه بر سطر سطر دفترش آداب عشق و تعلیم را می آموخت، نیمکت کلاس را با شنیدن صدای آتش و گلوله و آژیر قرمز رها کرد و تمام هوش و حواسش را به خاکریزهای خط مقدم برد و تا عملیات خیبر و اواخر سال 62 در جنگ حضور داشت.
این جانباز دلاور از همان ابتدای ورودش به جبهه یک نیروی زبده مسلط به کار تبدیل شد و جبهه را جز در زمانهای خیلی کوتاه ترک نکرد و در دوران هشت سال دفاع مقدس مردانه جنگید.
مسئولان از زیربار کمک به جانبازان شانه خالی نکنند
این سرباز انقلاب که این روزها گاهی دلش می گیرد به روزگار جانبازان بعد از جنگ و کم توقعی های مادی و معنوی آنان اشاره و بیان می کند: اینکه جانبازان بعد از گذشت سال ها در پیچ و خم زندگی خویش کم توقعی مادی پیدا کنند امر درستی نیست و درک ناصحیحی از جبهه و جنگ است چرا که من و همه جانبازان با خدا معامله کرده ایم.
محمد علی ادامه می دهد: اما از سویی دولت و نظام نیز نباید از زیربار کمک به جانبازان شانه خالی کند چرا که این جانبازان روزگاری کشور را از هجوم دشمن در امان نگه داشته و نظام اسلامی را بیمه کردند.
لزوم توجه به تجربیات جانبازان برای بازسازی کشور
این جانبازان دوران دفاع مقدس اما به لحاظ معنوی گله مند است و می گوید: بعد از پایان یافتن دوران دفاع مقدس باید از تجربیات رزمندگان و جانبازان در زمینه های مختلف، بازسازی کشور و در مجموع خدمت به نظام استفاده می شد اما جانبازان سهم به سزایی در این امر نداشتند.
وی بیان می کند: امروز در عرصه نظام اسلامی برخی که سابقه جهاد و جنگ را ندارند، مسند قدرت را در دست گرفته در حالی که جانبازانی که 8 سال در جبهه نظامی مقابله دشمن ایستادند از عرصه خدمت به نظام محرومند.
وی تصریح می کند: رزمنده ای که در جبهه نظامی دشمن را شکست داد در عرصه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز می تواند به خوبی انجام وظیفه کند و نقشه های شوم دشمنان را نقش برآب کند.
وی سپس به روزهای جنگ باز می گردد و می گوید: ابتدای جنگ با توجه به فشارهای زیاد نیروهای بعثی و دخالت های بنی صدر مشکلاتی در جریان جنگ پیش آمد اما بعد از مدتی با تصفیه نیروهای ناخالص و حضور فعال نیروهای مخلص جبهه نبرد رونق دیگری پیدا کرد.
وی بیان می کند: اوج صفا و صمیمیت و ایجاد فضای معنوی در جبهه منجر به فتوحات بزرگ شد و در عملیات های ثامن الائمه، فتح المبین و اوج آن در عملیات بیت المقدس موفقیتی بزرگی برای دفاع از آب و خاک به دست آمد.
محمدعلی عملیات بیت المقدس و پاکسازی خرمشهر را یکی از طلایی ترین دوران های دفاع مقدس می داند و می گوید: عملیات بیت المقدس یکی از خاطره انگیزترین خاطرات در تقویم دل رزمندگان است.
عملیات ثامن الائمه و آتش زدن رودخانه کارون
این جانباز سپس خاطره حضورش در عملیات ثامن الائمه (ع)را بیان کرده و می گوید: در این عملیات باتوجه به اینکه نیروهای عراقی در شمال خرمشهر قرار داشتند ما باید برای شکستن محاصره عراقی ها نقشه ای را طراحی می کردیم چرا که این احتمال وجود داشت که نیروهای عراقی به محض اینکه سنگرشان تسخیر شود با تیراندازی راه ما را در شرق کارون ببندند و همیشه این نگرانی وجود داشت که با تانک، مسلسل ارتباطمان با خط مقدم قطع شود.
وی ادامه می دهد: در این جا حسن باقری طرحی ارائه داد که در این طرح مقدار قابل توجهی نفت خام به داخل رودخانه کارون ریخته شد تا در لحظه عملیات با بمب شناور آتش زا مجموعه این نفت ها آتش داده شود و خط آتش مانع دید کامل عراقی ها به شرق رودخانه کارون شود، آن شب به محض اینکه عملیات آغاز شد عراقی ها مقاومت کردن بعد مقاومتشان شکسته شد و همزمان کل رودخانه آتش گرفت و شعله ای عظیم برپا شد و آن آتش مانع دید آنها به شرق رودخانه کارون شد.
وی می گوید: با آتش زدن رودخانه کارون تثبیت خط و پاکسازی شرق این رودخانه و شکستن حصر کارون امکان پذیر شد و نیروهای عراقی مایوس و اسیر شدند.
افراد لاابالی در جبهه حضور نداشتند
محمدعلی بیان می کند: اعتقاد و ایمان رزمندگان در دوران دفاع مقدس پیروزی های بزرگ را برای نجات آب و خاک از چنگال دشمن رقم می زد و اینکه در سال های اخیر بازاری را راه اندازی کردند که در جبهه افراد لات و لاابالی بی ایمان حضور داشتند اصلا چنین چیزی نبوده است.
وی تصریح می کند: در جبهه آدم ها با درجات ایمان متفاوت بودند و کسانی که درجه ایمانشان پایین تر بود تحت تاثیر صفا و صمیمت جبهه قرار می گرفتند
این جانباز 35 درصد می افزاید: فضای جبهه یک فضای دلی توام با سادگی، خضوع ، معنویت و تواضع بود و هنوز هم بخشی از زندگی من در حال حاضر مدیون آن حال و هوای جبهه که خدا به ما عنایت کرده بود هست.
وی معتقد است همه دوران جنگ خاطره است، یک خاطره تمام نشدنی و من می توانم به جرات بگویم که بهترین روزگار من همان روزهایی بود که در جنگ سپری شد.
صید ماهی
این جانباز مدتی سکوت می کند و بعد برایم از روزی می گوید که برای شنا به رودخانه شیلر رفت و تعداد زیادی ماهی را برای غذای خود و همرزمانش صید کرده بود.
این دلاور سال های جنگ ادامه می دهد: برای صید ماهی ها یک خمپاره عمل نکرده برداشتم و با وصل یک چاشنی خمپاره را داخل آب انداختم تا ماهی ها بر روی آب بیایند.
وی می گوید: بعد از صید ماهی ها به سمت همسنگر خود قاسم موحدی حرکت کردم و ماهی ها را به او نشان دادم و او تصمیم گرفت تا آنها را سرخ کند اما من به او گفتم که بگذار بچه ها بیدار شوند بعد باهم شروع به درست کردن می کنیم اما او خودش این کار را انجام داد و هنگامی که بچه ها بیدار شدند تمام ماهی ها سرخ شده بود.
وی به خاطره دیگری از سال های جبهه اشاره و بیان می کند: یک شب نیز قاسم موحدی در حالی که هنوز سر شب بود به علت خستگی گمان می کرد ساعت دو شب است بنابراین به خواب رفت اما بعد از مدتی مهدی میرزایی از روی شوخی قاسم را بیدار کردند و گفتند بلندشو اذان صبح را گفته اند، قاسم هم چون خیلی خسته بود از خواب بلند شد و به گمان اینکه موقع خواندن نماز صبح است وضو گرفت و نمازش را خواند و سپس خوابید.
وی ادامه می دهد: بعد از اینکه قاسم به خواب رفت کلی به او خندیدیم و هنگامی که اذان صبح را گفتن هرچه قاسم را صدا می زدیم بلند نمی شد و می گفت من که نماز صبح را خوانده ام و هرچه به او گفتیم مهدی با تو شوخی کرده برای خواندن نماز بلند نمی شد اما بعد از چند لحظه از جایش برخاست.
وی می گوید: قاسم بلند شد و پس از اینکه نمازش را خواند، گفت می خواستم این کار را بکنم تا افراد دیگر را به شوخی ساعت دو شب برای نماز صبح بیدار نکنید.
سال های بعد از اسارت
این جانباز که بعد از عملیات خیبر به اسارت درآمده است، ادامه می دهد: بعد از رهایی از اسارت درس خود را در رشته ریاضی دنبال و توانستم دیپلمم را بگیرم و در سال 70 با قبولی در رشته الهیات با گرایش علوم و قرآن وارد دانشگاه شوم.
وی می افزاید: همزمان با ورود به دانشگاه دروس حوزوی را نیز ادامه دادم و در سال 72 به قم رفتم تا دروس خارج را نیز آغاز کنم.
وی می گوید: بعد از پایان یافتن دوران کارشناسی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا در دانشگاه تهران نیز به تحصیل خود ادامه دادم و سرانجام درسال 82 برای تبلیغ و تدریس در حوزه دین به کشورهای اندونزی، مالزی، تایلند، فنلاند، اتریش و آمریکا رفتم.
این دلاور سال های جنگ در اندونزی یک دانشکده را برای آموزش و مطالعات عالی شیعیان در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا تاسیس کرده است.
وی می گوید: این دانشکده را 11 سال پیش پیرامون تحقیق و پژوهش در زمینه های اسلام، عرفان و فلسفه و حدیث ایجاد کردم و با تاسیس این مکان به دنبال گسترش و ترویج فرهنگ اسلامی بودم.
این سرباز دوران دفاع مقدس که متولد سال 1343 است، بعداز پایان یافتن دوران جنگ و اسارت ازدواج می کند و امروز حاصل این وصلت زیبا، دو دختر و دو پسر است.
بیان خاطرات جبهه و جنگ
این جانباز می گوید: فرزندانم هرگاه فرصت شود دور تا دورم حلقه می زنند و مشتاق شنیدن خاطرات جنگ و جبهه هستند، خاطراتی که هنوز بعد از گذشت سال ها در سینه ام مدفون است.
وی می گوید: بازگو کردن خاطرات جنگ و اتفاقاتی که در هشت سال دفاع مقدس برای رزمندگان روی داده است جوانان را با فضای ارزشی حاکم بر جبهه ها آشنا می کند و می تواند در عرصه های گوناگون زندگی چراغ راه آنان باشد.
این جانباز معتقد است، تاکنون آنچنان که باید فضای جبهه و جنگ برای جوانان بازگو نشده که در این زمینه باید بیشتر کار کرد چرا که آیندگان این مرز و بوم باید بدانند در چه شرایطی این انقلاب و نظام با خون شهدا حفظ شده است.
..............................
گزارش: مرضیه صاحبی
نظر شما