۲۲ فروردین ۱۳۸۴، ۱۲:۰۲

گفتارمتن فيلمي كه هرگز پخش نشد به قلم سيد مرتضي آويني

شمس جهان آراء در شهر كوران

موضوع فيلم حضور جانباز بسيجي و مجروح شيميايي نابينا "شمس جهان آراء" در خانه جانبازان در شهر كلن آلمان و حرف ها و درد دل هاي او و سايرجانبازان است.

فيلم به واسطه ... ازسوي مسئوولين وقت بنياد شهيد درهمان سال 68 براي پخش تلويزيوني نامناسب تشخيص داده شد و آن را راهي آرشيو راكد نمودند. علي اي حال آنچه مي خوانيد متن دست نوشته شهيد آويني براي اين فيلم است كه شايد پس ازگذشت حداقل 15 سال ديگر به كسي گزندي نرساند چرا كه مرورزمان و گذشت سنوات ماضي نيش آن را گرفته است. با اين وصف گفتار متن " آقا مرتضي " را بدون هرگونه سانسور ويا ويرايش سليقه اي به تمامي جانبازان شكسته بال و پرتقديم مي كنيم :


اهل بصيرت را با شهر كوران چه كار؟ ماه ها ازپايان جنگ و بسته شدن باب جهاد في سبيل الله گذشته است و براي بسياري جنگ ديگر جزء خاطره اي دور از يك دوران سپري شده هيچ نيست. اما براي كه قسمتي ازوجود خويش را درجنگ نهاده است چگونه پايان يابد ؟ براي آن كه چشم هايش را در جنگ نهاده است دستش را پايش را دست هايش را پاهايش را و چه بسا چشم ها ودست ها و پاهايش را درجنگ نهاده است چگونه ممكن است كه جنگ پايان يابد ؟
براي او جنگ خاطره اي دوراز يك دوران سپري شده نيست...  باب جهادرا خداوند برمن و تو بسته است اما براي او همچنان مفتوح است چرا كه چشمانش ديگربازنگشته اند.


دلاوري ديگر پاهايش را نثارمجد و عظمت اسلام كرده است واگر چه دردار بقاء آنجا كه من وتو را پاي رفتن نيست او پاهايش را درنزدخداوند خواهد يافت ، اما اينجا دارفناست و آنچه فاني شدني است بازنمي گردد ... و اوهم در انتظارمعجزه نيست و رضاي خويش را در رضايت خداوند مي داند . اگر چه جوان است وهنوز ازدواج نكرده است . اما براي او جنگ تراژدي نامطلوبي ازيك دوران غم بارنيست خورشيد حيات بخشي است كه هنوز درآسمان سينه اش روشن است .شيطان مي خواست كه با قدرت سلاح برجهان حكومت يابد ومومنين با گوشت پوست ورگ واستخوان دربرابرش ايستادند . بمب ها و موشك هايش را به جان خريدند ودرفضايي آكنده ازبخارات مرگبار شيميايي ازاستقلال وشرف و عزت خويش دفاع كردند... و هرگز دربرابر عمل خويش مزدي نخواستند. اما اكنون كه علي الظاهر جنگ خاتمه يافته است آيا بايد درفراموشكده ها و غفلت كده هاي اذهان من و تودرهياهوي شهر گم شوند و.. شايد جنگ خاتمه يافته باشد اما مبارزه هرگز پايان نخواهد يافت وزنهاراين غفلتي كه من وتو را درخود گرفته است ، ظلمات قيامت است . آنگاه كه آسمان انفطار يابد وستارگان پراكنده شوند . آنگاه كه درياها شكافته شوند وانسان ها سرازقبرها بردارند ، خواهند دانست كه چه پيش فرستاده اند و چه واپس نهاده اند .
يا ايها الانسان چيست آنچه تورا فريفته وبرآفريدگارت غره داشته است ؟ آفريدگاري كه تورا آفريده است واستوار داشته براين صورت پرداخته است .اما حاشا وكلا كه شما روز جزا را تكذيب مي كنيد حال آنكه او برشما نگهباناني گماشته است كراما كاتبين .مي دانند كه چه مي كنيد ابرار درنعيم اند و فجاردرجحيم ... ابرار در بهشت اند و بدكاران دردوزخي كه روز جزا به آن وارد خواهند شد .. و حتي لحظه اي ازآن غياب نخواهند يافت . وتوچه مي داني كه روز جزا چيست ؟ و بازتوچه مي داني كه روز جزا چيست ؟ آن روز كه كسي را برديگري اختياري نيست و فرمان هر چه هست خاص خداست . اهل بصيرت را با شهر كوران چه كار؟ او را چشم ظاهر نيست وآنان را چشم باطن وازميان توخود بگو كه كداميك كورند ؟ "صم بكم عمي فهم لا يعظون..." چشم بگشا وببين كه چگونه آخرالزمان سررسيده است و گفته هاي پيامبر(ص) درحجه الوداع تعبيريافته ... وفساد برو بحررا پركرده است . برادرم ! چشم بگشا و ببين كه ازكجا مي گذري ! اي شمس جهان آراء تو كجا واين بيغوله تاريك كجا ؟ و چگونه اين تمثيل دردناك فراهم آمده است ، تو كجا واين بازار مكاره شيطان كجا ؟
و مگر نه اين كه آن بخارات شيميايي جهنمي كه چشم تورا بازگرفته اند دركارخانه هاي همين شهر و شهرهايي چنين / شهرهاي آلمان وديگركشورهاي غربي / ساخته مي شوند؟شمس جهان آراء به ميهماني موش هاي كور آمده است و آنان درنمي يابند واصلا چگونه دريابند وقتي كه چشمان باطن شان كور است وهيچ چيز را جز خود و اهواء؟رنگارنگ خود نمي بينند ؟
اگرنه جانبازي كه چشمان ظاهرش را اسلحه مرگباري كوركرده است كه دركارخانه هاي اينان ساخته مي شود . حجتي است كه خداوند برآنان تمام كرده است . كجاست وجدان بيداري كه چشم بدين عبرت بازكند ؟ جانبازي كه چشمان خود را درراه اقامه عدل باخته است واستقرار احكام خدا برزمين ... اما اين سخنان آن همه ازاين ديارمرگ زده وساكنانش دوراست كه كسي بيدار نمي شود  " وما انت بمسيع من في القبور" مردگان خفته درقبرستان اهواء نفس اسيران سياه چال هاي شهوات ساكنان ديار ظلمت جاودانه اند .منجي بشرو بشيرعشق را آري بسيجي جانباز را درشهر كوران باورنخواهند كرد ، اگر نه آنان را مي گفتم كه شفاي كوردلي خويش را ازتو بخواهند ازتوكه حدقه چشمانت خالي است اما چشمان باطنت سرشاراز شهود هفت آسمان وزمين است ...
اي منجي بشر ، بشيرعشق بسيجي ! تو كجا و اينجا كجا ؟ اين غربي ترين مغرب حقيقت برگستره سياره رنج ...اينجايي كه خفتگانش را جز نهيب مرگ چيزي بيدار نخواهد كرد .. جزمرگ و صوراسرافيل . آنگاه كه آسمان انفطاريابد و ستارگان پراكنده مشوند . آنگاه كه درياها شكافته شوند و انسان ها سرازقبرها بردارند ، خواهند دانست كه چه پيش فرستاده اند وچه واپس نهاده اند ... يا ايهاالانسان ! چيست آنچه تورا فريفته است و برپروردگارت غره داشته است ؟ وتو چه مي داني كه روز جزا چيست ؟ آن روز كه كسي را برديگري اختياري نيست و فرمان هر چه هست خاص خداست .اهل بصيررا باشهر كوران چه كار؟

"بشير عشق در شهر كوران"
كارگردان : درطالب زاده ردوباري
فيلمبردار: صادق ميانجي
صدابردار : مجيد مصدق
نويسنده و گوينده متن : شهيد سيد مرتضي آويني
تهيه شده : درسال 1368كلن ، آلمان ، خانه جانبازان
زمان فيلم : 30 دقيقه 
 

 

 

 

کد خبر 170698

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha