گرانوترمعتقد است: پیوندهای محکم در شبکههای متراکم ممکن است در شرایط بحران اقتصادی و احساسی حمایتهای موثری از فرد بکنند. بر این اساس، پیوندهای قویتر بین اعضای شبکهها باعث حمایتهای قویتر نیز میشود.
در یک مطالعه، ولمن و ورتلی از شش متغیر برای بررسی این مسئله که چگونه انواع مختلف پیوندها، انواع مختلف منابع حمایتی را فراهم میکنند، استفاده کردند. این شش متغیر عبارت بودند از: پیوندهای قوی، ارتباط، فرایندهای گروهی، خویشاوندی، اعضای شبکه، ویژگیها و شباهت و عدم شباهت بین اعضای شبکه. آنها دریافتند که روابط بیشتر، حمایتهای بیشتری را به همراه دارد.
حمایت اجتماعی توسط عوامل فردی و اجتماعی تعیین میشود. عوامل فردی شامل اعتماد بین فردی و ترس اجتماعی است. موقعیت فردی در ساختار اجتماعی که توسط عواملی مثل وضعیت تأهل، اندازه خانواده و سن تعیین میشود، بر احتمال دسترسی افراد به حمایتهای اجتماعی تأثیر میگذارد.
حمایت اجتماعی به فرصتهایی که یک فرد برای تعامل با دیگران ایجاد میکند بستگی دارد. ساختار جامعه تعیین میکند که چه گروهی از مردم که در آن ساختار قرار دارند میتوانند از حمایت اجتماعی بهره مند شوند.
از اینرو میتوان گفت: انواع حمایتهای فراهم شده بیشتر تحت تأثیر خصوصیات روابط هستند تا ویژگیهای فردی. به عبارت دیگر، ویژگیهای شبکه، مهمتر از ویژگیهای فردی هستند. بر این اساس، اندازه شبکه، ترکیب، تراکم و دیگر خصوصیات شبکه در ابعاد ساختی و تعاملی بر میزان و نوع حمایت دریافتی تأثیر میگذارند.
جیمز هاوس نیز معتقد است که فهم ساختار اجتماعی و تعیین روانشناسی اجتماعی سطوح و انواع همبستگی اجتماعی، شبکهها و حمایت تجربه شده توسط افراد کار دشواری است. برای این کار باید نیروهایی را که در تعیین آنها نقش دارند در اختیار داشته باشیم. بر این اساس شهرهای بزرگ، شهرهای کوچک و مناطق روستایی، الگوهای متفاوت روابط اجتماعی و رفتارهای حمایتی را به نمایش میگذارند و یا در دورههای تاریخی مختلف روابط اجتماعی متفاوتی را شاهد هستیم.
نظرسنجیها نشان میدهد، افراد دارای سطح تحصیلات و درآمد بالاتر، شبکههای بیشتر، مداخلات سازمانی بیشتر و در نتیجه ارتباطات بیشتری با اعضای شبکه دارند. در واقع افراد با سطح تحصیلات پایین و درآمد کمتر، روابط اجتماعی کمتری هم دارند و یا اصولاً این روابط را مفید نمیدانند. بنا بر یافتههای هاوس، بیکاری اثرات مخربی بر کمیت و کیفیت همبستگی اجتماعی و حمایت دارد و اینکه سیاه پوستها بهطور نسبی از حمایت اجتماعی کمتری برخوردار هستند.
از اینرو میتوان گفت تجربههای سازمانی میتواند توانایی برای توسعه و حفظ روابط حمایتی را در محیط کار و خارج از آن تحت تأثیر قرار دهد. ماهیت و اندازه اجتماعی که فرد در آن زندگی میکند بر کمیت و کیفیت روابط اجتماعی فرد تأثیر دارد.
فیشر با پرداختن به این مسئله، بر همبستگی اجتماعی و ساختار شبکه تأکید میکند. بر اساس یافتههای او، اندازه شبکههای اجتماعی در مناطق شهری و روستایی چندان متفاوت نیست، اما ترکیب و ساختار آنها متفاوت است. در روستاها، شبکهها تراکم بیشتری دارند و پایه آنها بر اساس روابط خویشاوندی استوار شده است. در روستا، مذهب اهمیت بیشتری در ایجاد همبستگی اجتماعی دارد، در حالی که در شهر، کار از اهمیت بیشتری برخوردار است.
نظر شما