تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسياري از روايات در 17 ربيع الاول عامالفيل ( 570 م ) ، يا به روايتي 12 همان ماه در تقويم عربي روي داد . پدر پيامبر(ص)، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبيله بزرگ قريش بودند ، قبيله اي كه بزرگان آن از نفوذ فراواني در مكه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند .
عبدالله ، پدر پيامبر (ص) اندكي پيش از تولد فرزندش براي تجارت با كارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت . بنابر رسمي كه در مكه رايج بود ، محمد (ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا در فضاي ساده و پاك باديه پرورش يابد . وي 6 ساله بود كه همراه مادر براي ديدار خويشان به يثرب ( مدينه ) رفت، اما آمنه نيز در بازگشت ، بيمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزديك مدينه ـ به خاك سپردند.
محمد ( ص) از اين پس در كنف حمايت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نيز در 8 سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد ( ص) بر عهده عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادرزاده اش كوششي بليغ مي كرد . در سفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و در اين سفر بود كه راهبي نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت.
از وقايع مهم پيش از ازدواج پيامبر ( ص ) ، شركت در پيماني به نام " حلف الفضول " است كه در آن جمعي از مكيان تعهد كردند " از هر مظلومي حمايت كنند و حق او را بستانند ". پيماني كه پيامبر (ص) بعدها نيز آن را ميستود و مي فرمود اگر بار ديگر او را به چنان پيماني باز خوانند ، به آن مي پيوندد.
شهرت محمد (ص) به راستگويي و درستكاري چنان زبانزد همگان شده بود كه " امين" لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد را جلب كرد و او را با سرمايه خويش براي تجارت به شام فرستاد ، سپس چنان شيفته درستكاري " محمد امين" شد كه خود براي ازدواج با وي پيشقدم شد .
خديجه براي محمد ( ص ) همسري فداكار بود و تا زماني كه حيات داشت ، پيامبر همسر ديگري برنگزيد . او براي پيامبر ( ص ) فرزنداني آورد كه پسران همگي در كودكي در گذشتند و در ميان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه( ع) است .
گفته اند نخستين نشانههاي بعثت پيامبر (ص) به هنگام 40 سالگي او ، رؤياهاي صادقه بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرت يافته ، شبي در ماه رمضان ، يا ماه رجب است كه فرشته وحي در غار حرا بر پيامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سوره علق را برخواند . بنابر روايات ، پيامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست كه او را هر چه زودتر بپوشانند. گويا براي مدتي در نزول وحي وقفه اي ايجاد شد و همين امر پيامبر(ص ) را غمناك ساخته بود ، ولي اندكي بعد فرشته وحي باز آمد و آن حضرت را مأمور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهاي ديني و اخلاقي و پاك گردانيدن خانه خدا از بتان و دلهاي آدميان از خدايان دروغين كرد .
پيامبر (ص) دعوت به توحيد را نخست از خانواده خود آغاز كرد و اولين كسي كه به او ايمان آورد ، همسرش خديجه و از مردان ، پسر عمويش علي بن ابي طالب ( ع) بود كه در آن هنگام سرپرستي او را پيامبر (ص) بر عهده داشت.
3 سال پس از بعثت، پيامبر(ص) دستور يافت تا همگان را از خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحي گسترده تر مطرح سازد . در اين زمان سختگيري مشركان چندان شد كه پيامبر (ص) عده اي از اصحاب را امر كرد تا به حبشه هجرت كنند و به نظر مي رسد كه برخي از اصحاب نيز ميان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قريشيان پيماني نهادند تا از ازدواج يا خريد و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهيزند . آنان پيمان خويش را بر صحيفه اي نوشتند و به ديوار كعبه آويختند. از آن سوي ، ابوطالب و كساني ديگر از خاندان او نيز همراه پيامبر(ص) و خديجه به دره اي مشهور به " شعب " ابوطالب ، پناه بردند و تا جايي كه ممكن بود ، نه كسي به آنجا مي آمد و نه خود از آن بيرون مي شدند . سرانجام ، پس از آنكه خطوط آن صحيفه را موريانه از ميان برده بود ، قريشيان پذيرفتند كه مخالفان را رها كنند و از محاصره ايشان دست بردارند ( سال 10 بعثت ) . بدين سان پيامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهايي يافتند. مدتي پس از خروج پيامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزديكترين يارانش ، خديجه و ابوطالب وفات يافتند.
در اين زمان آزار و اذيت پيامبرافزايش يافت و به همين دليل وي از مكه خارج شد . خروج پيامبر (ص) از مكه كه از آن به هجرت تعبير شده ، نقطه عطفي در تاريخ زندگي آن حضرت و نيز تاريخ اسلام است ، زيرا از آن پس پيامبر (ص) ، تنها مشركان را به دوري از بت پرستي و ايمان به خداي يگانه فرا نميخواند ، بلكه در رأس حكومتي قرار گرفته بود كه مي بايست بر مبناي شريعتي آسماني جامعه اي نوين بنا نهد .
پيام بنيادي اسلام ، بازگشت به هدف مشترك پيامبران ، يعني توحيد و يكتا پرستي بود ، باوري كه ايمان بدان در آموزه اي مشهور از پيامبر اكرم ( ص) مايه رستگاري انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنين تفكري ، همراه با اقامه " قسط" كه يكي از اهداف اصلي پيامبران الهي است ، همه امتيازات بشري همچون رنگ و نژاد و زبان و ديگر مسائل ، تنها دستمايه اي براي شناخت مردمان از يكديگر دانسته شده و آنچه ملاك و ميزان برتري دانسته شده ، فقط " تقوا" است .
پيامبر اسلام (ص) براي تحقق اين جنبه از رسالت خويش ، در شهري كوچك حكومتي مبتني بر اصل توحيد و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوي اتحاد و تشكيل " امت واحده " رهنمون شد كه به منزله بازگشتي به اين پيشينه قرآني بود كه همگي مردمان نخست امتي يكپارچه بوده اند و پيامبران همواره كوشيده اند تا يگانگي امت را باز گردانند و قوام بخشند .
پيام رسالت آن حضرت ، هر چند كه نخست مي بايست از ميان نزديكان و قوم خويش آغاز مي شد ، از آغاز پيامي جهان شمول بود . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب ، اگر چه قرآن در مقام ستيز با مظاهر ناپسند آن بر آمده و مثلاً حميت اعراب پيش از اسلام را " حميه الجاهليه" خوانده است ، اما در برخورد با رسوم پسنديده و گاه مبتني بر تعاليم آسماني ، نقش اسلام ، جهت بخشي توحيدي و تصحيح انحرافها بود .
نظر شما