آيا گفتمان مجدد فقط در ايران وجود دارد ، يا در جهان اسلام نيز چنين رويكردي به وجود آمده است ؟
سه گفتمان مجدد، متجدد ومتجمد به معناي عام در سراسر جهان اسلام وجود دارد ولي مدعيان گفتمان مدعيان مجدد بسيارند و غالبا مدعيان در دام تجدد مي افتند مانند بسياري نوع انديشان عرب و گاه دچار نوعي تحجر مي شوند مانند سلفيه !، و پاره اي هم ، چون جرات نو آوري ندارند در طيف جريان سنتي و متجدد باقي مي مانند . در يك مطالعه بي طرفانه و روشمند ، به راحتي مي توان تشخيص داد كه بسياري از مدعيان حقيقتا در يكي از دو جريان متجمد و متجدد قرار مي گيرند . البته رده هاي كم و بيش بالنده اي هم از گفتمان مجدد در نقاط مختلف دنيا به چشم مي خورد ، اما جريان اصلي و نيرومند گفتمان مجدد ، در ايران ، و از دهه بيست خورشيدي شكل گرفته است . مبداء جريان مجدد دو شخصيت برجسته ، يعني ، علامه محمد حسين طباطبايي و حضرت امام خميني (ره) است . مكمل راه آن دو بزرگوار، استاد شهيد مرتضي مطهري است . استمرار راه اين سه بزرگوار كه مثلث اصلي جريان مجدد اند نيز، نسل دوم حوزه است كه به نوعي شاگردان با واسطه و بي واسطه اين سه بزرگوار هستند .
به نظر شما چه انتقادهايي به گفتمان متجدد وجود دارد ؟
گفتمان متجدد در دو ناحيه دچار التقاط است : در ناحيه موضوعات ، مدعيات و آموزه ها ، و در ناحيه روش شناسي |
در ذيل گفتمان متجمد اشاره كرديد كه منظور شما از متجمد ، ديدگاههاي سنتي متحجر و باز مانده از توليد است . آيا فكر نمي كنيد در گفتمان متجدد نيز نوعي از جمود و تقليد از انديشه و متفكران مغرب زمين وجود دارد ؟
من وجه اشتراك گفتمان متجمد و گفتمان متجدد را در مقلد بودن هر دو مي دانم . اين مساله را من در يك يا دو گفتار از اين كتاب توضيح داده ام . جريان متجمد و متجدد هيچ يك مولد و محقق نيستند . جريان متجدد مقلد افكار فرامرزي است و جريان متجمد مقلد پيشينيان ؛ اين دو جريان در نداشتن جرات نوآوري ، مستقل انديشي ، و نقادي ، با يكديگر اشتراك دارند . اما نقطه قوت جريان مجدد اين است كه جرات نقد و نوآوري داشته ، و بي آن كه نسبت به دستاور معارف فكري و ديني گذشتگان خود ، يا در ارمغان علمي ديگر ملل و نحل بي احترامي كرده ، يا دچار انقطاع از گذشته خويش، يا التقاط از بيگانگان شده باشد ، مستقل مي انديشد .
در اشاره به گفتمان مجدد، از بزرگان حوزه علميه ، كه موسس و مكمل اين گفتمان بودند نام برديد ، آيا در ميان دانشگاهيان و محيط دانشگاهي هم كساني وجود دارند كه متعلق به اين گفتمان باشند ؟
چون قهرا بحث ما در حوزه دين پژوهي است ، و دين پژوهي شان حوزه علميه است ، لذا توقع مي رود كه چنين مباحثي در محيط حوزه علميه اتفاق بيفتد . از طرف ديگر ، عينيت جامعه علمي و تاريخ معاصر نشان مي دهد كه از ميان دانشگاهيان ، عناصر برجسته اي وجود دارند كه سهم زيادي در سرمايه اي كه امروزدر دين پژوهي مجدد فراهم آمده است نداشته اند . البته در ميان دانشگاهيان ( رشته الهيات ، و علوم انساني) نيز افرادي وجود دارند كه صاحب ديدگاه هاي بالنده و سازنده اي هستند كه احتمالا در زمره طيف گفتمان مجدد محسوب مي شوند . با توجه به اين نكته نخست ، نبايد چنين توقعي از دانشگاهيان داشت . درميان دانشگاهيان در حوزه علوم انساني بايد توقع داشته باشيم كه گفتمان مجددي را در تعامل با حوزه بنا كنند ، يعني اين كه دانش آموختگان دانشگاهي و فارغ التحصيلان نظام آموزشي دانشگاه سعي كنند در كنار آراء ، نظريات ، و مكاتب شناخته شده جهاني در قلمرو علوم انساني ، نظريه ها ، مكتب ها، و رويكردهاي بومي و اسلامي را ارائه دهند . علاوه بر اين از دانشگاهيان انتظار مي رود كه در حوزه علوم پايه ، فني، و تكنولوژيك صحنه گرداني كنند .
در كشور ما دو جريان و گرايش ديگر نيز وجود دارند كه شما به آنها نپرداخته ايد . منظور من جريان پست مدرن ، و جريان مكتب تفكيك است . جريان پست مدرن اغلب توسط ترجمه آثار دست دوم و گزينشي معرفي شده است ، و جريان مكتب تفكيك هم توسط محمد رضا حكيمي در كتاب مكتب تفكيك معرفي شده است . آيا آگاهانه چنين كرديد ، يعني شما اين دو گرايش را در جريان گفتمان متجدد ويا متجمد قرار مي دهيد ؟
مكتب تفكيك به قرائت آقاي حكيمي، فاصله بسياري با آن چه كه نزد برخي از افراد تحت عنوان مكتب تفكيك معرفي مي شود دارد . قاعده و بدنه آن مجموعه اي كه مكتب تفكيك ناميده مي شود در زمره جريان و گفتمان متجمد قرار مي گيرد . |
نظر شما درباره جريان پست مدرن چيست ؟
پسا مدرن هنوز در وضعيت پريشاني قرار دارد و هويت نيافته است لهذا دشوار است كه ما آن را به عنوان يك مقطع تاريخي ... غرب ، جانبداران و بنيانگذاران آن را نيز به صورت يك طيف و طبقه فكري مستقل از جريان متجدد به شمار آوريم ، خاصه آن كه هنوز نگاه هاي پسامدرن در مورد مطالعات ديني شايع نشده است . در حال حاضر فكر مي كنم تا زماني كه اين رويكرد به يك استقلال و بلوغ روش شناختي ، فكري، و رويكردي برسد بهتراست مطالعات و نگاه هاي پسامدرن به دين را ذيل جريان متجدد تعريف كنيم . چرا كه ميان پسامدرنها ، مدرنها ، و سنتي ها هنوز نمي توان مرزگذاري شفاف اعمال كرد . برخي از جريانات و متفكران پسامدرن در فضايي التقاطي تنفس مي كنند ، يعني برخي از ديدگاه ها و مدعياتشان مربوط به سنت گرايان است و برخي ديگر به مدعيات تجدد ارتباط دارد . باتوجه به سخنان فوق ، تصور مي كنم مفهوم تجدد را به صورت عام در نظر گرفته و جريان پسامدرن هم را ذيل جريان متجدد به حساب آوريم .
براي به فعليت درآمدن گفتمان مجدد كدام يك از علوم حوزوي مي توانند مبناي عمل قرار بگيرند ؟
درمان درد بزرگ ركود در قلمرو دين پژوهي، اجتهاد است . اجتهاد به معني دقيق ، جامع، و بالنده آن ، يعني اعتنا و اتكا به متون مقدس و كاربرد ابزارهايي چون عقل . به نظر من ، اگر ما در مقام تحول دانشها هستيم، بايد به روش شناسي توجه خاص كنيم . تحول را از تحول در روش شناسي آغاز كنيم ، دانشهاي جديد و دنياي جديد مولود و زاده چنين روش هاي جديد است . ما هم اگر مي خواهيم به حيات تازه اي دست پيدا كنيم ، بايد تحولي در روش شناسي ايجاد كنيم . به همان اندازه كه اجتهاد امروز ره گشا و مشكل زداست ، به همان اندازه خود نيازمند مانع زدايي و آسيب شناسي است . من معتقدم كه بايد تحول را از اجتهاد شروع كنيم ، براي اجتهاد نيز به دانشهاي اجتهادي و درجه اول مانند اصول فقه نياز داريم . ما بايد اصول فقه را بازپژوهي و بازسازي كرده ، و آن را به اصول فهم دين تعميم و توسعه دهيم . برهمين اساس شخصا چند سالي است كه به عنوان دغدغه اصلي خود ، ساعتهاي زيادي را صرف مطالعه در اين زمينه مي كنم . اينجانب مجموعه اي را به نام منطق فهم دين طراحي كرده ام كه متشكل از نقادي روش شناسي هاي منتهي به فهم دين ، روش شناسي فهم گزاره ها(عقايد) دين ، روش شناسي استنباط عقايد احكام، روش شناسي استنباط اخلاق و تربيت ديني، روش شناسي استخراج معارف و داده هاي علمي دين، و نيز نقد نظريه هاي معارض با فهم پذيري دين ، به خصوص نظريه هايي كه در طيف ديدگاه هاي قرائت پذيرانگاري دين قرار مي گيرند است . معتقدم تحول در زمينه روش شناسي دانشها را متحول مي كند . در پايان نكته اي را متذكر مي شوم و آن، اين كه، آنچه ازعلوم و معارف پيشينيان به ما رسيده است ميراث گرانبهايي است كه از پدران علمي ما به جا مانده است . اين آثار براي جهان اسلام بسيار پر هزينه بوده اند و بايد قدر آنها را دانست ، اما قدر دانستن اين ميراث به معناي نقادي نكردن آنها نيست ، اين آثار به همان اندازه و به همان دليل كه ارزشمند هستند نيازمند نقادي، بازپژوهي، و بازسازي به زبان روز هستند تا از مدارك ديني معارف روزآمد و كارآمد فراچنگ افتد .
نظر شما