به گزارش خبرنگار مهر، چهارمین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی، 24 آبان ماه به بحث و بررسی در خصوص ابعاد مختلف موضوع «آزادی» پرداخت. رهبر انقلاب با تأکید بر اینکه ما در مقوله آزادی به دنبال شناخت نظر اسلام هستیم، مهمترین تفاوت میان دیدگاه اسلام و غرب درخصوص آزادی را، منشأ و پایه بحث آزادی دانستند و افزودند: در اندیشه لیبرالیستی، منشأ آزادی، تفکر انسانگرایی یا همان اومانیسم است در حالی که در اسلام مبنای آزادی، توحید به معنای اعتقاد به خدا و کفر به طاغوت، است.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: در دیدگاه اسلام، انسان از همه قیود به غیر از عبودیت خدا آزاد است. در ادامه مباحث گذشته، در گفتگو با دکتر علیرضا صدرا، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران ابعادی از این موضوع بررسی شد.
وی در بخش قبلی مصاحبه خود با بیان اینکه هیچ ضمانتی بعد از اراده و خواست مردم بالاتر از قانون و قانون اساسی که اساس قوانین عادی و عمومی کشور هست برای تأمین آزادی و تضمین آن ها وجود ندارد، گفت: اساسا مراد آزادی چیزی جز آزادی حدودمند و قانونی نیست.
*چرا برخی از افرادی که در ساختار قدرت قرار می گیرند، آزادی را بر نمی تابند؟
کسانی که در رأس قدرت قرار می گیرند، معمولا سعی می کنند وضع موجود را تثبیت کنند، چون به دنبال ثبات هستند، اما گاه میان ثبات و سکون اشتباه صورت می گیرد، چون مرز میان این دو بسان تحول و در مقابل آن تشتت و همچنین انقلاب و شورش و نوع پدیده های سیاسی بسیار نزدیک و به اصطلاح متشابه یعنی شبیه به هم و در نتیجه شبه ناک است. هر کسی به ویژه هنگامی که در موقعیت مقام و قدرت قرار می گیرد دنبال تثبیت اوضاع یعنی برقراری و حفظ ثبات و نظام است تا اوضاع را اداره کند و وضعیت را توسعه دهد، حتی در تحول بنیادین و جامعی بسان انقلاب بی بدیل اسلامی که تغییرات و یا اصلاحات نبوده بلکه انقلاب به معنای تمامی کلمه بوده، وقتی نهضت سیاسی اسلامی به نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد اولین لازمه نظام در جریان گذار و تاسیس نهادینگی، ثبات و تثبیت نظام سیاسی انقلابی جدید بوده و است، لکن به صورت ظریفی میان ثبات و سکون تفاوت وجود دارد، باز هم بسان استبداد سیاسی و اقتدار سیاسی که همانند جسارت و شجاعت، که اگرچه شبیه اند ولی در حقیقت ضد و در مقابل هم هستند.
تثبیت و ثبات سیاسی هم ضد تشتت و تعارض و بی نظمی و بی نظامی(آنارشی)و ناآرامی است که ناشی از ضعف و تعلل و سستی دولت و نارسایی و ناکارآمدی بهینه و بسامان آن بوده و به زیان همگانی و به ضرر توسعه ملی کشور می باشد و هم ضد و در مقابل استبداد و اختناق و سرکوب و سکوت و سکون است. چه اقتصادی یا سیاسی بوده و یا فرهنگی باشد که ناشی از زور و ظلم دولت و تعدی و تجاوز آن به حدود و حقوق ملت است.
همانگونه که شجاعت که نترسی ناشی از عقل همراه با حزم و احتیاط و دوراندیشی بوده دو ضد دارد، یکی جبن که ترس ناشی از احساسات جهالت آمیز است. دیگر جسارت و بی باکی یعنی عدم ترس ناشی از احساسات جهالت انگیز می باشد..تمامی پدیده ها، حالات و رفتار و حتی مفاهیم و بلکه واژگان سیاسی و به اصطلاح راهبردی و عملی بر خلاف موارد طبیعی، جملگی بدین گونه بوده و یکی همواره پدیده و مثبت بوده، یکی غیر و دیگری ضد آن است و منفی می باشند.
به همین سبب و نسبت نیز آثار مفید و سازنده داشته یا آثار سوء زیان بار و سوزنده دارند. بر این سیاق می تواند ثبات وجود داشته باشد اما حرکت و تحولات انقلابی را هم داشته باشیم. این دو قابل جمعند. حکومت امام علی(ع) و راهبری انقلابی حضرت امام خمینی(ره) برترین نمونه و نماد کامل علوی و کمال انقلابی امام(ره) بوده و به شمار می آید. بنابراین بله! معمولا این گونه است که وقتی مسئولانی در هر مرتبه ای در رأس قدرت قرار می گیرند سعی می کنند ابتدا تحولاتی را دهند اما بعد سعی می کنند که نهادینه و وضعیت موجود را تثبیت و نظام مند کنند تا بتوانند کار را اداره کنند و جلو ببرند. تا مرحله و بلکه تا این مرتبه تثبیت و ثبات که با تحول به ترتیبی که اشارت شد قابل جمع و حتی توأمانست، عادیست.
گاه ممکن است در اینجا افراط و تفریط هایی صورت گیرد، چه از ناحیه کسانی که در ساختار قدرت رسمی و در ساختار رسمی حاکمیت و حکومت قرار می گیرند. چه از ناحیه کسانی که بیرون از قدرت هستند. خواه در داخل نظام و با نظام بوده یا در بیرون نظام و بر نظام باشند. (چه در داخل نظام و با نظام یعنی در درون نظام و جامعه سیاسی بوده و فعالیت و مشارکت دارند ولی در ساختار رسمی قدرت در رئوس آن نبوده و شرکت نداشته، اما در چارچوب نظام دارند فعالیت می کنند. چه افرادی که بیرون از نظام و در حقیقت بر نظام بوده یعنی معارض باشند، خواه در داخل کشور بوده یا نباشند. اینان) معمولا سعی می کنند که در وضع موجود تأثیرگذار بوده و آنرا به نفع حود یا جریان مورد قبول خویش ولو به زعم خود به نفع مملکت و یا ملت تغییر دهند، اما آنهایی که در رأس قدرت هستند معمولا سعی می کنند وضع موجود را حفظ کنند، حتی اگر نگاه انقلابی که در پی تحولات بنیادین و جامع فراگیر بوده و یا نگاه اصلاحی(به اصطلاح رفرمی) هم وجود داشته باشد که عموما به دنبال تغییرات شکلی هستند، همگی خواهان و دنبال تثبیت اوضاع و نهادینه سازی و استقرار و نظم نظام هستند.
فلسفه اش این است که بتوانند کار و اهداف مورد نظر را جلو ببرند، ولو اینکه اصلاحاتی را هم انجام می دهند اصلاحات را در حد اینکه وضعیت موجود را خیلی دگرگون نکنند، انجام می دهند، چون بدانسان که اشاره شد حتی تفاوت هست بین انقلاب و اصلاح. وقتی انقلاب صورت می گیرد نهاد و بنیاد را از اساس دگرگون می کند، اما اصلاحات بیشتر شکلی است و فرم و ساختار و گاه نیز حتی راهبردها و سیاست ها را عوض می کند اما زیرساختار را عوض نمی کند.
برای اینکه کسانی که مسئولیت دارند در هر مسئولیتی با حفظ ثبات و در جهت تثبیت به منظور دستیابی به توسعه و تعادل و تعالی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ناچار به تغییرات، اصلاحات و گاه تحولات انقلابی می باشد. لازمه اش این است که به تناسب این شرایط، سیاست ها نقادی شده و نقدهای آزاد صورت گیرد، بدون آزادی، نقادی، نظریه پردازی و آسیب شناسی و آسیب زدایی ممکن نبوده در نتیجه باز مهندسی نظام سیاسی و دولت و سیاست های دولت و نظام و روزامدی و کارامدی آن با گرفتار محافظه کاری یعنی حفظ وضعیت موجود به هر میزان و گاه متأسفانه به هر قیمت شده دچار افت و آسیب می گردد. بدین سبب و و به همین نسبت نیز مدیریت سیاسی دچار آسیب تا حد بحران و گاه بن بست مواجه شده و خواهد شد. نقادی یعنی نقد آزاد و آزادی نقادی، نیز مشمول همان تفسیر و روند اعتدالی و دو سویه متعارض افراطی و تفریطی است. گاهی اوقات نقد و نقادی با نفی و منفی بینی تا حد منفی بافی عمدا یا سهوا اشتباه گرفته شده و به اصطلاح مغالطه شده و مورد برخورد دوگانه واقع می شود.
برخی افراد که در رأس قدرت قرار گرفته و بویژه پس از استقرار چه بسا ثبات را با سکون و گاه ممکن است با سکوت خلط کنند و چه غالبا سهوا و با تعریف و تحدید غیر دقیق بوده و چه گاه عمدا باشد. و در مقابل آنها برخی نقد را با همان نفی اشتباه می گیرند و خلط می کنند. اعتدال این است که هم نقادی و هم اصلاحات را در عین حفظ ثبات و بلکه وحدت داشته باشیم، حتی می توان با روحیه انقلابی و در عین تحولات بنیادین، اصل موجودیت نظام سیاسی و ثبات کشور را حفظ نموده، و آن را روزآمد و کارآمد کرد؛ چرا که نظام سیاسی، دولت و کشور همواره نیازمند باز مهندسی و مهندسی مجدد، مکرر و مستمر به منظور روزامدسازی و کارامدسازی هرچه فراتر می باشد. این با نقادی آزاد از برون و کار کارشناسی علمی و فنی از درون، میسرست. این نیز بدون آزادی به ویژه آزادی نقادی و آزادی علمی و اندیشگی و نظریه پردازی یقینا ممکن نیست. اگر این تفکر حالت اعتدال پیدا کند دامنه و برد تحمل آزادیها، نقدها و رقبا و حتی مخالفین و بلکه متعارضین هم همگی می تواند بالاتر برود و به همین میزان هم دامنه آزادی ها گسترش پیدا می کند و تأمین و تضمین می شود. برامد همگی این بنیادها، و شاخصه این شالوده ها نیز روزامدی و کارامدی هم در نهایت توسعه ، تعادل و حتی تعالی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی؛ اخلاقی و معنوی متعالی ملی کشور می باشد.
*چگونه می توان از بحثهای آزادی در اندیشه غربی استفاده کرد تا به مقوله تقلید نینجامد؟، تا چه حد می توان از آنها استفاده کرد؟
مسأله استفاده از دستاوردها و تجربیات دیگران مختص آزادی نیست در همه زمینه ها وجود دارد، حتی در امور فنی و مهندسی و پزشکی و از جمله در زمینه سیاسی و در همه عرصه های کارآمدی؛ بهره وری و اثربخشی، نظام سازی، نهادسازی و مانند اینها و به منظور ارتقای بهینه و بسامان آنهاست.
داریم «فبشر عبادالذین الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» بشارت باد نه اینکه فقط توصیه شود، آینده خوبی به این افراد نوید داده می شود به افرادی که دستاوردهای دیگران را گوش می دهند و استفاده می کنند. این آیه نگفته «یسمعون القول» بلکه گفته «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»، یعنی نگفته بشنوند بلکه گفته گوش بدهند. این یعنی طلب و مطالبت شنیدن که همان گوش دادن باشد، است. یعنی برخورد فعال، نه انفعالی در عین حال جلب ولی جویدن و هضم و جذب فواید آنست. نه عدم جلب و گوش ندادن و نه جذب بدون جویدن و هضم کردن.
گوش دادن یعنی برخورد فعال با پدیده ها بویژه اقوال؛ ایده ها، اندیشه ها، یافته ها و دست آوردهاست و در ادامه هم گفته «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»، بسیاری از مفسرین در این مورد گفتند یعنی نه اینکه خوبها و خوبی ها را استفاده کنید که این تا حدود زیادی ممکنست متعارف باشد. بلکه آنها را خوب استفاده کنید، یعنی خیلی از چیزها را هم می توان خوب و هم می توان بد استفاده کرد. در عالم خلقت، علم بد یا چیز بد نداریم، ولی تعبیر بد و استفاده بد یا سوء استفاده داریم. مواد شیمیایی ممکن است سموم شیمایی باشد و یا ممکن است تبدیل به دارو شود. می تواند تبدیل به سلاح شیمیایی و بمب و تهدیدات و تهاجمات شیمیایی نیز بشود. یا مثلا نیروی اتمی نیز می تواند استفاده در انژری اتمی یا سوء استفاده در بمب اتمی واقعی شود.
در رابطه با آزادی و سایر این گونه پدیده ها و مفاهیم هم همین است البته در قرآن هم داریم «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ» مرتب تأکید شده است، اگر کسی خطا کرده و دچار معضلات و مشکلاتی شدند شما عبرت گرفته و آن اشتباه را تکرار نکنید. آدم کیّس دو بار از یک لانه گزیده نمی شود، اما خود آن هم درس و آموزه و آموزش بوده و مفید و کارامدست. چنان که هست که به لقمان گفتند: ادب از که آموختی، گفت: از بی ادبان. هر خطایی که آنها می کردند من انجام نمی دادم. گاهی جامعه ای از مقوله ای مانند آزادی سوء استفاده کرده یا بد استفاده کرده یا استفاده نکرده، یا برخورد دوگانه داشته بسان آنچه امروزه قدرت های سلطه گر در دنیا در مقولاتی همچون حقوق بشر، آزادی، امنیت بین مللی، صلح جهانی و مبارزه با تروریسم و دموکراسی یا مردم سالاری و حتی محیط زیست و مسایل زیست محیطی و همانند اینها به صورت کاملا ابزارگونه و کلا دوگانه برخورد می کنند.
اما ما باید یاد بگیریم درست استفاده کنیم. خیلی دست آوردها و یافته های خواه مثبت و خواه منفی وجود داشته و دارد که حتی فرصت آن نیست که ما دو مرتبه آنها تکرار کنیم. با درس آموزی از تاریخ و سرنوشت سلامت یا سوء سایر جوامع جهان می توان آنها هم تجربه های مثبت آنها بهره جست و باعث کارآمدی شده و هم به سرنوشت سوء ناشی از برخی نارسایی ها و ناسازواری های که آنها دچار شده اند، دچار نشویم. تنه در سایه آزادی قانونی و مشروعیت سیاسی بوده که ملت به معنای درست یعنی متعادل و متعالی به صحنه آمده و با مشارکت هر چه فراگیرتر و اثربخش تر می توان از اینها در جهت ارتقای هر چه فراتر کارامدی و دست یابی به اهداف والای توسعه متعالی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور بهره جست و استفاده کرد.
اگر در غرب، پیشرفتی صورت گرفته قطعا بدون حضور مردم و توان و استعدادهای عمومی امکان نداشته، اکنون هم اگر دچار جریان آسیب و بکه بحران حتی تا حد بن بست سیطره پنهان یک درصد نه بر و بلکه علیه نود و نه درصد شده اند این هم نشان دهنده تحریف و انحراف است. که البته این ناشی از نارسایی و ناسازواری ذاتی و درونزادی مدرنیسم در هر دو شاخه به ظاهر متعارض لیبرالیسم-کاپیتالیسم یا سرمایه سالاری و سوسیالیسم - توتالیتریسم یا دولت سالاری بوده که بنا به عللی امروزه و به صورت فزاینده ای بروز نموده و در آینده نیز بیشتر بارز می گردد. همگی اعم از خود مردم و نهادها و گروه های مردمی و مدنی و دولت مردان و به ویژه نیروها و نهادهای فرهیخته و علمی چه حوزوی و چه دانشگاهی باید مواظب حضور مردم باشند، و با مهندسی، مدیریت و آسیب شناسی و آسیب زدایی بهنیه و بسامان، این منابع لایزال نیروزایی و اقتدار و کارامدی کشور را هرچه برتر بارور کرده و مورد بهره برداری برین قرار داد. بدون حضور مردمی و توانایی و امکانات عمومی بسان دوران انقلاب و پیروزی، دوران گذار و تأسیس نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران و دوران تثبیت نظام و دفاع مقدس، و پسا ان تاکنون، اگر نگوییم هیچ گره ای گشوده و هیچ مشکلی حل نشده که نشده و نمی شود، ولی در هر صورت کارامدی؛ بهره وری و اثربخشی بسیار پایین خواهد بود.
آزادی که نه تنها بروز و بلکه باروی این نیروی عظیم و در نتیجه بهره مندی از توانایی ها و استعدادهای هرچه فراتر آنها بوده است. قطعا بدون آزادی چنین چیزی اتفاق نمی افتد. چنانکه می توان ادعا و اذعان نمود که ما دفاع مقدس خود در مقابله با تجاوز دشمن در جریان تحمیل جنگ و جنگ تحمیلی یا حضور دواطلبانه مردمی توأمان با سازمان دهی، آموزش، تجهیز و فرماندهی نیروها و نهادهای ارتشی- سپاهی و با راهبری راهبردی راهبری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام(ره)پیش برده و رمز پایداری، پویایی و پیروزی نیز در همین آرایه و در همین حضور آزادانه بوده و هست. از طرف دیگر مواظب باشیم که سلطه یک درصد بر نود و نه درصد هم صورت نگیرد. آنهم ولو نه به بسان استبدادهای کهن و نظام های سلطنتی شاهی با سلطه صریح بلکه با سلطنت های استبداهای مرکب بسان جهل مرکب در قیاس با جهل بسیط در نظریه ها و نظام های سیاسی مدرنیسم و حتی گاه با دغدغه صادقانه ولی غالبا با ادعا و تظاهر به جمهوریت، مردم سالاری، دموکراسی، انتخابات، جابجایی و گردش قدرت، مشارکت سیاسی، حقوق مردم و ملت و حتی شهروندی و بسان اینهاست. خداوند تعالی در قرآن کریم تصریح و تاکید دارند؛ «کی لا یکون دوله بین الاغنیاء منکم»(حشر/59؛ 7).
عدم تراکم و تکاثر و به اصطلاح امروزه عدم تمرکز و انباشت ثروت و بلکه قدرت و توزیع و چرخش و به اصطلاح جابجایی را می رساند. که می بینیم همین تکاثر ثروت تحت عنوان کاپیتالیسم و سرمایه داری و آزادی اقتصادی(لسه فر و لیبرتی)ولو در قالب و با قانون و حقوق و آزادی و اصالت فردی(اندیودوآلیسم) و بلکه شخصی(پرسونالیسم) امروزه به چه سان تبدیل به سرمایه سالاری شده و چه بلاهایی چه بر سر دنیا و به اسم و حتی چه بسا متاسفانه بدست همین ملت ها تحت عنوان استعمار سایر ملل و امپریالیسم یا استکبار جهانی که نوع استبداد و سلطنت خارجی بوده و امروزه حتی بر سر همین ملت ها و مردم بمثابه بازخورد همان استبداد و سلطه خارجی آورده و می آورد. این ها جملگی شاخصه های شالوده هایی بوده که خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج است. شالوده ها و شاخصه های مادیت(ماتریالیسم)، طبیعی پنداری(نیچرالیسم تک ساحتی فرویدیسمی، سود و سودا و ثروت و لذت گرایی داخلی و تنازعی داروینیستی امپریالیستی استعماری و استثماری خارجی)و اومانیسم(بشر گرایی غریزی بجای انسانی متعالی)و از جمله سکولاریسم(دنیا گرایی ظاهری)، دوآلیسم(جدایی معنویت از مادیت، دنیا از آخرت، سیاست از دیانت، قدرت از اخلاق البته مراد توحیدی متعادل و متعالی است)و بسان اینها می باشد.
اینها همانگونه که اشارت شد در غرب به اسم آزادی، مردم سالاری و دموکراسی و حقوق بشر و اصالت فردی و بسان اینها صورت می گیرد. اما عملا سرمایه سالاری است. ثروتمند سالاریست. در ظاهر دموکراسی و جمهوری و مردم سالاری می نماید اما در باطن سرمایه سالاری و الیگارشی یعنی حکومت ذینفوذان مالی و ثروت اندوزان و ثروتمندان آنهم از هر راهی ولو استثمار سایر ملل و سایر مردم ملل خویش و حتی تیرانی و سلطنتی استبدادی یک در صدی بر نود و نه در صدی بوده که شاهدیم. باید مواظب باشیم آزادی ظاهری و فریبنده هم نباشد. ظاهر آزادی است و باطن آن سلطه یک درصد بر نود و نه درصد است. این ها سلطنت ها و اولیگارشی های استبدادی شخصی و گروهی یا طبقاتی کهن بوده که جدیدا در بسان شیء مطلا یعنی طلا اندودشده، در قالب دموکراسی، حقوق بشر، جمهوریت و آزادی و حقوق مردم و حقوق بشر و بسان اینها اعمال می شوند. به قول مولوی در مثنوی معنوی؛
ظاهرش چون گور کافر پر حلل(رنگین) باطنش قهر خدا عز و جل
گاهی از کلمه «وشن» به معنای پارچه و پیراهن چهل تیکه و رنگارنگ استفاده شده که جلوه و جلوه گری ظاهری و فریبنده مردم و به اصطلاح تحمیق توده هاست. مواظب باشیم که این کارها را تکرار نکنیم، اما قطعا آن چیزهایی که موفق بودند را یاد بگیریم و تقویت هم بکنیم. بنابراین می توانیم از دستاوردهای حتی منفی آنها استفاده مثبت کنیم با عدم تکرار و گاه انجام راهبرد مخالف آن و هم از دستاوردهای مثبت آن، به تناسب زمان استفاده های مثبت و حتی مثبت تر کنیم.
اندیشمندان غربی از روسو تا جان استوارت میل، بحثهای گسترده ای در مورد آزادی دارند اما متأسفانه در خود غرب هم سلطه گران(چه نخست بوژوازی یعنی ثروتمندان جزو و کارگاه داران و بعد سرمایه داران و ثروتمندان غول آسا و تدریجا سرمایه سالاران نوعا هم فراماسونری-صهیونیستی و چه دولت سالاران توتالیتریستی سوسیالیستی) به صورت پیچیده و پنهانی از آنها سوء استفاده کردند. مثلا روسو گفته در کتاب و نظریه معروف قرار داد اجتماعی خود هر گونه حکومت مشروعی، جمهوری است. اما اینها می گویند: هر گونه حکومت جمهوری، مشروع است که مسلما در اینجا مغالطه ای صورت گرفته است.
عملا این نگاه به سرمایه سالاری و یا دولت سالاری با دو تفسیر متعارض فردی-اجتماعی از جمهور و مردم منجر می شود. که امروزه شاهد بروز همین بحران اینها هستیم. اما اگر حکومت مشروع؛ جمهوری باشد، یعنی باید میزانی داشته باشد تا جمهوریت را براساس آن بگذاریم. همین گونه که در جمهوری اسلامی، اساسی برای جمهوریت داریم. به قول حضرت امام(ره) اساس اسلام است و شکل جمهوری است. اساس؛ اسلام است، یعنی منبع و میثاقی و پیمانی بین دولت و ملت وجود دارد. براساس این باید کشور را اداره کرد نه اینکه گروهی اندکی و کمتر از چند صد نفر به اسم نمایندگان ملت و مردم و آنهم نه همه بلکه اکثریت مجلس، قانونی را تصویب کنند و بگویند این نظریه مردم است. این تحمیل اقلیت قلیل بر مردم به اسم نمایندگی و اکثریت است.
ولی اگر میثاق مشترکی آنهم به صورت هم جامع و هم تفصیلی مانند اسلام و قرآن باشد، همگی بر مبنا و در حدود این میثاق عمل و رفتار می کنند. در این خصوص قانون اساسی نیز هر چند مفصل بوده قالبی محدود در حد مفادی کلی و شکلی حقوقی بوده که ولو لازم بوده ولی کافی نیست. واقعیت قضیه نشان می دهد که در غیر این صورت(وجود طرح هادی و نقشه راهی بسان و با جامعیت؛ رسایی و سازواری درونی و برونی قرآن و اسلام)، حرکت به سمت سرمایه سالاری یا دولت سالاری و در هر دو صورت قدرت سالاری است، چون ولو اینگونه افراد خود را به قدرت سالاران و سرمایه داران نفروشند که فروخته و می فروشند ولی عملا چه آنها و چه جریانات مؤثر، ممکن است تحت تأثیر و حتی تحت شعاع قدرت و ثروت قرار گرفته که میشوند. این عملا سرمایه سالاری - دولت سالاری و در اصل و در نهایت قدرت سالاری به وجود می آید.
به اسم مردم بوده و با خدمات و زحمات و امکانات مردم و حتی با آراء و به اعتبار آنان است. چه بسا بدست همین مردم بوده اما به کام سرمایه سالاری و حتی در اختیار همان یک درصد و بلکه بسیار کمتر از یک در صد می باشد. این در حقیقت و مبادی، در ماهیت و مبانی و در واقعیت و اصول و حتی در نمودها و در نهایت آزادی نیست. این شبه آزادی است. آزادی مشبه است. آزادی نمایی است. آزادی و آزادی سازی حتی ظاهری و به اصطلاح شکلی و حقوقی نیست تا چه رسد به اینکه آزادی حقیقی بوده و به ویژه آزادی متعادل و متعالی یعنی آزادگی و حریت باشد.
همان طور که جهل مرکب و جهل بسیط داریم، استبداد بسیط و استبداد مرکب داریم. در مورد آزادی هم همینطور است. ظاهر آزادی است، اما باطن استبداد است، مواظب باشیم که در این دام فریب نیافتاده و خود نیز این مسیر بر نگزینیم که سرانجام سوء و شومی چنانکه امروزه در جهان به اصطلاح آزاد و مدعی آزادی شاهد هستیم، نه تنها به دست آنها که چه فجایعی بر سر سایر ملت ها نیاورده و نمی آورند. آنهم با ادعای(ابزار و حتی شمشیر بُرنده و بَرنده و به اصطلاح بَرَند) آزادی، حقوق بشر و نیز مبارزه با تروریسم و صلح جهانی و مانند اینها و از طرف دیگر بایستی مواظب بود به دام استبدادی ها و سلطنتی ها هم نیفتیم. همانگونه که انقلاب بی بدیل اسلامی ایران و نظام سیاسی بدیع جمهوری اسلامی ایران؛ تجربه نوین و موفقی در این این راستا در طرح و تحقق حتی الامکان شعائر شعورخیر و شور انگیز استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی یا مردم سالاری نه مطلقه بلکه مشروطه مشروعه متعادل و متعالی دینی و اسلامی بوده و می باشد.
در خاتمه و بسان برآمد بحث، بایسته است از سویی و هم از استبداد و سلطنت بیرون بیائیم که رمز انقلاب اسلامی این است. و در عین حال شایسته است از دیگر سوی مواظب باشیم که در دام و دامن آزادی نمایی ظاهری و چه بسا توهمی دروغین و به اصطلاح سوفیستی هم نیفتیم و خود و دیگران را نیز چه در حال و چه آینده گرفتار ظنون و توهمات و تحریفات و انحرفات ذهنی-نفسانی ناشی از این جهالتهای بسیط و بدتر از آن جهالت مرکب نسازیم. خطر آزادی نمایی از آزادی بیشتر است مثل خطر جهل مرکب نسبت به جهل بسیط است. خطر شبه آزادی و آزادی ظاهری و آزادی نمایی بیشتر از استبداد و اختناق است. باید اینرا بدانیم، چون آنارشی و هرج و مرج ایجاد می کند، حتی برای همین بوده که گفته شده چه بسا ظلم بهتر از آنارشی است(به تعبیر امام سیاست عدالت، علی(ع)؛ «سلطان ظلوم اشد من فتنه غشوم» ).
دولت ظالم بهتر از دولت ضعیف و ناکارآمد و ضعف و ناکارآمدی دولت و در نتیجه هرج و مرج و بی نظمی است(به تعبیر همو؛ امامت عدالت سیاست، علی(ع)؛ «خول السلطان علی الرعیه اشد من جور السلطان»؛ سستی و کارآمدی و عدن اقتدار سیاسی دولت بدتر از جور اوست). همه اینرا می پذیرند چون هم فطری بوده و هم تجربی و تاریخیست. این گونه روایات نیز بدان تصریح دارند(اوج آن در تعبیر همو نماد عدالت در پاسخ خوارج افراطی آنارشی طلب؛ «لابد من ناس من امیر بر او فاجر»؛ دولت لازم بوده خواه درستکار یا نادرست کار. مراد از دولت، مطلق دولت و کارآمدی و اقتدار قانونی، مردمی و مؤثر آنست) بنابراین باید مواظب باشیم که از دل این مباحث و اینگونه موارد، سرمایه سالاری کاپیتالیستی - لیبرالیستی و یا متقابلا دولت سالاری توتالیتریستی - سوسیالیستی در نیاید. به اسم آزادی و مردم گرایی، گروه سلطه شکل نگیرد. در نتیجه باید از تجارب مثبت و منفی اینها استفاده کنیم تا و یا اما به دامن افراط و یا تفریط نیفتیم. تعادل را در بحث آزادی رعایت کنیم، در بحثهای دیگر مانند آزادی، عدالت، توسعه، کارآمدی هم همین است.
*چه رابطه ای میان آزادی و پیشرفت و توسعه و کارآمدی وجود دارد؟
این مطلب را توصیه و تأکید می کنم که فرای بحث حقوقی و فقهی مثلا مشروعیت آزادی و یا حتی بحث جامعه شناختی سیاسی آزادی مثلا پیشینه آزادی طلبی و آزادی پذیری مردم ایران که از این حیث اتفاقا مردم ایران سابقه ای بی بدیل در آزادگی داشته که آزادی متعالی است و به همین سبب علیرغم استبداد های سلطنتی مزمن و اخیرا نیز سلطه گری و نفوذ پنهان استکباری بیگانه، در هماره تاریخ توانسته عزت و سربلندی و هویت آزاده و آزادگی ماهوی خود را حفظ و حتی بارورتر ساخته تا امرزوه که آنرا در قالب انقلاب عظیم اسلامی خویش، بروز دهند، اما روح قضیه آزادی این است که استعدادها، ظرفیت ها، ایده ها و نیز اراده ها و انرژیهای مردم و مردمی را آزاد و رها کند تا این ارداه ها و انرژیها هر چه بیشتر بروز کرده و بارور شده و با تجمیع و تعامل و هم افزایی تصاعدی و مضاعف خود؛ کارآمدی ملی نظام سیاسی، حتی دولت و کشور را هر چه بیشتر بالا ببرد. چنان که انقلاب و دفاع مقدس تجاربی ارزنده و ذخائری عظیم ولی متأسفانه همچنان مکتوم و ناشناخته از این جریانند.
ما هشت سال دفاع مقدس را ارادی و اختیاری اداره کردیم یعنی مردم داوطلبانه با اراده خود به جبهه می رفتند، اما صدام سربازان خود را به صورت رسمی با اجبار و تنبیه و حداکثر اینکه پادش به جبهه می آورد. این دو نیرو در جبهه روبروی هم قرار گرفتند. تهاجم یک ارتش آنهم نه با استبداد پلیسی مخفی بعثی به یک ملت و دفاع ملی و جانانه یک ملت از نه تنها امنیت و موجودیت بلکه از هویت و عزت و عظمت خویش با یک ارتش ولو آموزش دیده، سازمان یافته و کاملا مجهز و تا دندان مسلح و نیز هر چند به نمایندگی و ژاندارمی و پشتیبانی همه جانبه ارتجاع منطقه و استکبار فرامنطقه ای و جهانی. نتیجه هم مشخص شد.
بنابراین اگر همین فرهنگ و روحیه آزادی که به معنای متعالی بوده را در نظر بگیریم بدین معنا که کارها اختیاری، ارادی و داوطلبانه و با مشارکت و بلکه شرکت همه جانبه با و پر انگیزه مردمی ولی با سیاستگذاری کلان راهبردی و راهردها و با راهبرد مدیریتی و با سازمان دهی و مدیریت راهبردی عالی؛ هماهنگی و پشتیبانی و به اصطلاح با هدایت و حمایت راهنما و راهگشای دولت و نظام و نهادهای رسمی صورت گیرد حتما کارآمدی؛ بهره وری و اثربخشی هم بسیار بسیار افزایش می یابد. این آمیزه به صورت بهینه و بسامان، تنها و تنها راهبرد برون رفت کشور از اهم مشکلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جاری کشور و فرارفت بسوی اهداف والا ولی کاملا دست یافتنی توسعه متعالی چشم انداز فراز آینده جمهوری اسلامی ایران است.
اگر این حالت را در اقتصاد و فرهنگ هم وارد کنیم آزادی، کارآمدی و تمام انرژی های ملت را بالا می برد موانع را از سر راه بر می دارد. اگر ملت به صحنه بیایند در همه عرصه ها مشکلی را نمی گذارند. در هر جایی ملت تحت هدایت و رهبری سالم، صالح و سازنده علمی و بویژه دینی مشروع و مقبول مور اعتماد وارد عرصه شده واقعا کارهای مهمی انجام داده است. کارایی و کارامدی؛ بهره وری و اثربخشی عظیم و بلکه عجیب یا حد اعجازآمیزی با حضور مردم بروز کرده و به وقوع پیوست است. خود پدیداری و پیروزی فراتحلیل انقلاب اسلامی و نیز پایداری و پیروزی ملت در دفاع مقدس، نمونه های بارز و برجسته این آموزه و این راهبرد کارامدی ملی-دولتی است. اصلا فلسفه انقلاب همین است: ملت، مکتب و امامت.
اگر همین مطلب را در همه عرصه ها حفظ و آزادی را هم معطوف به کارآمدی کنیم نشان می دهد که اعم اهم مشکلات را با آزادی و عدالت می توان حل کرد، لذا تاکید می شود با نگاه کارآمدی؛ اثربخشی و بهره وری، آزادی در کشور بازمهندسی شده، مدیریت شود و آسیب شناسی و آسیب زدایی گردد. ملت احساس کند که آزاد است و می تواند وارد عمل شود، و دولت موانع حضور و مشارکت و بلکه شرکت مردم را در همه بخش های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و حتی دفاعی و انتظامی و حقوقی و قضایی از جمله در جریان امر به معروف و نهی از منکر، برداشته و شرایط و عوامل آنرا فراهم نماید و بسان دوران دفاع مقدس، راهنمودها و راهنمایی های راهبری، حضور و مشارکت آزاد و آزادانه مردمی توأمان با سازمان دهی و مدیریت عالی دولتی و هدایت و حمایت های اما بی دریغ آن، چه بسا مشکلاتی که رفع و حل شده و می شوند.
یا پشتیبانی و هدایت و حمایت دولت، با کار و همکاری و فعالیت آزاد و ازادی فعالیت مسئولانه و سازنده مردم و مردمی، تحت رهبردهای راهبری، کارامدی بمراتب بیشتر شده چنان که در دفاع مقدس شد. در تجربه جهاد سازندگی نیز شاهد آن بودیم. حتما هر کجا، این گونه بوده موفق بودیم؛ حتی همانگونه که پیشتر اشارت شده دفاع را در دوران جنگ به صورت جمهوری اداره کردیم. سازندگی جهادی نیز این گونه با کمترین هزینه و امکانات و با بیشترین بازدهی و بهره وری انجام شد. به تعبیر امام عدالت و آزادی و حقوق مردم؛ امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر در منشور جهانی و جاودانی حکومت مصر که هم اینک از سوی سازمان ملل متحت به عنوان سند بالادستی توسعه و عدالت تصویب و معرفی شده است؛ بجای کثیر معونت قلیل اثر(خواص بی خاصیت پر مصرف پر مدعا کم بازده)، برعکس قلیل معونت و کثیر اثر(مرم آزاده با خاصیت کم مصرف پر بازده). قلیلی که به قدرت سالاری اعم از سرمایه سالاری - دولت سالاری پنهان در قالب مردم سالاری افراطی کشیده و کثیری که به مردم سالاری متعادل و متعالی می انجامد.
نظر شما