دکتر مهدی مطهرنیا کارشناس مسائل سیاسی در مورد دلایل فقدان اجماع در میان مسئولان در موضوعات مهم و اساسی کشور به خبرنگار مهر گفت: اساساً اجماع محصولِ برداشتن چند گام اساسی است. اجماع یا آنچه که در ادبیات سیاسی و یا در حوزه جامعه شناسی سیاسی نامی از آن یاد میکنیم، همگرایی، محصول همنشینی، همفکری، همگامی و همدلی است که در نهایت به هم بختی منجر میشود.
وی افزود: به نظر میرسد که در یک مهندسی معکوس تأثیرگرا، جامعه نخبگان ایران در دهه اخیر دچار یک واگرایی جدی شده است. همنشینیها از حالت تکثر خارج و به همنشینیهای جناحی و محفلی در دایره بسته تأیید کنندگان و تکریم کنندگان مقامات فرادستی محفلهای گوناگون تبدیل شده است. ورود گزاره ضد اخلاقی تملقگویی نسبت به مقامات فرادست از یکسو و از سوی دیگر تکریم این ضد اخلاقیات از سوی مقامات فرادست این معنا را افزایش بخشیده است. لذا همنشینیها اگر چه صورت میپذیرد اما در هویت تک نشینی است نه همنشینی.
این کارشناس مسائل سیاسی ادامه داد: از طرف دیگر وقتی همنشینی نباشد همفکریها هم گستره و پهنا پیدا نمیکند و با فقدان گستره و پهنا همفکریهاست که گامهای مشترک در جامعه ملی صورت نمیپذیرد و همدلی به وجود نمیآید. لذا اجماع از نظر عملیاتی در قالب هم بختی چهره نشان نمیدهد.
مطهرنیا عنوان کرد: از طرف دیگر باید بر این نکته تأکید کنیم که هر گونه اختلاف در نخبگان حاکم به گفته معمار انقلاب اسلامی امام (ره) در نهایت به هوای نفس باز میگردد و ورود نفسانیات و گرایشهای نفسانی در میان نخبگان حکومتی میتواند زمینه پروری تمایلات واگرایانه مبتنی بر منافع فردی و گروهی به جای منافع ملی و مصالح دینی باشد و این خود یکی از محورهای اجماع شکن است.
وی یادآور شد: از طرف دیگر باز میتوانیم شاخصه کمرنگ شدن بنیادهای اخلاقی را در جامعه ملی داشته باشیم. سطوح گوناگون جامعه ملی از منظر اخلاقی دچار آسیبهای جدی شده است. غیبت، تهمت بر بستر ریاکاریهای متفاوت در نهایت دروغ را جایگزین حقیقت میکند و با به میدان آمدن ام الفساد دروغ اساساً از نظر فرهنگی همگرایی آنچه که اجماع میخوانید با معضلی بنیادین روبرو میشود. بستر اصلی تمام این واگرایها کمرنگ شدن اخلاق در جامعه ملی به ویژه در نزد نخبگان است.
مطهرنیا در مورد اینکه چرا پراکندگی فکری و ناهماهنگیهای تصمیمگیری در میان مسئولان و در ردههای مدیریتی زیاد است هم تصریح کرد: زمانی که نتوانیم به نوعی همفکری مبتنی بر همگامی دست یابیم نتیجه طبیعی آن واگرایی در سطح مدیریت است از منظر تئوری بحرانها بحران سطح سوم یعنی بحران در قاعده مثلث هر سازمانی که دیر بین هواداران آن نظام پیش میآید اگردر سطح قاعده به خوبی کنترل نشود شاهد نفوذ بحران به لایه میانی و سطح دوم خواهیم شد.
وی افزود: بحران واگرایی ناشی از تمایلات ضد اخلاقی موجود در تحرکات سازمانی و تشکیلاتی در لایههای گوناگون اگر کنترل نشوند و مدیران ارشد نتوانند واگرایی مدیران میانی را کنترل کنند یا به بیان دیگر به سمت و سوی ایجاد محدود سازی آن حرکت کنند و فراتر از آن به سمت و سوی ایجاد بحران بیشتر در میان مدیران میانی برای حفظ و کنترل خود و آن هم به اشتباه اقدام نمایند از بخش میانی به بخش اصلی یعنی مدیران ارشد سرایت میکند. در اینجاست که اسب سرکش بحرانها میتواند بر کل بحرانها و تشکیلات یک جامعه ملی حاکم شود که میتواند تزلزل بنیادین در کل ساختار یا تشکیلات یا یک نظام به وجود آورد.
این کارشناس مسائل سیاسی در ادامه گفت: اساساً این جریان ناشی از ضعف مدیران ارشد در ایجاد فضای مناسب در جهت مدیریت بحرانها و تبدیل تهدیدهای ناشی از آنها به فرصت است. لذا این واگرایها اگر چه در یک بستر اخلاقی منحرف به وجود میآید که در چارچوب هوسناکی آن به تعبیر امام (ره) محتوا میپذیرد اما در نهایت گام بعدی آن به ضعف مدیریت بر میگردد و این ضعف مدیریت بیشتر در مدیریت ارشد سیستمها و تشکیلات خود را به نمایش میگذارد.
مطهرنیا در مورد تبعات نبود اجماع در میان نخبگان سیاسی برای کشور هم اظهارداشت: کاهش شدید قدرت و توان ملی در رسیدن به اهداف عملیاتی تعریف شده را باید در این زمینه مورد توجه قرار داد. در سطح تحلیل کلان این کاهش قدرت و توان ملی که تا حدود زیادی زمینه ساز و زمینه پرور ایجاد فضای نامناسب برای رسیدن به اهداف تعریف شده خواهد بود. در این چارچوب است که این کاهش توان در لایههای مختلف مؤثر واقع شده و زمینههای تضعیف هر سیستمی را در لایههای گوناگون ایجاد میکند.
نظر شما