به گزارش خبرنگار مهر، رُمانُ باتالیا در 31 جولای 1933 در شهر مارینا پییتراسانته، یکی از شهرهای شمالی ایتالیا متولد شد و در 22 جولای 2012 در زادگاهش درگذشت. باتالیا روزنامهنگار، شاعر، نویسنده و نقاش بوده که آثارش تا به حال به زبانهای آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، پرتغالی، انگلیسی، یونانی، ژاپنی، کرهای و کشورهای آمریکای لاتین ترجمه شده است.
این فیلسوف ایتالیایی دیدگاه عمیقی نسبت به زندگی دارد و از کنار آنچه که در اطراف وجود دارد به آسانی نمیگذرد. او حتی رنگین کمان را در پرتوهای تابیده درون شبنمی میبیند که بر روی ساقه نازک علفی قرار دارد. با خواندن آثار رُمانُ باتالیا میتوان زیباییهای طبیعت را حس کرد که با زندگی شهرنشینی رنگ باختهاند.
زمانی که خدایی ترجمه آثار باتالیا را به پایان رسانده بود و این کتابها در حال طی کردن مسیر چاپ بودند، وی در بستر بیماری بود و آخرین روزهای عمر خویش را طی میکرد. بنابراین آرزوی سفر به ایران محقق نشد و این نویسنده در سن 79 سالگی با کارنامهای بالغ بر 50 اثر مکتوب درگذشت.
محبوبه خدایی تا به حال کتابهای «سکوت آسمان»، «با چشمان تو» و «رزی از دریا» را از این نویسنده و شاعر به فارسی ترجمه کرده است که هر سه کتاب، به طور همزمان توسط نشر هدف نوین به چاپ رسیدند.
کتاب «سکوت آسمان» داستان هفت پسر را روایت میکند که از شهر به دنیای فریبنده کاجستان فرار میکنند که روزی توسط حریقی ویران میشود. در مسیر این داستان است که شخصیت اصلی «سیریُ» معنی واقعی زندگی را شرح میدهد. در قسمتی از این داستان میخوانیم:
سیریُ به من نگاه کرد: چشمانش طولانی و عمیق از من پرسند درک آنچه که برای من گفته است، در یک لحظه آسان نبود. لازم بود که بر این گفتار تامل کنم. گفتم: چرا داستان کاجستان را قطع کردی به خاطر گفتن چیزهایی که در واقع بخشی از داستان نیستند؟ پاسخ داد: هیچ چیز در این شب پر ستاره بیدلیل نیست، هیچ چیز، حتی سکوت. روزی متوجه احساسی که سخنان من دارند، میشوید.
قبلا به شما گفتم که مجنون تنها مردی درمانده بود که در بیشه پنهان شده بود، که اسب سفید چهار نعل به سوی رویاهایش میتاخت، و لانه پرندگان به خوبی با تارهای نازک علفها ساخته شده بودند. با نشستن بر روی این سکو از مسیرهای دوردست در زمان میگذریم اما امشب این راهها را پشت سر میگذاریم و فردا در آینده هنوز هم در دوردست هستند. « به نظرمان هنوز آن آواز شنیده میشد.»
بچههای دشت، باد را تعقیب میکنند که در بیشه در خواب رفته است خوابی ناپدید شده همچون شهاب سنگی که میخواهد دوباره پدیدار شوند؛ حتی اگر طوفان هم تمام شود بچهها شاید اینجا مانند تماشاگران دنیاهای بیمرز میمانند.
بعد از این تفکیک، سیریُ داستان را از سر میگیرد که دیوانه با زندگی خودش کرده بود، از آنجایی که گفتارش را قطع کرده بود، دوباره ادامه داد.
«آن روز فرا میرسد، روز غمانگیزی بود، خیلی غمانگیز و سرزمینم را برای نخستین بار ترک میکنم.»
«مبهوت از پشت شیشههای در اشکهای مادرم را نگاه میکردم که تنها میماند.»
«دردی که به نظرش اینقدر بزرگ میآمد در چشمانش به گونه دیگر بود و صدای خداحافظیاش مانند فریاد دردناکی بود.»
«گاهی میایستادم و آن چشمان خیس شده از اشک را که در آنها حقیقتی مخفی شده بود را مینگریستم، هنگامی که دور میشدم جاده اشکآلود شده بود.»....
این کتاب با 83 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 3 هزار و 300 تومان منتشر شده است.
نظر شما