خبرنگار اعزامي "مهر" از اين سفر حاشيه هايي نگاشته است كه شايد خواندن آن خالي از لطف نباشد:
سفر احمدي نژاد از تهران با يك خودروي هايس كرايه اي آغاز شد . راننده خودرو گويا قبلا هم در يكي از برنامه ها، دكتر احمدي نژاد را همراهي كرده است. فكر مي كنم بيش از آنكه وي حواسش به رانندگي باشد دوست دارد ما را در آيينه نگاه كند.
در اتوبان قم مثل سفر قبلي ، ماشين خراب شد. از اين ماشين بيچاره ، هم مي خواهيم كولرش ما را خنك كند و هم اينكه به سرعت كمتراز 120 هم رضايت نمي دهيم .
هنگام ورود به قم گروهي ازهواداران دكتر احمدي نژاد درحالي كه اتوموبيل هاي خود را با عكس و پوسترهايي از احمدي نژاد تزيين كرده بودند از وي استقبال كردند. احمدي نژاد ازآنها مي خواست اين كاررا انجام ندهند اما وقتي كه نتوانست آنها را راضي كند ازآنان خواست لااقل فلاشرهاي خودروهاي خود را خاموش كنند.
احمدي نژاد مي خواست پيش از سخنراني خود دقايقي در مجلس ختم فرزند حضرت آيت الله اراكي شركت كند، اما تجمع زياد مردم اين امكان را از دكتر احمدي نژاد سلب كرد.
ازدحام جمعيت در داخل مسجد به حدي بود كه برگزاركنندگان مراسم بارها نسبت به خطر شكستن تريبون هشدار دادند. از طرف ديگر، خيابانهاي اطراف مسجد نيز پذيراي جمعيت بود.
پيش از آغاز مراسم در مسجد امام حسن عسگري (ع ) قرائت نامه اي خطاب به دكتر احمدي نژاد توسط يك فرزند شهيد بيشتر حضار را تحت تاثير قرارداد .
گوشي هاي جديد موبايل هم براي مسوولان انتظامات دردسر ساز شده. علاوه بر آنكه دهها عكاس و فيلمبردار قصد داشتند كه اين مراسم را پوشش تصويري دهند ؛ دهها نفر هم مي خواستند با گوشي هاي موبايل خود البته با وسواس در انتخاب زاويه از كانديداي مورد حمايت خود عكس بگيرند.
بچه هاي صدا وسيما خودشان به قم آمده بودند. يادم رفت به آنها بگويم كه دكتر احمدي نژاد در كاشان هم برنامه دارد.
هروقت كه عكاس ما خواست عكس بگيرد مردم فرياد مي كشيدند بشين بشين يكي نيست به اينها بگويد شما مي خواهيد اين كانديدا را ببيند يا مي خواهيد به حرفهايش گوش دهيد.
يك جانباز در كنار حياط مسجد با ماسك و اكسيژن سخنراني را دنبال مي كرد وقتي از او نظرش را پرسيدم سكوت كرد وفقط لبخند زد.
بالاي پشت بام ، روي ديوار ساختمان كناري و بالاي نردبان گوشه حياط مسجد هم جواناني به چشم مي خورند كه خود را براي گوش كردن به سخنراني دكتر به اين محل رسانده بودند.
پس از پايان مراسم ،؛خروج از مسجد امكان ناپذير مي نمود. موج جمعيت نه تنها احمدي نژاد و دو محافظش را با خود در حياط مي چرخاند بلكه خبرنگاران وعكاسان هم هيچ اراده اي از خود نداشته و مدام از سويي به سوي ديگر هل داده مي شدند.
مردم آنقدر همراهان و احمدي نژاد را بالا و پايين بردند تا آخر چند نفراز بچه ها كفش هايشان از پايشان درآمد و زير پاي مردم گم شد. بنده خدا محافظ دكتر ! احتمالا مردمي كه او را پا برهنه ببيند خيال مي كنند كه او در حال اجراي يكي از جديدترين روشهاي حفاظتي است !
وقتي كه سيل جمعيت از مسجد امام حسن عسكري (ع) خارج شد تعدادي زيادي از موتورها و دوچرخه هايي كه در كنار خيابان پارك شده بودند واژگون شدند و پشت سر آن نيز افرادي به زمين افتادند.
جثه كوچك احمدي نژاد هميشه توجه مرا به خود جلب مي كرد با آنكه خيلي از ما وقتي كه دكتر از ميدان ديدمان خارج مي شد و فكرمي كرديم كه ديگر زير دست و پاي مردم گم شد به ناگاه او رامي ديديم كه بيش از آنكه به فكر جان خودش باشد نگران آن است كه مردم زير دست و پا نمانند.
وقتي سوار ماشين شديم خيال كرديم كه كار تمام شد و ديگر مشكلي نيست. اما بعد از چند ثانيه نفس كشيدنمان سخت شد هيچ هوايي به داخل ماشين نمي آمد . مردم مدام به شيشه ها مي كوبيدند و با شعارهاي خود به اين كانديدا ابراز لطف مي كردند.
برخي از مردم احمدي نژاد را قسم مي دادند كه تو را به خدا كنار نرو. از پنجره آويزان شده بودند. فرياد مي كشيدند كه خواهش مي كنيم به هيچ كس باج نده .
يكي از ارگانهاي امنيتي مانع از حركت خانمهايي شد كه بنا داشتند تا مسير خودروي حامل دكتر احمدي نژاد را همراهي كنند.
احمدي نژاد در طول مسير مدام با موتورسواراني كه در كنار خودروي حامل وي حركت مي كردند به گفتگو پرداخته و به ابراز احساسات آنها پاسخ مي داد.
جمعيت به حدي بود كه پس از 40 دقيقه و آن هم با دست به كار شدن مسولان حفاظت ستاد از شهر خارج شديم.
دهها موتور سوار و دوچرخه سوار تا كيلومترها خودروي حامل احمدي نژاد را بدرقه كردند.
وقتي مي خواستيم نصف شيشه آبگرمي كه احتمالا از چند ماه پيش در ماشين مانده بود را بخوريم آنقدر به هم تعارف كرديم كه بيش از آنكه آب وارد بدن ما شود آب كف ماشين ريخت.
قبول ندارم كه تراكتهاي آقاي احمدي نژاد رنگارنگ نيست .مسولان ستاد مردمي وي ادعا مي كنند كه پوسترهايي كه آنها در اختيار دارند همه سياه و سفيد و روي كاغذهاي ساده است. اما گويا آنها به خيابان هاي قم سر نزنده اند. همه جا پر از مقوا و كاغذهاي A4 دست نويسي است كه مردم با ماژيك هاي رنگي روي آنها شعار نوشته و به همه جا چسبانده اند . چه فرقي مي كند رنگي، رنگي است چه آن را چاپ كرده باشند و چه آن را ماژيك كشيده باشند.
شهردار قبل از شروع سخنراني در كاشان نماز مغرب خود را اقامه كرد.
در ابتداي ورود به مسجد صفاري كاشان، احمدي نژاد به شهداي اين مسجد اداي احترام كرد.
نوع سخنراني احمدي نژاد با ديگر كانديداها و شخصيت ها فرق مي كند. وي مانند يك معلم كه با شاگردان خود صبحت مي كند با حضار روبرو مي شود و با آنها سوال و جواب مي كند، شوخي مي كند و به حرف هاي تك تكشان گوش مي كند.
شعارهايي كه روي كاغذ نوشتند زياد است اما دو جمله براي من بيش از بقيه عبارات جالب بود "مردي از جنس مردم" و "بازگشت دولت به مردم با دولت احمدي نژاد ".
وقتي حدود ساعت 12 شب مي خواستيم از كاشان خارج شويم خيالمان راحت شد كه ديگر برنامه تمام شده است. ناگهان متوجه ميهماني جديد در ماشين شديم. امام جمعه آران و بيدگل آمده بود تا شهردار تهران را به شهر خود ببرد هر چقدر به او اصرار كردند كه فرصت نيست و نمي شود قبول نكرد. در نهايت دكتر احمدي نژاد دعوت وي را پاسخ گفت و همگي را با خود به آران بيدگل برد!
با وجودي كه حدود ساعت يك نيمه شب به اين شهرستان رسيديم اما در ورودي آران بيدگل دهها موتور سوار به استقبال احمدي نژاد آمدند. صدها نفر نيز در مصلاي شهر در انتظار وي بودند. وقتي كه با پارچه نوشته شده هاي نصب شده در مصلي كه به شهردار تهران خوش آمد مي گفت روبرو شديم، فهميديم كه آمدن ما به آران بيدگل وفقط براي ما غيرمنتظره بوده و گروهي از مردم خودشان اين ديدار را برنامه ريزي كرده بودند.
وقتي در ميانه راه بازگشت از كاشان براي اقامه نماز و غذا در كنار جاده منتهي به قم توقف كرديم نمي دانستيم قبله كدام طرف است اما دكتر به راحتي با ستاره خواني از آسمان قبله را نشان داد؛ خوب اين هم از مزاياي مردان دوران دفاع مقدس است.
همنشيني با آدمهايي كه زياد مثل تو نيستند هميشه دردسردارد .حتي غذا خوردن هم براي آدم سخت مي شود خيلي گرسنه ام و مي خواهم تمام غذاها را بخورم اما بقيه آنقدر به آرامي و قناعت غذا مي خورند كه من هم خجالت كشيدم بيش از آنها غذا بخورم.
اين چند هفته آنقدر شعار رجايي، رجايي و سادگي، ساده زيستي و تشريفاتي كار نكردن شنيده ايم كه ما خبرنگاران هم كه ربطي به ستاد دكتر نداريم، اخلاقمان تغيير كرده است.
غيراز من كه مشغول نوشتن هستم ، دكتر ذبيحي مسوول استانهاي ستاد احمدي نژاد كه مدام درحال گفت وگوي تلفني است و دكتر كه بيرون نگاه مي كند همه خوابيده اند. همه خسته ايم و به زور، خودمان را نگه داشته ايم اميدوارم لااقل راننده خوابش نبرد! وگرنه انتخابات كه هيچ، خبرگزاري هم با مشكل روبرو مي شود.
برنامه هفته بعد دكتر احمدي نژاد خيلي فشرده است و رييس كميته استانها كه ما را همراهي مي كند در تمام مدت در حال گفتگوي تلفني و هماهنگي برنامه هاست. با وجودي كه كمتر از يك هفته به پايان تبليغات مانده اما گفته مي شود كه استانها و شهرهاي بسياري متقاضي سفر شهردار تهران به مناطق خود هستند.
چقدر نامه جمع شده، مثل سفرهاي رسمي مقامات كشوري است. با اين فرق كه مردم از آنها مدام درخواستهاي مساعدت دارند ولي اينبار همه براي شهردار تهران ابراز احساسات كرده اند يكي براي او شعر نوشته يكي برايش دعا كرده و ديگر با او درد دل .
وقتي كه نزديك قم شديم دكتر به همراهان گفت كه برويم داخل شهر گفتيم شايد مي خواهد حضرت معصومه (س) را زيارت كند شايد هم مي خواست رييس ستاد مردمي قم را برسانيم . زياد به ما توضيح نداد. موقعي متوجه شديم برنامه چيست كه مقابل ستاد بانوان شهرستان قم توقف كرديم گويا اين برنامه را خودشان مستقيما با احمدي نژاد هماهنگ كرده بودند.
ساعت از 2 گذشته اما حدود 30 نفر از خواهران در اطراف شهردار تهران تجمع كرده اند.
روي ديوار نوشته اند بسيجي، خستگي را خسته كرد؛ اول غذا بعد از نماز؛ با وضو وارد شويد. ديوار پر است از عكس هاي سياه و سفيد احمدي نژاد خيلي از عكسها هم مال "مهر" است. مردم هم مثل روزنامه ها انگار خيلي به "مهر" علاقه دارند و او را از خود مي دانند. چون عكس هاي مهر را بدون ذكر منبع استفاده مي كنند!
درست است كه خيلي خوابمان مي آمد اما حسابي از ما پذيرايي كردند شربت ، بستني و چاي . خوبي محيط هايي كه خانمها در آنجا كار كنند همين است . بالاخره خانه داري يكي از كارهاي آنهاست . چند نفرشان هم بچه هايشان در كنار اتاق خوابيده اند.
شعار جوان گرايي تا اينجا و به زيرزمين اين خانه رسيده. مسوول كامپيوتر كميته بانوان ستاد مردمي قم دختر 14 ساله اي است. خانم ثقفي مي گويد كه او گوشواره اش را براي كمك به ستاد هديه كرده است.
بالاخره ساعت 5 صبح به تهران رسيديم. كاري در ستاد نداشتيم اما حيف بود كه جار نزنيم آقا ما الان تازه به تهران رسيده ايم به بهانه آب خوردن هم كه شده بود در زده و همه را بيدار كرديم. بعد هم بدون آنكه به روي خودمان بياوريم كه ببخشيد شما خواب بوده ايد از همگي خداحافظي كرديم و براي ماموريتي ديگر به خبرگزاري آمديم.
نظر شما