خبرگزاری مهر - گروه بین الملل: سازهانگاری نظریهای اجتماعی به شمار میرود. سازهانگاری یک روششناختی قدیمی است که دست کم به آثار قرن هجدهم گیامباتیستا ویکو بر میگردد.
این نظریه در حوزه روابط بینالملل نیز مباحث جدی را وارد کرده است. نیکلاس اونف اولین کسی بود که این مفهوم را وارد حوزه روابط بینالملل کرد و این رویکرد توسط افرادی چون الکساندر ونت، کاتزنشتاین و سایرین بسط و توسعه داده شد.
مهمترین خصوصیت متمایز سازهانگاری در قلمرو هستیشناسی است، سازهانگاری سیاست بینالملل را براساس یک هستیشناسی "رابطهای" میبیند و به عوامل معنایی مانند فرهنگ، هنجارها و انگارهها بها میدهد.
با توجه به هستیشناسی بیناذهنی نمیتوان بر معرفت شناسی و روش اثباتگرایانه که مبتنی بر جدایی سوژه و ابژه است و تمرکز آن بر نیروهای عینی محرک کنشگران در تعاملات اجتماعیشان و استنباط معنای بیناذهنی از رفتار است، تکیه کرد.
طبق نظریه سازهانگارانه، دنیای اجتماعی چیز خاص و معینی نیست، یعنی چیزی در خارج نیست که قوانین آن از طریق تحقیق علمی همانطور که رفتارگرایان و اثباتگرایان معتقدند قابل کشف باشد یا به کمک نظریه علمی قابل تشریح باشد، بلکه بیشتر زمینهای بینا ذهنی است.
در خصوص قدرت تحلیلی این نظریه و اینکه آیا این نظریه قادر است مسائل بین المللی از جمله بحران کره شمالی که به نظر می رسد واقعگرایی توان تحلیلی بهتری برای آن دارد گفتگویی را با نیکلاس اونف بنیانگذار این مکتب فکری انجام داده ایم که از نظر می گذرد.
نیکلاس اونف از بنیانگذاران نظریه اجتماعی روابط بینالملل (سازهانگاری) است. از او آثار و کتابهای بیشماری در حوزه روابط بینالملل به چاپ رسیده است. "جهانی که ما میسازیم"، "برساختن اقتصاد سیاسی"، "روابط بینالملل در جهان برساخته"، "عامل زبانی و سیاست در جهان برساخته" از جمله آثار او به شمار میرود. پروفسور نیکولاس اونف استاد روابط بینالملل در دانشگاه بین المللی فلوریدا است.
خبرگزاری مهر- گروه بین الملل: شما برای اولین بار در سال 1989 اصطلاح "سازه انگاری" را وارد تئوری های روابط بین الملل کردید. چگونه و چرا این ایده در ذهن شما شکل گرفت؟
اونف - وقتی که من این اصطلاح را بکارگرفتم پیشتر این اصطلاح در دیگر رشته های مطالعاتی بکار گرفته شده بود که من هم آن را در کتاب "جهانی که ما می سازیم" بکار بردم، عنوانی که خودش بیانگر تاکید من بر "سازه انگاری" در چهارچوبی است که در درونش تئوری اجتماعی قرار داده شده است (و نه فقط تئوری روابط بین الملل) مردم جهان را آنگونه که هست می سازند دقیقا همانطور که جهان انسانها و ما را آنگونه که هستیم می سازد. در اصلاح فنی "سازه انگاری" عوامل و ساختارها کمک کننده هم هستند.
من در پاسخ به چالش های پست مدرنیسم در دهه های 1970 و 80 برای تئوریزه کردن روابط اجتماعی بطورعام و روابط بین الملل بطور خاص، اقدام به معرفی و تشریح این چهارچوب و قالب کردم. وقتی که به عقب برمی گردم می بینم که از آن زمان تا کنون 3 چیز تاثیر زیادی بر تفکرات من داشته اند، اول "چرخش زبانی" و به ویژه این ادعا که این کار از طریق و همراه زبان امکان پذیر است (معروف به "عملکرد نمایشی" ) که طبق آن ما به عنوان سازندگان جهان، خودمان جهان را می سازیم. دیگر عامل تاثیر گذار بر تفکرات من جنبش فمینیسم بود که بر این باورند که اختلافات جنسیتی طبیعی نیستند اما در ساختارهای اجتماعی به آنها طبیعی نگاه شود که در صورت صحت این نوع تفکر باید به همه چیزهایی که طبیعت به ما می دهد باید اینگونه نگاه کنیم.
سومین چیزی که بر تفکرات من تاثیر گذاشت باقی مانده های دیدگاه مارکسیستی بود که معتقد است روابط اجتماعی بر اساس استعمار و سلطه تعیین می شوند. من چهارچوب سازه انگاری خود را با مرتبط کردن گفتار نمایشی با مقرراتی که روابط اجتماعی را ممکن می سازند و همچنین با مقررات عادی جوامع (از جمله جامعه بین المللی) و شرایط مقررات استثمار فراگیر سازماندهی و تهیه کردم.
- ارزیابی شما از قدرت تحلیلی سازه انگاری در تبیین وقایع بین المللی بعد از جنگ سرد چیست؟
- بعد از پایان جنگ سرد بسیاری از بزرگان به سازه انگاری روی آوردند زیرا که بسیاری از سیاسیون واقع گرا نمی دانستند که واقعا چه چیزی در جهان درحال اتفاق افتادن است. آنها بخش ها و عواملی از توضیحات من در کتابم در سال 1989 را پذیرفتند و بخش های دیگر آن را رد کردند. آنها مثل من بر اهمیت پدیده های هنجاری تاکید کردند اما تمرکز خود را بر مقررات غیررسمی گذاشتند و تا به آنجایی پیش رفتند که قدرت هنجاری آنها را منکر شدند.
آنها از رفتن راهی که منجر شود مقررات به شرایط یک مقررات در بیایند خودداری کردند و خودشان را یک نسل جدید از نهادگرایان لیبرال معرفی کردند. آنها خود را درگیر موضوعات هویت جمعی کردند بدون اینکه به این نکته توجه کنند که چگونه یک کارگزار هویت بخش باشد و یا اینکه چگونه یک کارگزار که به صورت اجتماعی تشکیل شده است می تواند افراد را قادر سازد تا در جهان و سطح جهان عمل کنند.
این عده در مدت زمان کوتاهی در راستای منافعشان و جلب توجه مردم خود را سازه انگار معرفی کردند آنها می خواستند توجه مردم را به موضوعات جدید بعد از جنگ سرد معطوف کنند و توجه مردم را از موضوعات مورد بحث گروه های لیبرال ملی گرا در قرن 19 که تبعات زیادی هم در قرن 20 برجای گذاشت به این سوجلب کنند.
- آیا برای تحلیل رخدادهای شبه جزیره کره سازه انگاری بهتر از رئالیسم و نئورئالیسم است؟
- صرف نظر از نهاد گرایی لیبرال، چهارچوب سازه انگارانه در تحلیل رخدادهای جهان از زوایای مختلف کاملا با رئالیسم سازگار است ، به ویژه رخدادهایی که از آنها به عنوان بحران یاد می کنیم. در هر رخداد و بحرانی که به خاطر عوامل و دلایل متناقض ایجاد می شوند ، رئالیسم ، سازه انگاری و مکاتب مختلف پست مدرنیسم همگی چیزی برای ورود به اینگونه رخدادها دارند.
- به نظر شما ضعف های سازه انگاری در بعد هستی شناسی و معرفت شناسی چیست؟
- مشکل آن فلسفی است، یا حداقل مشکل ساختار نظریه سازه انگاری مطرح شده توسط من که برای نظریه پردازی اجتماعی است مواضع کانتی می گیرد یعنی اینکه ما نمی توانیم جهان را آنطور که هست بشناسیم و شناخت ما از آن آنچیزی است که از طریق ذهنیاتمان تصور می کنیم ولی با اینحال باید طوری عمل کنیم که گویی واقعی است. حتی کانت هم یک رئالیست تجربه گرا بود. بسیاری از طرفداران مکتب سازه انگارانه در رخدادهای جهانی از جنبه فلسفی آنها صرف نظر می کنند. در حقیقت من در آخرین کتابم در سال 2013" ایجاد جهان ایجاد حس" بیشتر به موضوعات فلسفی پرداخته ام. تجربیات شخصی من نشان می دهند که دانشجویان ایرانی به این موضوعات بیشتر از دانشجویان کشور خودم علاقمند هستند.
................
پیمان یزدانی و جواد حیراننیا
نظر شما