به گزارش خبرنگار مهر، کارگران فصلی این روزها با آمدن فصل بهار ناامید از کارهای ساختمانی بر روی سنگفرش های پیاده رو و در ایستگاه مترو به فروختن جوجه های رنگی روی آورده اند و با عبور عقربههای ساعت امیدوارانه منتظرند تا شاید بچه های قد و نیم قد مدرسه ای با گذر از عرض خیابان جوجه های رنگی را از کارگرانی که با تغییر فصل، شغل ها و روزگار رنگارنگی دارند خریداری کنند.
هر سال همزمان با آغاز فصل بهار و تابستان بازار فروش جوجه هاي رنگي داغ مي شود و جوجه ها در این فصل برای جیب بهار کیسه می دوزند تا شاید در سود جوجه های ماشینی، لقمه ای نان نصیب سفره کارگران شود.
كارگران فصلي اغلب در اين ايام با چيدن بساط خود در مترو و پايانه هاي مسافربري روزگارشان را با فروش جوجه ماشینی یا همان جوجه رنگی مي گذرانند.
هیچ چاره ای ندارم
اين كارگران در گوشهاي از خيابان مي نشينند و در حالي كه بساط جــوجــههــاي رنـگـي را در مقابلشان قرار مي دهند از راه فروش جوجه ها تلاش مي كنند تا اقتصاد خانواده را تامين و شرمنده فرزندان خود نشوند، آنها از صبح تا پاسي از شب در كنار كوچه و خيابان بساط مي كنند تا شاید كودكي با خيره شدن چشم هايش به رنگ هاي مختلف فكر خريد در سر بپروراند.
يكي از كارگران در اين رابطه مي گويد: من كارگر فصلي هستم و با آغاز بهار جوجه هاي رنگي را در كنار خيابان بساط مي كنم تا روزگارم بگذرد.
محمد رسولي ادامه مي دهد: هیچ چاره ای ندارم زیرا در کارهای ساختمانی رقیب جدی و سرسخت کارگران افغانی هستند که همواره بدون هیچ سخت گیری توسط مردم به کار گرفته می شوند و کارگران فصلی و موقتی همچون من در این ایام باید بساط فروش جوجه های ماشینی و رنگی را در کنار خیابان یا در ایستگاه مترو پهن کنند البته اگر شهرداری ما را به حال خود باقی بگذارد.
به قول این کارگر فصلی خرج خانه با کارگر فصلی بودن درنمی آید و مجبور است از صبح ساعت شش از خانه بیرون بزند تا پاسی از شب چندرغاز پول بخور و نمیری را درآورد و شکم 7 عائله را سیر کند.
بهار و تابستان نیز بازار کار را برای کارگران فصلی کساد کرد
رسولی با صدایی آرام و لحنی نگران می گوید، چشمهایم دیر زمانی است که برای امرار معاش روزانه به دنبال هر ماشینی میدود و بر سر چهارراه ها، پایانه ها و ایستگاه مترو انتظار می کشم تا در این فصل با فروش جوجه های رنگی روزگارم سپری شود.
دستهای این کارگر خسته و تک برداشته و نگاهش پر از اندوه و نگرانی است اما هنوز هم پا برجا و محکم برای تامین معاش خود ایستادگی می کند.
او با بیان اینکه بهار و تابستان هم بازار کار را برای کارگران فصلی کساد کرده است، عنوان می کند: در گذشته امکان جذب کارگران موقت و فصلی در شرایط بهار و تابستان وجود داشت اما در حال حاضر در این فصل ها نیز تمامی کارگران در جمع بیکاران قرار دارند و ناچارند به شغل هایی مانند فروش جوجه ماشینی، بادبادک و اسباب بازی روی آورند.
در روبروی خیابان نیز سکوی پایانه مسافربری پر است از کارگرانی که برای بدست آوردن نان، جعبه جوجه های رنگی را ردیف کرده اند اما این همه ماجرا نیست چرا که بیشتر آنها به غیر از فروش جوجه، گونی، ماله، تیشه و کمچه را هم در کنار خود ردیف کرده اند تا اگر بازار فروش جوجه در یک روز داغ نشد به عنوان کارگر سرگذر، بنایی و کارهای ساختمانی را انجام دهند.
گاه با دست خالی راهی خانه می شوم
در چهره هر کدام از آنها که نگاه کنی کوله باری از خستگی و مشقت است، آنان همیشه سر چهارراهها و کنار ایستگاه مترو و اتوبوس یا در ساختمانهای نیمه خرابه نخالهها را جا به جا می کنند یا جوجه و بادبادک می فروشند.
یکی از آنها که نامش محمد است سرش را پایین می اندازد و با دلخوری می گوید: کارگر فصلی بودن هیچ ندارد و از همه بدترش این است که گاه باید با دست خالی راهی خانه شوم.
او بیان می کند: نزديك ده روز است كه از صبح تا ظهر در ایستگاه اتوبوس می ایستم اما دريغ که جوجه های رنگی هم این روزها با وجود بازی های رایانه ای کودکان را برای خرید وسوسه نمی کند.
این مرد آهسته و شمرده می گوید که بي سواد است و به همين دليل به انجام هر كاري تن مي دهد و توقع زيادي هم ندارد و تنها و تنها به فکر سیر کردن شکم زن و بچه اش است.
محمد عنوان می کند: در اين شرايط بد كاري اگر غروب 10 تا 15 هزار تومان هم بتوانم به خانه ببرم راضي هستم و خدا را شکر می کنم.
چهارچوب زندگی با کار موقت بنا نمی شود
علیرضا باقری نیز یکی دیگر از کارگران فصلی است که بساط فروش جوجه را در کنار خیابان به راه انداخته است، او می گوید: سه سال است که از سربازي برگشته ام اما به هر جا مراجعه كردم نتوانستم كار گير بياورم.
او ادامه می دهد: كارفرماهايي بودند كه نياز به كارگر داشتند اما به خاطر اداره ي كار حاضر نبودند كه مرا به كارگيري كنند و به هر حال كارفرماها نيز حق دارند، آنها نمي توانند به هر كس اعتماد كنند، بايد هر كس كه براي كار مراجعه مي كند مدتي كار كند تا كارفرما او را بسنجد.
این جوان معتقد است، اگر در كارگاهي مشغول به كار مي شدم، بهتر از دستفروشي بود، من نمي توانم روي دستفروشي و کارگر موقت بودن به عنوان يك شغل نگاه كنم چرا که چهارچوب زندگی با کار موقت و تغییر شغل های مدام و فصلی بنا نمی شود و باید هر طور می شود کاری ثابت را پیدا کنم.
او می گوید: بساط فروش جوجه و بادبادک در همین بهار و تابستان داغ است اما با گذر این فصل باید به فکر یافتن شغل هایی دیگر بود هر چند که در کارهای ساختمانی و بنایی نیز به دلیل به کارگیری کارگران افغانی بازار کاری برای کارگران ایرانی وجود ندارد اما من بازهم امیدوار هستم.
کارگران فصلی برای بدست آوردن لقمه ای نان به آب و آتش می زنند
کارگرانی فصلی که این روزها بر سر چهارراه ها و در کنار ایستگاه های اتوبوس و مترو بساط فروش جوراب، گل سر و جوجه رنگی را پهن می کنند آرزو دارند تا در ساخت یک کدام از بناهای شهر سهیم باشند و بازار کاری برای کسب درآمد در گوشه ای از این شهر بزرگ برای خود دست و پا کنند.
دریغ که در شغل های ثابت کارفرما هزار و یک دلیل می آورد و حاضر به بکارگیری دائم یک کارگر نیست و در این میان تنها کسی که آسیب می بیند و در هر فصلی به دنبال شغلی جدید است کارگر فصلی است، کارگری که این روزها برای بدست آوردن لقمه ای نان باید به آب و آتش بزند.
.............................
گزارش: مرضیه صاحبی
نظر شما