خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: داوود ملکی صیدآبادی مدرس چاپ و نشر و مدیر انتشارات برزآفرین با توجه به اخبار مربوط به تدوین و نگارش «سند راهبردی صنعت چاپ» یادداشتی را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است. ملکی صیدآبادی در این مطلب ضمن مطرح کردن انتقادهایی، این سوال را طرح میکند که چگونه میشود برای صنعتی که هنوز به طور قطعی، متولیاش مشخص نشده است، سند راهبردی نوشت؟
متن مشروح این یادداشت در ادامه میآید:
چند وقتی است که صحبت از تدوین و نگارش سند راهبردی صنعت چاپ به میان است که این جای شادمانی و خرسندی دارد که بالاخره حرکتی در راستای گرداندن چرخ صنعت چاپ، هر چند دیر و کوچکU و ترسیم یک خط مشی ثابت برای این صنعت مهجور اما عظیم و مؤثر برداشته شده است. با خواندن چند مقاله کوتاه در رسانه ها که سراسر تمجید و تعریف بود از این سند، بر آن شدم تا نگاهی به آن بیاندازم و با محورهای آن آشنا شوم.
در این مقاله دوباره با تقدیر از زحمات گروه پژوهشی که این سند را به صورت مکتوب درآوردهاند، چند نکته از مجموع نکات و نواقصی که در این سند مبرز و محرز است، بیان میکنم که امید است برداشت مخاطبان، نکاتی باشد از سر دلسوزی از بعد تخریب.
در نگاه اول وقتی حتی توجهمان را معطوف چکیده این سند کنیم، متوجه میشویم که موضوع به همین سادگی نیست. با کمی مداقه و با سوالاتی که به ذهن متبادر میشود، اولین چیزی که به ذهن میرسد این است که عزیزانی که دست به نگارش این سند زدهاندU چه کسانی هستند و اشراف ایشان به این صنعت در ایران و با شرایط کنونی کشور چقدر است؟
این سوال در راستای چند نقیصه به ذهن خطور میکند که از اولین نقصها و مبهمات روشن نشده در سند، تبیین شرایط محیطی موجود، نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدها، است. در واقع وقتی صحبت از تدوین و نگارش سند راهبردی به میان میآید، به این معناست که ما برای این صنعت در حال ریلگذاری برای رسیدن به آینده مطلوب است. اما این ریلگذاری در ابتدا باید با روشن شدن وضعیت، جایگاه و نیازهای امروز این صنعت توأم باشد. ابتدا باید دانست که این وضعیت این صنعت در چه حالی است، مشکلات درونی و بیرونی این صنعت در حال حاضر چیست تا بتوان به آینده آن نگاه کرد. این تبیین میسر نیست مگر با انجام تحقیق و پژوهش که متأسفانه با نگاه به ماحصل تلاش چند دهه اخیر در این صنعت میبینیم که غیر از چند تحقیق در مورد موادشناسی چاپ و برخی حوزههای اقتصادی آنهم بسیار ضعیف و مقطعی، چیز خاصی وجود ندارد که بتوان با اتکاء به آن این وضعیت موجود را تبیین کرد.
از دیگر چالشهای اصلی و در واقع بزرگترین چالش موجود در صنعت چاپ این موضوع است که با تأکیدی که در قسمت بیانیه مأموریت سند راهبردی بر تولی وزارت ارشاد بر صنعت چاپ، آیا واقعاً این متولی و ولایت واقعی است و در تمامی اسناد بالادستی و در بین تمامی دستگاهها اینگونه بر نقش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر صنعت چاپ نگاه میشود؟ آیا این وزارت خود را واقعاً متولی این صنعت در تمام ابعاد انسانی اعم از منابع انسانی، جامعه مخاطب، علوم آکادمیک، چه مهندسی و چه علوم انسانی مرتبط، بعد تکنولوژیکی و ... میداند؟
در چند سال اخیر که عمر حقیر در راستای علم چاپ گذشت و از دور دستی بر اخبار و اتفاقات دفتر چاپ و نشر وزارت ارشاد داشتم، چنین نگاهی را به هیچ وجه تأیید نکرده و نمیکنم و در واقع قطعاً این نقش قابل اثبات نیست مگر این وزارت محترم در آینده برنامهای برای حل این موضوع داشته باشد. به طور روشنتر میتوان گفت که به غیر از وزارت ارشاد، وزارتخانههای دیگری مانند صنعت، معدن و تجارت، وزارت اقتصاد و امور دارایی، وزارت کار و.. در این صنعت دخیل هستند که هنوز جایگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این بین فقط به عنوان صادر کننده مجوزهای مربوطه و ناظر بر واحدهای این صنعت - آن هم بیشتر از نگاه سفارشات چاپ و در حقیقت تخلفات شکلی محصولات - است.
حال چهطور میتوان برای صنعتی که متولی آن به طور قطع مشخص نشده است سند راهبردی نگاشت؟
در این میان یکی دیگر از چالشهای پیش روی این صنعت که در این سند به آن توجهی نشده این است که با نگاه خوشبینانه اگر وزارت فرهنگ را متولی این صنعت فرض کنیم آیا این پتانسیل و ظرفیتها مانند ظرفهای قانونی، علمی و اجرایی در این وزارت وجود دارد که بتواند تمامی نقشهای ادعا شده در سند را بر عهده بگیرد؟
اگر نگاهی به ساختار و چارت موجود در این دستگاه متولی بیاندازیم به سادگی میتوان این «تکلیف بِما لا یُطاق» را که در این سند بر آن ادعا شده، مشاهده کرد. در حال حاضر تنها واحد مرتبط با چاپخانه در وزارت بزرگ فرهنگ و ارشاد اسلامی دفتر امور چاپ و نشر است که آن هم زیر مجموعه معاونت فرهنگی آن وزارت محترم است. حال با این تفاصیل آیا با یک همچین قایقی، علی رغم تمام تلاش سکاندارانش و با احترام به تمامی ایشان، میتوان مسئولیت یک اقیانوس پیما را بر عهده گرفت؟
بیان این دو سوال با نگاهی به کلیات این سند است که در وهله اول ذهن را به خود مشغول میدارد. به طور یقین این نواقص بخشی از نواقصی است که گریبان این صنعت توأم با هنر و جامعه را گرفته است و باز هم تکرار مکرر که این صحبتها فقط و فقط از روی دلسوزی و در عین حال نگاه کارشناسانه به فعالیتهایی است که باید دقیقتر و نزدیک به واقعیت صورت پذیرد. در آخر ابراز تعجب میکنم از اظهار نظر برخی دوستان دیگر که چشمبسته دست به تمجیدهای تملق گونه میزنند گویی میخواهند جبران لطفی در حق دیگری کرده باشند که در این میان امید است که این گونه نگاهها هم که سخت گریبان برخی دست اندرکاران را گرفته است نیز اصلاح شود و به سلامت بینش برسند.
نظر شما