به گزارش خبرگزاری مهر، اسلام جهاني بيني و رسالت خود را بر سه پايه اساسي مبدا، معاد و نبوت بنا گذاشته و انكار هر يك از آنها را مانند نفي دو اصل ديگر مي داند. از طرف ديگر پايگاه تعليم و تربيت اسلامي بر زنده كردن فطرت استوار شده، بنابراين اسلام ايمان به معاد را از اركان حياتي انسان مي داند كه بدون آن زندگي براي بشر مفهوم درستي ندارد. مقررات ديني قوانين خشك و بي روح نيست،كه صرفا به خاطر تقليد و تشريفات در حاشيه زندگي تنظيم شده باشد، بلكه مجموعه اي از احكام، اخلاقيات و اعتقادات است كه هماهنگ با طبيعت و سرشت انسان ترتيب يافته است. در واقع دستورهاي مذهب بازتابي از واقعيات طبيعت و آفرينش است.
بدون شك انگيزه فعاليت، ميل به بقا و عشق به حيات است و انسان براي تامين لوازم و نيازهاي زندگي همچون خوراك، پوشاك و مسكن به تلاش بر مي خيزد. آيين بشري، زندگي محدود و منحصر در حيات چند روزه دنياست. بي شك قوانين بشري كه بازتاب نيازها و خواسته هاي بسياري از مردم است براي همين دنيا وضع گرديده، اما قوانين الهي زندگي انسان يك زندگي ابدي و بي نهايت است و خوشبختي و بدبختي او در گرو سعادت و شقاوت زندگي دنيوي اوست، از اين رو بايد يك خط مشي معقول و منطقي براي بشر ترسيم كرد،نه يك استراتژي عاطفي.بايد مصلحت واقعي افراد تامين گردد،نه هوي و هوس آنها.
انسان با شعور فطري و وجداني خود، معاد را باور مي كند و بدين و سيله حيات ابدي را مي فهمد، كه او بايد حيات معقولي داشته باشد و يك لحظه از نيازهاي آن غفلت نورزد. ولي يك فرد مادي كه منطقي جز تامين خواسته هاي حيواني و آرماني و جز دستيابي به هواهاي نفساني ندارد اگر خيلي مترقي باشد، آرزو دارد همه تمايلات حيواني انسانها تامين گردد، و معتقد است نيازي به اخلاق و انسانيت نيست. نقش معاد در فكر، روح، اخلاق، اجتماع و اعتقادات فردي كاملا روشن است، زيرا او در امور فكري خود و جهان با ديدي واقع بينانه مي نگرد و خويشتن را يك موجود چند روزه اي مي داند كه به همراه كاروان جهانيان به سوي جهاني پاينده و ابدي در حركت است.
با اين باور، انديشه او از محدوده محسوسات آزاد مي شود، تا به معقولات برسد و به مسائل غيبي و پنهاني دست پيدا كند. اگر مخترعان و مكتشفان بزرگ جهان فكر خود را در زندان محسوسات حبس مي كردند، امروز علوم مادي اين قدر پيشرفت نمي كرد نه اتم شكافته مي شد و نه ميكروب شناخته مي گرديد، و نه قانون "نسبيت" كشف مي شد.
نقش معاد در قلمرو اخلاق و روحيات نيز روشن است، زيرا اين واقع بيني و طرز تفكر احساسات دروني را تعديل كرده و آن را با خط مشي معقولي كه با هدف نهايي سازگار است محدود مي سازد. كسي كه معتقد است همچون پر كاهي است كه بر روي امواج سهمگين جهان هستي قرار دارد و به طرف هدف نهايي آفرينش مي رود، غرايز او همچون رياست طلبي، خودخواهي، مال دوستي، شهوت و غضب طغيان نمي كند تا باعث سركشي و تجاوز به حدود و حقوق ديگران شود و انسان براي رسيدن به شكم و شهوت خود را تبديل به يك موجوده بي اراده نمي سازد بلكه لحظات حساس زندگي خود را در راه ايثار و فداكاري خدمات اجتماعي و تلاش هاي پرثمرصرف مي كند، تا ضمن تامين نيازمندي هاي محدود خود در راه حق و سعادت عمومي گام بردارد و حيات ابدي خود را تامين نمايد،و در اين راه اگر جانش را فدا كند چه بهتر، زيرا حيات غم انگيز را داده و زندگي پر فروغ و لذت بخش باز پسين را بدست آورده است.
بنابراين تصور مرگ و جهان پس ازآن، نشاط و پويايي را از انسان نمي گيرد، زيرا فعاليت انسان مولود حس احتياج و عشق به بقاست و با اعتقاد به قيامت، اين نياز طبيعي از بين نمي رود. ايمان به معاد، دامنه نياز انسان را به بي نهايت مي رساند و دنيا را "كشتگاه" آخرت مي سازد. همان گونه كه در نظام طبيعت گندم از گندم مي رويد و جو از جو، و نبايد از مكافات عمل غافل شد. اعمال پليد، مانند ظلم، استثمار و بي عدالتي كه از عقايد كثيف نشات مي گيرد نتايج زيانباري در زندگي جاوداني مي گذارد و در جهان پهناور آخرت مفقود نمي شود در روز قيامت همه نهان ها آشكار گرديده و انسان پاداش اعمال و كيفر كردارش را مي يابد.
نظر شما