در طرح جديد به جاي استراتژي جنگ جهاني عليه تروريسم، استراتژي جنگ و مقابله با خشونتهاي افراط گرايانه جايگزين شده است.
تفاوت دو استراتژي فوق قبل از آنكه از نظر فيزيكي داراي اهميت باشد از نظر فكري حايز اهميت است . بر اساس ديدگاه رايج در جنگ جهاني عليه تروريسم، اسلام و مسلمانان در كانون اهداف آمريكا قرار داشت حال آنكه در طرح جديد دين اسلام و همه مسلمانان ريشه تروريسم جهاني تلقي نشده و بيشتر مبارزه با گروههايي در دستور كار قرار دارد كه با تحركات خشونت گرايانه صلح و امنيت بين الملل را به خطر مي اندازند.
تغيير سياستهاي ضد تروريستي آمريكا از جهات مختلف قابل ارزيابي است.
عامل نخست به حساسيتهاي كشورهاي اسلامي نسبت به برنامه مبارزاتي آمريكا با پديده تروريسم بر مي گردد. جوامع ملل مسلمان نسبت به مختلط كردن ريشه خشونت هاي افراط گرايانه با تعاليم اسلام معترض هستند و يك سپر دفاعي در مقابل آن اتخاذ كرده اند.
عامل دوم در تغيير سياستهاي آمريكا به اثرات منفي تبليغات آمريكاييها و اروپاييان عليه مسلمانان بر مي گردد. تفكر منفي عليه اسلام ، بسياري از مسلمانان ثروتمند مقيم آمريكا و اروپا را وا داشت تا براي دوري گزيني از تحركات ضد اسلامي غربي ها ، سرمايه هاي خود را از اين كشورها خارج كنند. خروج سرمايه در دراز مدت به صلاح اقتصاد كشورهاي فوق نبود.
سومين عامل به نيازمندي آمريكا به دولتهاي اسلامي در مبارزه با تروريسم بر مي گردد. آمريكا براي همراه كردن كشورهاي مسلمان به منظور مبارزه با عمليات انتحاري نيازمند يك تعريف منصفانه و مشخص از نحوه مبارزه با تروريسم است . شفافيت تعريف سياستهاي آمريكا تا حدودي نگراني كشورهاي مسلمان را معتدل مي كند و ديگر به پديده تروريسم به عنوان ابزار سلطه جويي آمريكا در منطقه خاورميانه نمي نگرند.
چهارم آنكه موج گسترده عمليات انتحاري در جهان نشان داد كه جنگ و تسخير كشورها ، حربه نهايي براي مقابله با خشونت هاي افراط گرايانه نيست و بايد از مواضع اصولي ديگر كه بيشتر جنبه نرم افزاري يا فكري دارد، وارد عمل شد.
پنجمين علتي كه مي توان در تغيير استراتژي آمريكا ذكر كرد اين است كه در آستانه نشست اصلاحات سازمان ملل براي جلب رضايت كشورهايي كه به نوعي درگير با پديده تروريسم هستند و نسبت به سياستهاي ضد تروريستي آمريكا سوء ظن دارند، سعي كرده اند با اتخاذ استراتژي فوق نظر مساعد كشورهاي مسلمان را جلب كنند.
در پايان مي توان گفت اگرچه سياست اخير آمريكا يك نوع استراتژي محسوب مي شود و به معناي پايان مبارزه ايدئولوژيك با جهان اسلام نيست اما تغيير مضمون استراتژي نشان مي دهد كه آمريكايي ها در محاسبات قبلي به منظور مبارزه با خشونتهاي افراط گرايانه دچار تفريط شده بودند و سياست خارجي اخير تعديل سياستهاي گذشته و حاكي از درك فكري جديد آنها نسبت به اسلام و ملل مسلمان است .
نظر شما