به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا کاتب، رمان جدید خود را با عنوان «بیترسی» منتشر کرد. این کتاب که به گفته نویسنده آن در دو سال گذشته برای کسب مجوز در اداره کتاب وزارت ارشاد بوده است، در نهایت در 183 صفحه و با قیمت 8500 تومان منتشر شده است.
داستان بیترسی با شرح زندگی فردی شروع میشود که در سطور اول رمان اذعان دارد هیچگاه نتوانسته در زندگی برای خود نامی داشته باشد. او یک روز صبح در مقابل آئینه با یک «بینام کننده» مواجه میشود. فردی که با شروع بیان قصه زندگیاش برای او مشخص میشود که در تمام عمرش با گرفتن نام افراد از آنها و گرفتار کردنشان به مصائب و بیماریهایی آنها را به انواع خودآزاری و دیگرآزاریها دچار میکرده است.
داستان کاتب در این رمان با بیان شرح زندگی این «بینامکننده» شروع میشود و این شرح به سبک بیشتر داستانهای کاتب، رمان را به فضاهایی سوررئال وارد میکند.
نکته قابل توجه در این رمان اظهار نظر ویراستار آن فهیمه باقری است که در متنی در پانوشت این کتاب جدای از اذعان به حذف بخشهایی از این رمان و جابجایی متن، بیان داشته که نام آن را نیز در صفحه اول کتاب از «بیترسی» به «بیترس» تغیر داده است.
وی در بخشی از پانویس خود مینویسد: وقتی نسخه اصلی این زندگینامه 3 جلدی به دستم رسید، متوجه شدم که کاری بسیار کسلکننده، طولانی و پر از حشو و زواید و صدپاره است و در آن کلمات و مطالب مجهول و غریب و پیچیده علمی و کلامی زیادی به کار رفته است... به جز بخشی از زندگینامههای شخصیت اصلی، باقی زندگینامهها را حذف کردم و آنچه از گذشته برخی شخصیتها لازم بود بیاید، بسیار خلاصه کردم و آنها را در میان گفتگوها قرار دادم. همین کار را هم با جدلها و سفسطهها و مطالب و بحثهای بسیار زیاد علمی و کلامی اثر کردم. یعنی تا آنجا که میشد این مطالب را حذف کردم.
کاتب فصل نخست از بیترسی را اینگونه شروع میکند.
«... همه عمر «بینام» بودم: سالها در آرزوی داشتن یک نام جنگیده بودم و وقتی به آن نام دیگر احتیاجی نداشتم، یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم توی آیینه «نام کننده» بزرگی مقابلم ایستاده. نام کنندهای که خودش هنوز نامی نداشت و فقط زاد پدرش بود. نامکننده بینامی که نامش چنان وحشتی تو دلها میانداخت که قابل باور حتی برای خودش نبود.»
بازی پیرمرد از اینجا شاید شروع شده بود که گفته بود هیچ وقت اسمی نداشته و حالا هم نمیتواند اسمی روی خودش بگذارد و از من خواست یک اسمی برایش انتخاب کنم. خب آن موقعها من یک پسر کم سال و بازیگوش بودم و فکر میکردم این یکجور بازی تازه است. خیلی خوشم آمده بود. چون تو عرض چند روز کلی اسم برایش پیدا کرده بودم. هر اسمی را میگفتم پیرمرد تو فکر میرفت و بعد میگفت با آن اسم یکجوری واضح میشود. من نمیدانستم واضح شدن یعنی چه، فقط میدانستم از آن خوشاش نیامده.
از دیگر آثار منتشر شده کاتب میتوان به کتابهای شب چراغی در دست، فقط به زمین نگاه کن، دوشنبههای آبی ماه، هیس، پستی، وقت تقصیر، آفتاب پرست نازنین و رام کننده اشاره کرد.
نظر شما