به گزارش خبرنگار مهر، 14 شهريور سال71 در يك خانواده مذهبي در شهر بافق فرزندي به دنيا آمد كه نام محمد را بر او نهادند. نوزادی که رفته رفته بزرگ مي شد و هيچ علائمي از معلوليت در ظاهر او قابل مشاهده نبود و حتي ساختمان ظاهري چشم او سالم به نظر مي آمد.
هنوز 40 روزه نشده بود كه پدرش متوجه نگاههاي غير طبيعي او ميشود. فرزند دلبند او به حركات دست واكنش نشان نميداد و مردمك چشم او به دنبال اشیاء رنگارنگ حركت نميكرد و اين نگراني بزرگی در دل پدر ايجاد كرد.
پدر محمد در گفتگو با خبرنگار مهر درباره آن روزها اظهار داشت: وقتي چند بادكنك با رنگهاي مختلف را بالاي گهواره فرزندم بستم و آنها را به حركت در آوردم، متوجه شدم نقصي در ديد او وجود دارد گرچه قضاوت در مورد نابينايي محمد هنوز زود بود.
وی افزود: از آن لحظه به بعد با روحيهاي افسرده ميان خوف و رجاء با خدا راز و نياز ميكردم و با توسل به ائمه اطهار در خلوت و دور از چشم ساير اعضاي خانواده اشك ميريختم.
پدر محمد ادامه داد: چند روز در اين وضعيت و آشفتگي روحي گذشت و هنوز ديگران از اين نگرانيها مطلع نبودند و من نيز براي مراعات حال آنها سكوت پيشه كرده بودم اما ترسيدم اگر محمد در بينايياش نقصي داشته باشد و امكان درمان آن وجود داشته باشد، ممكن است با سكوت من فرصت از دست برود.
وی افزود: موضوع را با مادر محمد كه با شنيدن جريان رنگ به چهره نداشت و هرگز نتوانست باور كند، درميان گذاشتم و او معتقد بود كه فرزندمان هنوز خيلي بچه است و نمي توان به اين زودي قضاوت كرد و اينگونه من و خودش را دلداري داد. او مي گفت همانطور كه برخي از بچه ها دير حرف مي زنند و ديرترراه مي روند، شايد عدم واكنش او به رنگ ها به خاطر طفوليتش است و از من خواست مدتي صبر كنيم تا دو سه ماهه شود.
وي ادامه داد: ولي من درنگ را جايز ندانسته و اصرار كردم به مركز استان يزد نزد متخصصان برويم تا واقعيت امر مشخص شود.
خبر نابینایی مادرزادی محمد آواری بود که بر سر ما خراب شد
پدر محمد يادآور شد: روز بعد محمد را به يزد برديم و هر پزشك نظريه متفاوتي داد و اكثرا سن كم او را مطرح مي كردند تا بلاخره با اصرار ما كميسيون مشاوره اي پزشكان تشكيل شد و يكي از آنها اصطلاح پزشكي به كاربرد كه معني آن نابينايي مطلق مادرزادي بود.
وي ادامه داد: با اين نظريه سقف ساختمان پزشكان بالاي سرما به گردش درآمد و قطرات اشك از چشم هردوي ما جاري شد و با دلي آكنده از غم و اندوه به بافق بازگشتيم و موضوع را به ديگر اعضاي خانواده گفتيم و آن روزها خانه ما تبديل به دارالحزن شد و هر كس در گوشه اي زانوي غم به بغل گرفته و اشك مي ريخت.
پدر اين روشندل موفق بافقي افزود: از آن روز ديگر خنده و شادماني از خانه ما رخت بربست ولاجرم راهي تهران و شيراز و زاهدان شديم تا بلكه پزشكي ازپزشكان با نظر مثبت خود، آرامش رابه فضاي خانواده ام بازگرداند كه هرگز اينگونه نشد.
همیشه در خواب و بیداری محمد را با سر و صورتی خون آلود در ذهنم تصور می کردم
وي بيان كرد: وقتي روزنهها و نور اميد يكي پس از ديگري خاموش شد و همه درهاي اميدواري را بسته ديدم، اعضاي خانواده را جمع كردم و فرزند نابينا را وسط آنها قرار دادم و گفتم آنچه امروز ما شاهدش هستيم از سرچشمه مشيت الهي مقدر شده و پيشبيني مي كنم كه آينده اين بچه آيندهاي درخشان و سرشار از موفقيت خواهد بود ولي با اين حال برايش دعا كنيم تا خدايي كه يك در را به او بسته، دهها در را در مسير زندگي اش باز كند.
آقاي عسكري عنوان كرد: محمد مانند اطفال ديگر بزرگ و بزرگتر مي شد اما در تصور من اين بود، هنگامي كه چهار دست و پا مي رود و يا بلند ميشود كه راه برود به موانع برخورد ميكند و آسيب ميبيند و اين تصور چون خوره به جان و روحم افتاده بود و هميشه در خواب و بيداري سر و صورتي خون آلود از او در ذهنم تصور ميكردم.
وي افزود: عاقبت زماني فرا رسيد كه فرزندم راه افتاد و خداوند مهربان آنچنان هوش و ذكاوتي در وجود اين بچه به وديعه گذاشته بود كه به خوبي جهت يابي ميكرد و به آرامي به راه رفتن ادامه ميداد كه هرگز حتي پاي خود را به موانع مسيرحركت نزد تا بزرگ شد و به سن تحصيل رسيد.
پدر محمد ادامه داد: قبل از اينكه به اين سن برسد استعدادهايي كه در او نهفته بود يكي پس از ديگري شكوفا ميشد و سرودهايي كه از راديو و تلويزيون پخش ميشد، همراه با سوره هاي كوچك قرآن را با چند بار شنيدن حفظ مي كرد.
مصائب انس محمد با مدرسه در 7 سالگی
وي عنوان كرد: حال محمد هفت ساله شده بود و با شروع ماه مهر بايد به مدرسه مي رفت. چون در بافق مدرسه استثنايي وجود نداشت او را به يزد و آموزشگاه رسوليان برديم، اما جدايي او از خانواده به اين سادگي نبود. مادرش يك هفته بدون اينكه محمد حضورش را حس كند از صبح تا هنگام خواب دانش آموزان در مدرسه و در خوابگاه مي ماند و هر دو نفر شبانه روز گريه مي كردند.
پدر محمد افزود: دوستاني كه همراه مادر و خواهر محمد به صورت نامحسوس در مدرسه حضور داشتند، وقتي شيون مادر و خواهر و گريه و زاري مداوم اين فرزند خردسال را ميديدند، يكي از آنها پيشنهاد ميكند تا يك هفته اي كه مادرش در يزد است، شبها محمد را به خانه بياورند، اما مادرش جواب ميدهد اگر يك شب اين كار انجام شود، روز بعد با مشكلات بيشتري روبرو هستيم بايد اينقدر صبر و تحمل داشته باشيم تا كم كم با محيط جديد انس بگيرد و با مدرسه و خوابگاه ارتباط برقرار كند. كما اينكه پايان هفته اول مهر وقتي پنجشنبه و جمعه محمد از خوابگاه به منزل خواهرش در يزد مي آيد، روز شنبه، مشكلات اول هفته تكرار ميشود و التماس مي كند كه مرا به مدرسه نفرستيد دلم براي خانه خودمان و پدر و مادرم تنگ شده است.
شوهر خواهر محمد نيز در اين رابطه به خبرنگار مهر گفت: وقتي كه او را به ايستگاه بردم كه سوار سرويس بشود، حاضر به سوار شدن نبود و مرتب گريه و زاري ميكرد به قدري كه مجبور شدم به او نهيب بزنم.
او ادادمه داد: با اين اقدام، او گريه كنان سوار شد ولي من تا آنجا كه سرويس پيدا بود نگاه ميكردم و ميگريستم.
به گفته پدر محمد، اين كنش و واكنشها ادامه داشت تا عاقبت به لطف خدا و تلاش مدير و مربيان آموزشگاه، محمد كم كم به محيط درس و مشق و مدرسه خو گرفت.
وي افزود: تلاشهاي و محبت هاي پدرانه مرحوم مظلومي، رئيس وقت آموزشگاه و خوابگاه رسوليان را هرگز از ياد نميبرم زيرا او بود كه حس خودباوري را در اين كودك روشندل ايجاد و او را با محيط دور از خانه آشنا كرد و احساسات دروني او را با مدرسه پيوند زد.
آقاي عسكري عنوان كرد: محمد دوره تحصيل را از اين آموزشگاه آغاز كرد و تا سوم راهنمايي در آنجا درس خواند و هر سال در زمره دانشآموزان ممتاز قرار گرفت. دوره راهنمايي را ميگذراند كه در مسابقات كشوري اذان كرمان رتبه برتر را از آن خود كرد و سالهاي بعد هم در كرمان و كرمانشاه در همين رشته و صحيح خواني نماز مقام اول و دوم را به دست آورد.
شوق سرشاري محمد به نواختن موسيقي و استعداد بي نظيرش در اين زمينه
وي افزود: سوم راهنمايي بود كه علاقه به موسيقي هم در او شكوفا شد و تابستان همان سال به كرج نزد برادرش رفت و با شركت در كلاس موسيقي، نواختن ارگ را به سرعت آموخت به طوري كه در جلسه چهارم آموزش، از استاد خود ايراد گرفت و استادش با قبول ايرادي كه داشت به برادر محمد گفت: اين پسر اينقدر باهوش و با استعداد است كه هر آهنگي گوش كند، قادر به نواختن آن است و نياز به آموزش ندارد.
آغاز موفقیت های محمد عسکری/کسب رتبه 606 کنکور سراسری
پدر اين روشندل موفق بافقي افزود: دبيرستان ايرانشهر آموزشگاهي بود كه محمد مقطع متوسطه را در آن آغاز كرد و در يك كلاس 30 نفري دبيرستان تنها او روشندل بود ليكن از دانش آموزان ممتاز اين آموزشگاه به شمار ميرفت.
وي گفت: چهار سال دوره دبيرستان و پيش دانشگاهي را در آموزشگاه ايرانشهر سپري كرد و پس از پايان دوره پيش دانشگاهي همان سال در آزمون سراسري در تهران در جمع قريب به يك ميليون داوطلب كنكور سراسري شركت كرد و منشي او كه از سوي سازمان سنجش انتخاب شده بود، سئوالات را برايش مي خواند و جواب محمد را در كارت تيره مي كرد.
عسكري عنوان كرد: نتايج آزمون كه اعلام شد با كسب رتبه 606 در كشور، مورد تجليل در تهران، يزد و بافق قرار گرفت. او كه مجاز به انتخاب رشته شده بود، 75 رشته را انتخاب كرد كه اولين آن رشته زبان و ادبيات عرب دانشگاه تهران بود و در همان رشته نيز پذيرفته شد و هم اينك سال دوم اين رشته را در تهران سپري مي كند و در خوابگاه كوي دانشگاه اقامت دارد.
از" مرحوم مظلومی" مدیر مدرسه رسولیان و" لویی بریل" تا آخر عمر سپاسگذارم
محمد هميشه از دو نفر به نيكي ياد ميكند نفر اول مرحوم مظلومي كه به او اشاره شد و دوم دانشمند بزرگ فرانسوي "لويي بريل" كه با اختراع خط شش نقطهاي بريل، راه روشني را در مقابل چشمان بسته نابينايان جهان گشود.
وي آرمانهاي بلندي دارد كه راه رسيدن به آنها را از دوره دبيرستان ترسيم كرده است.
محمد چون افرادي را ميشناسد كه در عين نابينايي پله هاي ترقي را پيموده و با درجه دكترا در خدمت بشريتند و در دانشگاه هاي ايران تدريس ميكنند، خود او هم تصميم دارد اين مسير را طي كند.
يكي از آرزوهاي ديرينه اين روشندل موفق، نوشتن كتابي است به زبان فارسي، انگليسي و عربي خطاب به نابينايان جهان با اين موضوع كه معلوليت، محروميت نيست و خواستن توانستن است.
محمد عسكري، حمايتهاي والدين، راهنمايي هاي پدر و همكاري هاي خواهران و برادر و همسران آنها را عامل پيشرفت و موفقيت خود در تمام عرصههاي زندگي و تحصيل ميداند.
...................................
گزارش: عليرضا مهران پور
نظر شما