به گزارش خبرگزاری مهر، مفهوم فرهنگ غالبا با واژه "هويت" همراه است. امروزه، سوالات مهم درباره هويت، بيشتر به مسئله فرهنگ باز مي گردد. در قلمرو علوم اجتماعي، مفهوم هويت فرهنگي با چند معنايي و سيال بودن خود مشخص مي شود. اين مفهوم نوظهور با شماري از تعريف ها و تفسيرهاي مجدد روبه رو شده است.
مسئله هويت فرهنگي، به طور منطقي و در مرحله نخست با مسئله گسترده تر هويت اجتماعي ارتباط پيدا مي كند، در جايي كه هويت فرهنگي يكي از عناصر تشكيل دهنده آن است. براي روان شناسي اجتماعي، هويت همچون ابزاري است كه به وسيله آن مي توان ارتباط ويژگي هاي روان شناختي و اجتماعي يك نفر را مورد توجه قرار داد. مفهوم هويت فرهنگي، برآيند كنش هاي متقابل گوناگوني را كه بين شخص و محيط اجتماعي دور و نزديك او صورت مي گيرد نشان مي دهد.
ميان تصور فرهنگ و برداشت از هويت فرهنگي ارتباطي فشرده وجود دارد. كساني فرهنگ را نوعي"طبيعت دوم"مي دانند كه همچون ميراثي به فرد مي رسد نمي توان ازآن اجتناب كرد و هويت را، همچون داده اي تصور مي كنند كه فرد را يك بار براي هميشه تشخص مي بخشد و بر او به صورتي تقريبا محو نشدني اثر lي گذارد. در اين چشم انداز، هويت فرهنگي الزاما به گروه تعلق اوليه فرد باز خواهد گشت. تبار و ريشه ها اساس هر نوع هويت فرهنگي مي توانند باشند. يعني اساس چيزي كه مي تواند فرد را به صورتي مطمئن و موثق تشخص بخشد. اين تصوير تقريبا ژنتيكي از هويت، كه تكيه گاه و پايه ايدئولوژي هايي قرار مي گيرد كه موضوع ريشه گير شدن را مورد توجه قرار مي دهند، به "طبيعي سازي" تعلق فرهنگي مي انجامد. به بياني ديگر،گويي هويت پيش از فرد وجود داشته است؛ فردي كه جز پيوستن به آن چاره اي ندارد، چه، در غير اين صورت فردي خواهد بود.
فرد بر اساس ميراث بيولوژيكي خود، با عناصري زاده مي شود كه تشكيل دهنده هويت قومي و فرهنگي و از جمله منش هاي فردي و صفات روان شناختي است و به "طرز تفكر" و"ذوق"خاص قومي كه فرد ازآن برخاسته است، مربوط مي شود. بنابر اين هويت بر احساسي از تعلق متكي است كه حالتي كم و بيش فطري دارد. هويت، همچون نوعي حالت دروني فرد در نظر گرفته مي شود كه به او، به صورتي ثابت و قطعي، تشخص مي بخشد.
در رويكردي فرهنگ گرا، بر ميراث زيست شناختي كه تعيين كننده نيست تاكيد نمي شود، بلكه بر عكس، بر ميراث فرهنگي تاكيد مي شود كه با اجتماعي شدن فرد در درون گروه فرهنگي خود در ارتباط است. با اين همه، نتيجه تقريبا يكي است. چه بنابر اين رويكرد، فرد چنان به دروني كردن الگوهاي فرهنگي اي كه به وي تحميل شده نمي تواند جز همانند شدن با گروه اصلي خود كار ديگري انجام دهد. اينجا باز هويت همچون پديده اي تعريف شده است كه قبل از فرد وجود دارد. هر هويت فرهنگي، همچون پديده اي به نظر مي رسد كه با يك فرهنگ خاص در جوهر و ذات، اشتراك دارد. بنابراين كوشش خواهد شد فهرستي از ويژگي هاي فرهنگي، پرورش داده شود كه گمان مي رود همچون تكيه گاهي براي هويت جمعي به كار مي آيند. سعي خواهد شد آن عناصر تغيير ناپذير فرهنگي را نشان دهند كه امكان مي دهند جوهر و ذات گروه و به بيان ديگر، هويت اساسي آنچه خود تقريبا تغيير ناپذير است، توضيح داده شود.
نظريه هاي ديگري درباره هويت فرهنگي كه"بدايت گرا"خوانده مي شوند، بر اين باورند كه هويت قومي،فرهنگي هويتي نخستين است، زيرا وابستگي به گروه قومي نخستين وابستگي و از همه وابستگي هاي اجتماعي مهم تر است، چه تعيين كننده ترين پيوندها در آن برقرار مي شود. پيوندهايي كه مبتني بر نوعي شجره نامه مشترك است. در گروه قومي است كه افراد در عميق ترين و ساخت دهنده ترين هيجانات و هم بستگي ها مشاركت دارند. هويت فرهنگي،هنگامي كه بدين گونه تعريف شود، همچون نوعي ويژگي اساسي، ملازم گروه به نظر مي رسد، زيرا در گروه و از طريق گروه و بدون مراجعه به ديگر گروهها انتقال مي يابد. همانند شدن، امري خود به خودي است، چه،همه چيز عملا از همان آغاز صورت گرفته است.
چيزي كه اين نظريه هاي متفاوت را به يكديگر پيوند مي دهد، برداشت عيني گرايانه مشترك آنها از هويت فرهنگي است. موضوع، در همه موارد،عبارت است از تعريف و شرح هويت بر مبناي شماري از معيارهاي تعيين كننده كه"عيني" تلقي مي شوند، مانند اصل مشترك"وراثت و شجره نامه" زبان، فرهنگ، دين، روان شناسي جمعي"شخصيت اساسي"پيوند با سرزمين خاص و غيره.براي عيني گرايان يك گروه، بدون ويژگي هاي فردي خاص، نمي تواند ادعاي تشكيل يك گروه قومي،فرهنگي را داشته باشد.چنين گروهي نمي تواند مدعي هويت فرهنگي معتبري باشد.
اين تعاريف ارائه شده از هويت، از سوي كساني كه با برداشت هاي فرهنگي ذهني گرايانه از پديده هويت طرفداري مي كنند، سخت مورد انتقاد قرار گرفته است. به عقيده آنان هويت فرهنگي نمي تواند به بعدي كه به آن نسبت داده مي شود، محدود شود. هويت فرهنگي، هويتي نيست كه يك بار براي هميشه كسب شده باشد. در نظر گرفتن پديده بدين صورت، به معني در نظر گرفتن آن به عنوان پديده اي است ايستا و منجمد كه به صورتي تغيير ناپذير به جماعتي مشخص كه خود نيز تقريبا غير قابل تغييرند مربوط مي شود. اما براي "ذهن گرايان" هويت قومي، فرهنگي چيزي نيست،جز احساسات از وابستگي يا نوعي همانندي با جماعتي كم و بيش خيالي. بنابراين، چيزي كه براي اين تحليلگران مهم است، تصوراتي است كه افراد از واقعيت اجتماعي و از تقسيمات آن دارند.
ولي ديدگاه ذهن گرايانه، هنگامي كه به حد افراط برسد، به محدود ساختن هويت به يك مسئله گزينشي فردي خود سرانه مي انجامد، چه، هر كس در همانند سازي هاي خود آزاد است. در نهايت، بر اساس اين ديدگاه، چنين هويت خاصي مي تواند به عنوان نوعي توليد كاملا تخيلي كه زاييده چند نظريه پرداز است، تحليل شود، نظريه پردازاني كه با دنبال كردن اهدافي نه چندان افتخارآميز، توده هايي كم و بيش زود باور را اسباب دست قرار مي دهند.گرچه رويكرد ذهني گرا شايستگي آن را دارد كه حال تغييرپذير هويت را مورد توجه قرار دهد، اما اين رويكرد، به تاكيد بر جنبه گذار و كم دوام هويت تمايل زيادي دارد،كه نادر نيست كه هويت ها، ثباتي نسبي از خود نشان دهند.
نظر شما