خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ و هنر : یکی از عمده ترین مواردی که طی سالهای اخیر در جریان تولید آثار موسیقایی به ویژه موسیقی پاپ کشورمان وجود داشته تنوع حضور خوانندگان در بخش های مختلف تهیه و تولید آثار بوده است. عده ای از خوانندگان دوست داشتند بدون کمترین توجه به نهاد مهمی چون سازمان صدا و سیما در فضای مجازی و سایبری به تولید آثار مشغول باشند کما اینکه بسیاری از آنها نیز از این مجرا وارد بخش حرفه ای موسیقی شده اند اما عده ای هم بودند که عمده توجه و تمرکز خود را معطوف به فعالیت در رسانه ملی با اما و اگرهای فراوانش کردند.
مجید اخشابی یکی از معدود خوانندگانی است که اگر چه رسانه ملی را به عنوان پایگاه اصلی خود می پندارد اما گوشهچشمی هم به تولید اثر در فضای مجازی داشته است؛ فعالیتی که به طور حتم کمتر از فعالیت در سازمان صدا و سیما بوده است.
این خواننده مطرح پاپ کشورمان چندی پیش با حضور در خبرگزاری مهر درباره نحوه ورودش به فضای موسیقی، آشنایی مسئولان موسیقی رسانه ملی با وی، ماندگاریاش در این عرصه، وضعیت کلی موسیقی کشورمان، مافیای موسیقی و ... صحبت کرد.
این خواننده در بخش دوم و پایانی گفتگوی خود با اشاره به اینکه در آینده نزدیک تصمیم دارد در فضای سایبری هم دست به تجربیاتی بزند از تلاش برای تولید کارهای اختصاصی در فضای مجازی، ماجرای ممنوع الکاری هنرمندان موسیقی و اقداماتی که هنرمندان باید در این زمینه انجام دهند، عملکرد مرکز موسیقی سازمان صدا و سیما، ترویج صداهای زنانه در موسیقی پاپ، ضعف ترانههای تولیدی برخی از شاعران، جدایی بازار حرفه ای موسیقی از موسیقی دانشگاهی، نوع نگاه نظارتی مدیران سازمان صدا و سیما به مقوله موسیقی سخن گفت.
با ما در این گفتگو همراه میشوید:
* آقای اخشابی صدای شما به عنوان یک خواننده این ویژگی را دارد که تجربه های متنوعی را خارج از فضای تولید آثار موسیقایی در رسانه ملی داشته باشید. حالا شما چرا تمایلی برای حضور در فضای مجازی ندارید و دوست دارید فقط در یک بخش بمانید. البته اگر بپذیرید حضور دائمی در کارهای رسانه ملی موجب ایجاد سوءتفاهم ها و اظهار نظرات حاشیهسازی نیز شده است.
- خدا را شکر می کنم در این مدتی که مشغول فعالیت در عرصه حرفه ای موسیقی هستم توجه زیادی به کارهای ما شده است و همین روند هم به خودی خودی موجب شده که کارهای زیادی برای تولید به صورت مستمر پیشنهاد شود. به طوری که وقتی ما از یک کاری فارغ می شویم دوباره اثر دیگری برای خوانش و تولید ارجاع داده می شود اما همین روند غیر از چارچوب ارزشمندی که می تواند برای هر هنرمند داشته باشد باعث این خواهد شد که بسیاری از اهداف بلند مدت که من برای رسیدن به آنها تمایل زیادی دارم، محقق نشود و ما از برنامه ریزی هایمان غافل بمانیم.
به همین خاطر در این مدت در تلاش هستم که تمرکز بیشتری روی کار در فضاهای سایبری داشته باشم. اگر چه در این زمینه کارهایی را انجام دادم و هم اکنون در سایتی که دارم بسیاری از کارها و فعالیتهایی را چه در حوزه موسیقی و چه در حوزه های دیگر در آنجا منتشر کردهام و خوشبختانه روزانه بین 100 تا 200 هزار مخاطب نیز از سایت ما بازدید می کند اما اعتقاد دارم هنوز موفق نشدم به آن برنامه هایی که شما به آن اشاره کردید و من نیز تمایل فراوانی برای ورود به آنها را دارم، برسم اما به طور حتم در آینده نزدیک از مشغولیتهای خودم خواهم کاست و به کار در فضای مجازی و سایبری توجه بیشتری خواهم کرد چرا که مخاطبان این فضا نیز برایم دارای اهمیت است و نمی توانم به راحتی از سلایق مخاطبان آن بگذرم.
*اما با وجود اما و اگرهای کار در فضای مجازی تصور نمی کنم کار به راحتی سازمان صدا و سیما باشد. اینجا شرایط و فضا شکل دیگری دارد و راه رفتن در این مسیر به شدت سخت تر از آن چیزی است که تصور می کنیم.
- به هر شما اگر بخواهید موسیقی خود را تولید کنید باید از یک فیلتری عبور کنید تا آن موسیقی مجاز و مطهر تلقی شود. من هم از این قاعده مستثنی نیستم و ملاحظاتی نیز در این زمینه داشتهام و هر وقت کاری از من از رسانه پخش شده و یا در قالب آلبوم در بازار موسیقی منتشر شده است حرکت در فضای مجاز و رسمی بوده است. با تمام این احوال من در تلاش هستم که بتوانم با برنامه ریزی بهتر در فضاهای جدید حرکت کنم و بتوانم نتیجه بهتری از آن بگیرم.
* ما در این سالها با پدیده ای به نام ممنوع الکاری هنرمندان رو به رو بوده ایم که چه بخواهیم و چه نخواهیم یکی از مولفه های پاییزی بودن هوای موسیقی این سالهاست. فضایی که خوشبختانه شما آن را تجربه نکردید اما تعدادی از هنرمندان به همین دلیل آنچنان فرصتی برای عرض اندام پیدا نکردند.
- چون هیچ برنامه و معیاری در مدیریت موسیقی وجود ندارد ما شاهد شکل گیری چنین پدیده ای هستیم. ما طی سالهایی که گذشت هیچ هماهنگی بین دو ارگان بزرگ متولی موسیقی یعنی سازمان صدا و سیما و وزارت ارشاد مشاهده نکردیم. به طوری که خواننده ای می رفت و در رسانه ملی برنامه اجرا می کرد اما آلبوم همان خواننده در وزارت ارشاد مجوز نمی گرفت و حتی به فلان هنرمند اعلام می کنند که ممنوع الکار است. البته که برعکس این قضیه نیز وجود دارد.
به همین دلیل من خیلی از نحوه ممنوع الکار کردن هنرمندان فعال در حوزه موسیقی سر در نمیآورم و نمی دانم معیارهای ممنوع الکار شدن خوانندگان چیست. البته در برخی موارد هم دیدیم و شنیدیم که همین ممنوع الکاری باعث افتخار برخی از دوستان خواننده می شود که دوست دارند به آنها تبریک هم بگوییم. بنابراین بازهم می گویم که حداقل من این معادلات را نمی فهمم و نمیدانم معیار چیست، اما در مجموع بر این باورم که ممنوع الکار کردن هنرمندان کار محترمانهای نیست و اصولا این سوالم در ذهنم هست که چرا هنرمند باید ممنوع الکار شود؟
اعمال این سیاست ها بر مبنای تنبیه و یا هر چه که هست، از نظر من سیاست درستی نیست. هنرمند نیازمند گفتگوست. مسوولان برای جلوگیری از ممنوع الکار شدن می توانند حداقل در چارچوب قانون راه را به خوانندگان نشان دهند. متاسفانه در این زمینه هیچ حمایت و هدایتی وجود ندارد و اگر یک خواننده برای یکبار قدم را کج بگذارد سایه اش را هم با تیر می زنند و این یک بیرحمی است که لزوم ایجاد یک فضای گفتگومحور را ضروری می کند که لااقل هنرمندان در این فضا بفهمند خط قرمزها چیست ولی افسوس که چنین گفتگویی با هنرمندان به شکل مستمر وجود نداشته است.
* البته شما از آن دست هنرمندانی هستید که همیشه حواستان به همین قوانین نانوشته هم بوده است. آیا شما تلاشی برای بهتر شدن همین فضایی که توصیف کردید، داشتهاید؟
- اولا خود من اگر در این فضای امن قرار گرفته ام به خاطر روابط حسنه ام با سازمان صدا و سیما نیست بلکه نشات گرفته از هوشمندی خودم بوده که می فهمیدم که چه کاری را باید انجام دهم و چه کاری را انجام ندهم. ضمن اینکه اگر جایی بوده که حرف من را کسی می شنود حتما حرف های خودم را زدم. هم اکنون نیز از طریق این تریبون باز هم حرف خود را تکرار می کنم؛ اگر مبنای ممنوع الکار کردن هنرمندان موسیقی تنبیه است و یا اساسا هدفی دیگر در آن دنبال می شود بدانید که نه تنها نتیجه بخش نیست بلکه هم فضای موسیقی را آلوده می کند و هم باعث تحریک هنرمند برای ساز مخالف زدن و با مردم قهر کردن می شود.
هنرمندان روحیه حساسی دارند بنابراین باید با زبان دیگری غیر از زبان تحکم با آنها صحبت کرد. من باز هم به این موضوع تاکید می کنم حداقل کار این است که با هنرمندان صحبت کنید و معیارها، مرزها و خط قرمزها را برایشان مشخص کنیم. خود من که سالهاست در رسانه ملی فعالیت می کنم در موقعیت هایی قرار گرفته ام که بخش اعظمی از خط قرمزهای این موقعیت نشات گرفته از سلیقه شخصی مدیر بوده برخی هم شناور بوده و پس از مدتی تبدیل به چیز دیگری شده است و البته این از هوش و حواس ماست که فضا را تشخیص بدهیم.
به عنوان نمونه برای تیتراژ سریال «خوب بد زشت» که در تعطیلات نوروزی از شبکه دو سیما پخش شد ما در ابتدا موسیقی دیگری را پیشنهاد داده بودیم اما وقتی دوستان گوش دادند تشخیص دادند که این موسیقی برای این فضا مناسب نیست ما هم مجبور به تغییر آن شدیم.
* شما در مقابل پیشنهاد «دوستان» ایستادگی نکردید. همین موضوع که شما بدون حاشیهسازی نظر مسئولان سازمان را میپذیرید باعث شده است که سالها بتوانید با آنها کار کنید.
- ببینید یک بخشی از این موضوع حرف گوش کردن است و بخشی دیگر هم منطق چراکه یک اثر موسیقایی می تواند به مثابه یک محصول تلقی شود به این منظور که وقتی فروشنده این محصول را از من خالق اثر خریداری می کند ممکن است به من تولیدکننده بگوید رنگ اثر به درد فروش نمی خورد و باید آن را عوض کنی. من یا می توانم این گفته فروشنده را قبول کنم یا قبول نمیکنم. بنابراین به پذیرش چنین درخواستی از سوی سفارش دهنده میتوان هم عنوان حرف گوش کردن داد، هم منطقی بودن، هم تعامل داشتن و هم همکاری کردن.
در واقع بستگی به زاویه نگاهی است که می توان به این موضوع داشت. ولی آنچه برای من در این فضا مهم است این بوده که همیشه سعی کردم کاری را که درست است انجام دهم و البته اگر حرف منطقی هم در این زمینه وجود داشته باشد بشنوم. من سالها کار شورایی انجام داده و یاد گرفتم برای تولید آثار فقط احساس خودم وجود نداشته باشد کما اینکه شاید در جلسه ای فلان دوست و همکار به من بگوید کاری که ساخته ای بدترین موسیقی است که تا به حال شنیده ام و اینجاست که من باید به این دیدگاه احترام بگذارم.
به هر حال هنرمندانی نیز هستند که با ماجرا مقداری احساساتی برخورد می کنند و تصور می کنند کسی که رای داده موسیقی آنها خوب نیست یک دشمن جدی و تمام عیار برای اوست. به نظر من برطرف شدن چنین فضایی در تعامل به دست می آید؛ تعاملی که باید یک ارگان متولی آن باشد و فضا را طوری هدایت کند که به کسی برخورنده نباشد و حتی در نقش یک نهاد تربیت کننده نیز معرفی شود.
*منظورتان از این تربیتی که به آن اشاره کردید، چیست؟
- متاسفانه طی سالهای اخیر ما با واقعیت بسیار تلخی رو به رو هستیم، اینکه فقط تعداد کمی از دانشجویان رشته موسیقی در دانشگاهها مهارت تولید اثر در بازار را یاد می گیرند. در واقع کاری که در بازار موسیقی ویترین پیدا می کند با کاری که این عزیزان در دانشگاهها راجع به آن بحث می کنند زمین تا آسمان فرق دارد. این بندگان خدا در دانشگاهها یاد می گیرند که کار دانشگاهی انجام دهند بعد که از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند می بینند که کار تولیدی شان اقبالی ندارد و متاسفانه هیچ نهاد و ارگانی هم نیست که این شکاف را پر کند. شکافی که همه هنرجویان در آن به سبک دوره باروک موسیقی را یاد گرفته اند و در بهترین شرایط ممکن اگر بخواهند خودی نشان دهند باید تنها به کشور اتریش سفر کنند و استعدادهای خود را به مخاطب نشان دهند. در حالیکه باید این واقعیت را بپذیریم که در ذائقه پارچه فروش ما ، فروشنده مواد غذایی ما و بسیاری از مشاغل دیگر چه بد چه خوب ذائقه شنیداری موسیقی کلاسیک، جاز و بلوز وجود ندارد که هنرمند بخواهد در دانشگاه آنها را فرا بگیرد و این مشکل عدیده ای است که به دلیل قاعده مند نبودن و منظم نبودن، شرایط را کمی پیچیده کرده و لازم است نهادی برای تربیت نسلی از هنرمندان که همراه با جامعه خود هستند گام هایی را بر دارد.
*با این اوصاف شما چگونه توانسته اید به مدارج مخاطبپسند موسیقی ما دست پیدا کنید؟
- من معتقدم بالای سر هر جوانی که خواهان فراگیری موسیقی در همه گونه های آن است یک پیشکسوت نیز باید حضور داشته باشد. من در دوره ای که این توفیق نصیبم شد و در محضر استاد فریدون شهبازیان حضور داشتم بسیاری از مولفه های علمی خواننده شدن و قانون های های نانوشته موسیقی را یاد گرفتم. ضمن اینکه من قبل از خواننده شدن به خاطر ممارست ها و اصراری که در موسیقی داشتم در سمت نوازنده از محضر اساتید دیگری چون همایون خرم، فریدون ناصری نوازندگی و آهنگسازی موسیقی ایرانی را فرا گرفته بودم و این یک امتیاز بسیار ارزشمند برای من بود که به اندازه چندین دانشگاه ارزش داشت.
به واقع می گویم در محضر این اساتید خیلی چیزها وجود داشت که من فکر می کردم می توان اینها را از طریق مکاشفه و الهام یاد گرفت. مکاشفه هایی که از زبان این عزیزان در قالب خاطره به دست می آمد. البته تمام اینها زمانی شکل گرفت که چنین فضای قابل توجهی هم در مرکز موسیقی سازمان صدا و سیما وجود داشت و خیلی از اساتید صاحب نام موسیقی در این مکان رفت و آمد می کردند که جوانان در این پاتوق ها ناخودآگاه و خود آگاه خیلی چیزها یاد می گرفتند. اما متاسفانه در حال حاضر این فضاها دیگر وجود ندارد، ارکسترها پویایی گذشته خود را از دست داده اند و حتی مرکز موسیقی سازمان صدا و سیما دیگر آن شور و هیجان گذشته را ندارد و فعالیتهایش اغلب سلبی است تا ایجابی. به همین خاطر است که من به شدت نگران نسل بعدی هستم که اینها چطور می خواهند در این فضای کاملا اداری به آموختن موسیقی مشغول باشند.
آیا زیرزمینها جای خوبی برای نسل جوان موسیقی ما هست؟ اصولا این نسل چگونه باید استادان خود را ببیند؟ ما الان در شرایطی هستیم که نسل جدید موسیقی دیگر حوصله کلاس، درس و منبر را ندارند و دلیل واسطه ای چون رایانه به عنوان یک پل به دنیای موسیقی دوست دارند با همین واسطه هنر را تسخیر کنند. در حالیکه این واسطه یک هنر نیست. یک واسطه دیجیتال است که روح ندارد و فقط یک ابزار است که نسل جوان ما می خواهد با آن هنرمند شودد و این خطر بزرگی برای موسیقی ماست.
*و به طور حتم این تنها خطر بزرگ موسیقی پر از آشوب ما نیست چرا که سوء مدیریت سال های گذشته از یک سو و هجوم بی رویه موسیقی وارداتی از سوی دیگر موسیقی با هویت ایرانی را شدیدا در معرض خطر قرار داده است.
- متاسفانه هجوم موسیقی های وارداتی و عدم اشراف برخی از نسل های جوان تر به زیبایی شناسی موسیقی ایرانی باعث شده که ما در این سالها از برخی موسیقی های پاپ مدرن بیهویت با لهجههای لوس پیروی کنیم.
زبان و بیان لهجه ها به قدری بدون علم و پیروی کورکورانه از فرهنگ و زبان انگلیسی است که ما فقط از موسیقی آن یک لهجه فارسی می بینیم که چیز دیگری از موسیقی ایرانی به آن اضافه نشده است. همین فضا هم باعث می شود که تمام هجاها به هم ریخته شوند و تبدیل به موسیقیای شود که اصلا به ما تعلق ندارد. این لحن با کمال تاسف در موسیقی ما حاکم شده است به طوریکه صداهای زنانه که بیشتر فاصله صوتی بین مرد و زن را پر می کند به شکل فزاینده در موسیقی ما جریان پیدا کرده که واقعا پیامد خوبی نیست. از سوی دیگر موضوع شعر و ترانه هم اصل ماجراست که واقعا شرایط خوبی ندارد. در حالیکه در ایام قدیم یک اتفاق، یک کشف و یک شهود باعث می شد که شاعر شعری را بسراید اما هم اکنون یک نوجوان 15 ساله هم بدون هیچ تجربه می آید و در قالب به اصطلاح شعر و ترانه در قالب یک نصیحت مفاهیمی را به مخاطب منتقل میکند.
البته که بعضی از آنها هم موفقیت هایی را بین مخاطب به دست می آورند؛ در حالیکه ما باید به این نکته واقف باشیم که اینها همه ترسیم فضاهای حسی است و همین که مخاطب با اثر همذات پنداری کوچکی پیدا می کند با خود می گوید که این شعر بهترین اثری است که تاکنون شنیده است و جالب اینکه همین اتفاق که ممکن است مفهوم آن در زندگی همه ما اتفاق بیفتد تبدیل به اثری هنری می شود.
*یعنی اعتقاد دارید در کنار موسیقی که تا این حد مورد حمله قرار گرفته مخاطب نیز دستی بر آتش دارد؟
- متاسفانه این انتقادی است که من از مخاطبان دارم. من معتقدم مخاطبان فهیم ایرانی نباید حتی ذره ای اجازه دهند که هنرمند، شاعر و ترانه سرا یک چیزی را سمبل کند و بعد انتظار داشته باشد که همه برای این اثر دست بزنند. این درست نیست. یک اثر باید در حداقل شرایط ممکن بالاخره یک مفهومی داشته باشد. ما هنوز بعد از گذشت چند صد سال در لابه لای صفحات دیوان اشعار بزرگان ادبیات فارسی هم جستجو کنیم می بینیم بسیاری از این اشعار واقعا کلید رمز موفقیت در زندگی هستند و طوری بیان شده اند که گویی شما گنج دنیا و آخرت را با این کلید به دست آورده اید در حالیکه در تعدادی از گفته های یک شاعر امروزی که جستجو کنیم دریغ از یک جمله محکم و قابل اتکا و قابل روایت که شکست نتیجه اول و آخر آنهاست.
*و در عکس ماجرا مجید اخشابی هم خواننده ای است که مستمرا به فضاهای امیدبخش تاکید می کند؛ فضایی که به نظر می آید می تواند در قالب فرم قابل توجه لحن و آوای موسیقایی خود وارد دنیای متفاوتتری از شود و غیر از موضوعات کلیشه ای دست به تولید کارهایی بزند که مخاطبان دیگر هم با آن ارتباط برقرار کند.
- حق با شماست من اعتقاد راسخ به این مساله دارم که امید، روحیه نشاط، شادی و انگیزه است که در اجتماع ما بیشترین کارایی را دارد برای همین تا به امروز انگیزه ام این بوده است که موسیقیای بسازم که اگر شما به عنوان مخاطب می شنوید لاقل از آنچه هستید مایوس نشوید. این را هم قبول دارم که می شود وارد فضای ویژه تری شد و برخی از حرف ها را با موسیقی زد. البته من در ساختار سیاسی چنین رویکردی علاقه مند به فعالیت نبوده و نیستم چرا که اعتقاد دارد سیاست با ذات هنر مغایرت دارد و متاسفانه بعضی وقت ها هم هنر را به عنوان ابزار خود قرار می دهد.
به هر ترتیب نکته ای را که شما گفتید می پذیرم و اعتقاد دارم جا برای کار بیشتر وجود و ان شاءالله اگر عمری باقی باشد در این فضا تامل بیشتری خواهم کرد. البته جا انداختن کاری که حرف تازه ای دارد در رسانه ما به مراتب کار سخت و دشواری است حتی خود من که معمولا چارچوب ها را رعایت کردم برخی اوقات با اختلاف نظر های عمده مدیران روبه رو بودم. به همین جهت حرف جدید زدن و از سوی دیگر رصد این تاثیر در بین مخاطب باعث ایجاد یک فیلتر در ذهن مدیر می شود که آن هم پیچیدگی های خاص خود را دارد. کما اینکه من چند کار خوب در رسانه انجام دادم که هنوز پخش نشده و دو سال است که همچنان در نوبت قرار دارد.
*چه خوب که این بار برای چند جمله کوتاه هم که شده انتقادی سازنده از سازمانی که در آن فعالیت می کنید، انجام دادید.
- قصد من صرفا انتقاد نیست اما رسانه هم برخی از اوقات می آید و کارهای من را برای پخش گلچین می کند، به عنوان نمونه من کاری عاشقانه را برای کشورم انجام دادم که درست یک سال و نیم بعد از تولیدش پخش نشد اما یکباره در فضای انتخابات این کار پخش شد. من گله ای از این نحوه پخش ندارم چون صاحب اثر صدا و سیما بود و هر زمان که میخواست، می توانست کار را پخش کند اما بر این باورم که پخش چنین کارهایی که از قبل انجام می شود و بعد بر اساس محاسبه استفاده می شوند کار خوبی نیست.
به اعتقاد من همه محورهای هنری یک رسانه نباید بر اساس مناسبات شکل بگیرد. ذات هنر جریانی دارد که رسانه ای مانند صدا و سیما باید برای آن یک مسیر قائل شود که متاسفانه این نیست و تصمیمات معمولا مقطعی و مناسبتی است. متاسفانه باید این اعتراف تلخ را بکنم که این ضعف رسانه ماست و همین موضوع هم باعث افت شده است. خود من هم چندین بار به مدیران گفتم که تصمیم های هنری تصمیمهایی بر مبنای مناسبت است در حالیکه جلوه گری هنر و بدعت در آن باید مبنای انتخاب باشد.
*حالا که تصمیم جدی برای کار در فضایی متفاوت کنار فعالیتهای همیشگی خود در موسیقی دارید، بهتر است به آینده آلبوم طلسمشده «آیینهرو» هم اشارههایی داشته باشید.
- متاسفانه به دلایل مختلف انتشار آلبوم «آیینه رو» مدتی است که به تعویق افتاده است و این به واسطه وسواسی است که نسبت به آلبوم قبلی خودم دارد اما به طور حتم سال جاری این آلبوم را منتشر می کنم و پس از آن برای برگزاری کنسرت اقداماتی را انجام خواهم داد. البته در درجه اول امیدوارم این آلبوم مورد پسند مخاطبان نیز قرار بگیرد. من سال گذشته یک ذوقآزمایی هم در عرصه مطبوعات داشتم که حاصل آن انتشار مجله «زیر و بم» بود که برای خود من ورود به این عرصه و نگارش در مطبوعات دلفریب و جذاب و پاسخی به علاقه دوران کودکی ام بود و امیدوارم این فضا نیز در سال جاری همچنان ادامه داشته باشد.
گفتگو از علیرضا سعیدی
نظر شما