به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، در نشست بررسي روشهاي تطبيقي كه با حضور تعدادي از استادان دانشگاه كه پنج شنبه در فرهنگستان هنر برگزار شد دكتر بهمن نامور مطلق، دبير فرهنگستان هنر، درباره "بارت و متن" به ايراد سخن پرداخت.
وي در ابتدا با تاكيد بر اين مطلب كه بارت از پژوهشگراني است كه در مورد متن نظرات نو و متحول كننده اي را ارائه داده است اظهار داشت : بارت تعريف جديدي از متن ارائه نمود و آن را به طور جدي از اثر متمايز كرد. اين تمايز مورد بحث هاي بسياري در زمان بارت و پس از او شد. مقاله معروف بارت با عنوان "از اثر تا متن" از مقالات تاثيرگذار در اين موضوع محسوب مي شود. بارت نقد را به سوي تحليل متني سوق داد و آخرين مطالعات نقدي بارت همانا تحليل متني هستند. به عبارت ديگر، بارت در طول زندگي و انديشه اش همواره بر نقش متن افزوده است.
دكتر نامور مطلق افزود : تعريف بارت از متن اغلب همراه با مقايسه متن نسبت به اثر صورت گرفته است. به همين دليل در اينجا نيز بيشتر اين تعريف يك تعريف مقايسه اي و از نوع تعريف به ضد خواهد بود. زيرا يكي از ويژگي هاي انديشه بارت كه همانند بيشتر آنها بحث انگيز نيز بود و مدافعان و مخالفاني را پيدا كرد همين تعريف "متن" و تمايز آن از "اثر" است.
وي در ادامه سخنانش به مقاله "از اثر به متن " بارت اشاره كرد و گفت : بارت در سال 1971 مقاله اي را در مجله زيبايي شناسي منتشر مي كند كه موجب بحث هاي فراواني مي شود. عنوان مقاله يعني "از اثر به متن" خود بيانگر محتواي انقلابي آن است. بارت در مقدمه مي گويد كه سالهاست دگرگوني در نظر و نگرش ما نسبت به زبان ايجاد شده است و در نتيجه طبيعي است كه نگرش ما به اثر (ادبي) نيز كه بخشي از اين زبان است نيز دچار دگرگوني شود. بارت اين دگرگونيها را بيش از همه دستاورد زبانشناسي، انسان شناسي، ماركسيست و روانشناسي و همچنين پديده نوين و بسيار مهم بينا رشته اي مي داند.
دبير فرهنگستان هنر تصرح كرد : بارت همچنين اظهار مي كند همانطوري كه نظريه نسبيت انيشتن موجب شد تا رابطه موضوعات مورد مطالعه داراي نسبيت شوند به همان شكل نيز كشفيات روانشناسي، ماركسيسم و ساختارگرايي موجب نسبيت در روابط ميان عناصر ادبيات همچون نويسنده، خواننده، مشاهده گر نيز شده است. سپس او مفهوم سنتي اثر را در مقابل يك مفهوم نوشده اي همچون متن قرار مي دهد. بارت در اين مقاله هفت تفاوت اساسي ميان اثر و متن اشاره مي كند : 1- روش، 2- گونه ها، 3- نشانه، 4- تكثر، 5- خويشاوندي، 6- خوانش، 7- لذت.
دكتر نامور به تفاوت روش اشاره كرد و گفت : در اينجا بارت بر موضوع مادي بودن اثر و غير مادي بودن متن تاكيد ميورزد و ميگويد: متن نبايد همچون شيء اي قابل شمارش به حساب آيد. بنابراين، تمايز متن از اثر با معيارهاي كمي و مادي بيهوده است. بنابراين ، اثر در دست قرار مي گيرد ولي متن در زبان قرار مي گيرد. همچنين با ملاك و ميزان زماني نيز نمي توان آنها را هم جدا كرد . موضوع جداسازي متن از اثر فقط به دوره مدرن اختصاص ندارد، زيرا ميتوان در نوشتههاي قديمي متنهايي را يافت و يا در نوشتههاي امروزي آثاري را مشاهده كرد. به همين دليل اثر خود را مي نماياند ولي متن بايد نمايانده شود. متن در بستر يك فعاليت و توليد خود را بروز مي دهد. متن تجزيه اثر نيست بلكه اثر دنباله خيالي متن است. متن خود را در يك فعاليت و در آفرينش ثابت مي كند. متن نمي تواند متوقف شود (به طور مثال به يك قفسه كتابخانه)، جنبش سازنده متن عبور است. در نتيجه اثر داراي جوهر مادي است و جايي را در كتابخانه اشغال مي كند ولي متن يك حوزة روش شناختي است.
وي در ادامه به تفاوت گونه ها اشاره كرد و گفت : در اين بخش بارت تاكيد دارد كه متن بر خلاف اثر گونهپذير نيست و همواره از محدويتهايي همچون گونه گريزان است. متن در ادبيات (خوب) محدود نميشود و از هر گونه طبقهبندي و حتي تجزيه سادة گونهها گريزان است. متن به اين دليل از گونهها گريزان است كه آنها همواره محدويت ايجاد ميكنند. متن همواره ميكوشد تا پشت نظرات رايج و عمومي قرار گيرد. "متن در سرحد قواعد گقتماني قرار ميگيرد... و كوشش ميكند خود را وراي مرزهاي عقايد جاي دهد.
دكتر نامور مطلق به يكي ديگر از تفاوت اساسي ميان اثر و متن پرداخت و گفت : در مورد نشانه بارت تاكيد دارد كه اثر سريع مدلول خويش را مي يابد ولي متن مدلول خود را به تاخير مي اندازد تا همواره بر روي دال و دالها باشد. متن نميخواهد تا به يك مدلول محدود و بسته شود. بدين ترتيب ، اثر بر روي مدلول خود را محدود مي كند، اثر همچون يك نشانه كلي عمل مي كند، متن ميكوشد تا پيوسته مدلول به تاخير بياندازد، حوزه متن دال است و دال نبايد همچون بخش نخست معنا و مرجع مادي آن تصور شود، بي كرانگي دال به چيزي مثل يك نظر غير قابل حكايت ارجاع نمي دهد بلكه به يك بازي برمي گردد، زايش دال در حوزه متن بر اساس روش ارگانيك و يا تاويلي ژرفنايي نيست بلكه بيشتر بر اساس جنبشي هميشگي از رهاييها، تداخلها و متغيرات است، منطقي كه متن را سامان مي دهد درك شدني نيست بلكه مجازي و كنايي است، اثر به ندرت نمادين است چنانكه در بهترين حالش نيز چندان نمادين نيست، در حالي كه متن به طور بنيادين نمادين است، متن در زبان ساخته مي شود و همانند آن داراي ساختار است اما مركزيت زاديي شده و بي پايان است.
دبير فرهنگستان هنر تكثر را يكي ديگر ازروشهاي تفاوت اساسي ميان اثر و متن دانست و گفت : در اين بخش بارت تاكيد دارد بر اينكه اثر داراي يك معنا يا چند معناي ثابت است اما متن داراي تكثر معناست و همواره اين خود معناست كه تغيير ميكند. بنابراين متن متكثر است. اين بدان معني نيست كه داراي معناهاي گوناگوني است بلكه تكثر در خود معنا ايجاد ميشود. اين تكثر غير قابل تقليل است. متن در بند معنا نيست بلكه گذر از آن است. متن نميخواهد يك تفسير حتي آزادي را انجام دهد بلكه يك انفجار و يك پراكندگي را مورد نظر قرار ميدهد. تكثر متن نه به دليل ابهام محتواها بلكه به دليل تكثر چندطرحي دالهاي تركيب كنندة آن است. خواننده متن ميتواند با يك فرد بيكار مقايسه شود كه در خود تخيل را رها و گسترش داده باشد. متن با رمزهاي گوناگون ولي شناخته شده ايجاد ميشود ولي تركيبش متفاوت است و اين تفاوت متن را شكل ميدهد. متن به طور تمام از نقل قولها، ارجاعات و بازتابها ساخته ميشود. بينامتن در خود همه متن را شامل مي شود زيرا خود بين- متن يك متن ديگر است.
دكتر نامور مطلق در مورد خويشاوندي اظهار داشت : بارت در اين بخش به يكي ديگر از موضوعات اساسي خود يعني رابطة اثر، متن و مولف ميپردازد. از نظر او، اثر داراي مالك و پدر است و به او تعلق دارد ولي در متن اين رابطة مالكيت و خويشاوندي قطع شده است. اثر در يك فرايند خويشاوندي قرار دارد. در اين رابطه، مولف همچون پدر و مالك اثرش محسوب ميشود.علم ادبيات يادگرفته است تا نسبت به دست نوشته و نيتهاي اعلام شدة مولف احترام بگذارد. جامعه حقي را براي مولف بر اثر قائل شده است. متن بدون ثبت نام پدر خود را مي خواند. بينامتن آن است كه تمام متن را فرا ميگيرد، زيرا خود آن متن ميان متن يك متن ديگر محسوب ميشود، نبايد با خاستگاه متن اشتباه شود. جستجوي مراجع و تاثيرات يك اثر موجب رضايت اسطورة نسب ميشود. نقل قولهايي كه متن را شكل ميدهند گمنام و جدايي ناپذير هستند. به همين دليل نقل قولهايي خارج از گيومه هستند. بافت متكثر و شيطاني متن كه آن را در مقابل اثر قرار ميدهد موجب دگرگونيهاي ژرفي در خوانش مي شود.
وي درباره خوانش متن از نگاه بارت گفت : در اين بخش بر خلاف قبلي كه رابطه مولف و متن بررسي و به حداقل ميرسد، تاثير متفاوت اثر و متن بر خوانش و خواننده مورد بررسي قرار ميگيرد. اثر به عنوان پديده اي مصرفي معرفي ميشود ولي متن موجب تحول عميق نزد خواننده ميشود و آن را وارد يك بازي مي كند. اثر معمولا يك پديدة مصرفي است. متن اثر را از مصرف اش جدا مي كند و آن را همانند بازي، كار، آفرينش و كاربردي مي كند. خواندن در معناي مصرف كردن بازي كردن با متن نيست. خواننده دوبار بازي مي كند نخست با متن بازي مي كند و اين بازي با بازسازي متن صورت مي گيرد اما در اين بازسازي او منفعل نيست و اساسا متن در مقابل چنين تقليلي مقاومت مي كند و دوم متن را بازي مي كند.
دكتر نامور مطلق در مورد لذت اظهار داشت : يكي ديگر از موضوعات اصلي در تفكر بارت نقش لذت در ارتباط با خواننده است. اثر لذت گذرا به خواننده ميدهد در صورتي كه متن لذتي جداناشدني را به خواننده ارائه ميدهد. بي شك براي اثر نيز لذت وجود دارد و هنگامي كه آثاري از فلوبر، بالزاك و برخي ديگر خوانده مي شود لذت نيز برده مي شود اما اين لذت بدليل اينكه خواننده نمي تواند آن متن را توليد كند با يك حزني توام است. در صورتي كه متن همراه با يك سرخوشي است. سرخوشي يعني لذتي كه جدا نمي شود و همراه با حزن نيست.
دكتر نامور مطلق در پايان گفت : در سال 1972 مجله كمونيكاسيون شماره اي را به پژوهشگران جوان اختصاص مي دهد كه در آن بارت مقدمه اي مي نويسد و توصيحاتي را در خصوص وضعيت تحقيق ارائه مي دهد. او همچنين گريزي نيز به موضوع متن مي زند كه در آن سالها فكرش را به خود جلب كرده بود. بارت در بخشي از اين مقاله براي ورود به بحث متن مي گويد : "ميان رشته كه از آن بسيار سخن گفته مي شود تلاقي رشته هايي كه قبلا وجود دارند نيست. براي انجام مطالعات ميان رشته اي يافتن يك موضوع و بررسي آن پيرامون دو يا سه علم كافي نيست. مطالعه ميان رشته اي بر آفرينش يك پديدة جديد كه به هيچ كس تعلق ندارد است. به نظرم متن يكي از اين پديده ها است." بارت ادامه مي دهد : "مطالعات نشانه شناختي انجام شده در فرانسه در مدت پانزده سال مفهوم جديدي را در رديف نخست قرار مي دهد كه بايد كم كم جايگزين مفهوم اثر شود : و آن متن است" .
نظر شما