به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، دكتر احمدي در ابتداي سخنانش اظهار داشت : در اين جلسه قصد داريم بدانيم كه درباب نقادي كردن انديشه ها چه تعريفهايي به عمل آمده و چه اختلاف نظرهايي در اين باب وجود دارند. لذا بحث را معطوف بر دو ديدگاه قرن بيستمي يعني "عقلانيت انتقادي" كه پايه گذار آن كارل پوپر است و ديگري "مكتب نقدي" كه يكي از نمايندگان اين ديدگاه هابرماس است، مي كنيم.
وي با تأكيد بر اين مطلب كه مكتب عقلانيت انتقادي و مكتب فرانكفورت هر كدام تعريف مخصوص به خود را از نقد كردن انديشه ها ارائه كرده اند گفت : در سال 1961 آدورنو كه از بزرگان مكتب فرانكفورت است همايشي را در شهر توبينگن برگزار كرد و از پوپر در خواست نمود كه در آن همايش شركت كند و ديدگاه خود را درباره منطق علوم اجتماعي و نحوه نقد در علوم اجتماعي توضيح دهد.
دكتر احمدي افزود : پوپردر آن همايش شركت كرد و آدورنو نيز به نقد ديدگاه پوپر پرداخت. بعدها اين گفتگوها و نقدها از سوي هابرماس ادامه پيدا كرد و يكي از هم فكران پوپر به نام آلبرت هم در جواب متفكران مكتب فرانكفورت وارد بحث شد كه اين گفتگوها در كتابي منتشر شده اند.
كارل پوپر
استاد دانشگاه تربيت مدرس به كتاب هابرماس با نام "معرفت و تعلقات انساني" اشاره كرد و گفت: در مورد ديگري نيز اين مباحث از سوي ماركوزه و پوپر ادامه داشت. بنابراين ما يك جدل واقعي در باب منطق تفكر داريم.
دكتر احمدي به بسط نظر كارل پوپر و تبيين تفكر انتقادي پرداخت و گفت: پوپر معتقد است كه ما درباب حقيقت اين توانايي را داريم كه به حقيقت برسيم. حقيقت نيز عبارت است از تطابق ذهن با عين. اما اين تعريف حقيقت است، ما چگونه مي توانيم به معرفت حقيقي برسيم و ملاك حقيقت چيست؟ چرا كه ملاك پوپر با گذشتگان متفاوت است.
وي به نظر فيلسوفان سلف اشاره كرد كه معتقد بودند ما معياري داريم كه به كمك آن معيار مي توانيم تشخيص دهيم كه به حقيقت رسيده ايم. اما پوپر معتقد است كه ما نمي توانيم اثبات كنيم كه به صدق رسيديم بلكه مي توانيم اثبات كنيم كه به كذب رسيده ايم و با پي بردن به خطاهاي فكري خودمان مي توانيم به حقيقت برسيم.
دكتر احمدي افزود : پوپر در مكتب معرفت شناسي اش به هيچ وجه ادعا نمي كند كه ما به حقيقت رسيده ايم بلكه نظريه اي را ارائه كرده كه با عين ارتباط دارد. اگر نظريه هاي ما مخالف با عالم واقع باشند و عدم تطابق داشته باشند ما مي توانيم اين عدم تطابق را نشان دهيم و از طريق نشان دادن اين عدم تطابقها مي توانيم اين نظر را در خودمان بپرورانيم كه ما خطاهايمان كمتر شده و به طور غيرمستقيم به قله معرفت نزديكتر شده ايم اما هيچ وقت نمي توانيم ادعا كنيم كه به قله معرفت رسيديم. بنابراين پوپر مكتبش را مكتب ابطالي قلمداد مي كند يعني مكتبي كه از طريق ابطالها به حقيقت نزديك مي شود.
استاد دانشگاه تربيت مدرس با بيان اينكه ابزار اصلي پوپر براي كشف خطاها و نزديك شدن به حقيقت عبارت است از منطق رياضي گفت : پوپر معتقد است ما از اين علم و با گرفتن نتايج، به عيب و ايرادهاي نظرياتمان پي مي بريم. بنابراين هر چه قدر ابزار منطق صيقل خورد ما در پيمايش راه به سمت حقيقت موفق تر خواهيم بود. پوپر در آثاري كه نوشته است اين روش شناسي را در همه عرصه ها به كار گرفته است. پوپر با دكارت، ويتگنشتاين و كانت اين شيوه تفكري اش را مرز بندي مي كند.
دكتر احمدي در ادامه سخنانش اظهار داشت : پوپر معتقد است كه ما در همه عرصه ها به معرفت عيني مي رسيم يعني به معرفتي كه قابل دفاع، توجيه پذير و از حالت شخصي خارج شده است. وي بصراحت در آثارش اذعان مي كند كه هيچ عاملي نمي تواند جلوي معرفت عيني را براي بشر بگيرد.
يورگن هابرماس
وي به اظهار نظر هابرماس درباره تفكر انتقادي پرداخت و گفت : اگر در تاريخ تفكر جستجو كنيم مي بينيم گاهي اوقات متفكران در حل برخي از مسائل با يكديگر به وفاق نمي رسند و ابزار منطق نمي تواند براي ما چنان جدي باشد كه بحران را حل كند. گاهي اوقات به نظريه هايي برخورد مي كنيم كه هر چه قدر نقد مي شوند در برابر نقاديها مقاوم مي شوند. هابرماس معتقد است كه اين موارد نقد ناپذير مي نمايانند . بنابراين آيا امكان ندارد كه دسته اي از نظريات نقد ناپذير باشد و نقد در آنها كارگر نباشد؟
دكتر احمدي افزود: هابرماس بر حل ناپذيري برخي از مسائل معتقد است. چراكه پاره اي از نظريات را دانشمندان به واسطه جبر مي پذيرند. تحت جبر دوران و محيط و شرايط هستند و شك در استحكام آن نظريات نمي كنند.
وي با تأكيد بر اين مطلب كه اين بحث ريشه در آراي ماركس و به يك معنا ريشه در آراي هگل دارد گفت : به عبارتي ديگر مي شود نسبت آنها را با آراي ماركس و به صورت غير مستقيم آنها را با آراي هگل توضيح داد. ماركس معتقد بود كه در پاره اي از موارد فيلسوفان ديدشان وارونه و كج است. نمونه چنين ديدگاههايي، ديدگاه و نظريات ايدئولوژيك است. ايدئولوژي از نظر ماركس فريبي است كه متفكر خورده است.
استاد دانشگاه تربيت مدرس در ادامه سخنانش با اشاره به اين مطلب كه كسي كه مي خواهد طبيعت را كنترل كند بايد طبيعت را تجزيه كند و سپس روابط ميان آن اجزاء را مورد بررسي قرار دهد گفت : البته بايد فرايندهايي را كه تجربه مي كنيم تكرار پذير باشند. غير از اين راه هيچ راهي براي دستيابي و سلطه بر طبيعت وجود ندارد. علوم طبيعي جديد به واسطه دستيابي به اين اهداف در چند سده اخير رشد كرده اند. به دليل اينكه اين علوم رشد خوبي پيدا كرده اند. اما آيا همه مواجهه هاي ما با طبيعت مواجهه هايي است كه براي رسيدن به چنين نتايجي طراحي شده اند. هابرماس معتقد است كه چنين چيزي نيست. ما مي توانيم درباب مقولات ديگر غايتمان را عوض كنيم بالاخص درمورد علوم انساني و آنگاه كه بحث از مناسبات انساني است خواسته ما مي تواند فهم باشد.
وي تصريح كرد: خلاصه كلام هابرماس اين است كه نقد پذيري مطلق و ابطال پذيري مطلق يك روياست و در عمل و حيطه علوم اجتماعي نمي توانيم به چنين چيزي دسترسي پيدا كنيم.
دكتر احمدي در پايان گفت : به نظر مي رسد كه اين دو نظريه در معرفت شناسي با دو مبناي متفاوت هستند و شايد هيچ وقت نشود يك داوري جدي ميان اين دو به عمل آورد. يعني چنان قياس ناپذير اين مباني را انجام داده اند كه جستجو براي يافتن مباني مشترك ميان اين دو كار سخت و دشواري است. ظاهراً بايد يك انتخاب استراتژيك در معرفت شناسي انجام داد.
نظر شما