با اين وجه از طرح بروشور نمايش آغاز مي شود و مي كوشد در تمامي اجزاء متن و اجرا، گسترش يابد. طنز جاري در تكيه ملت از نوع فرهنگي - اجتماعي است كه در آن برخي ساختارهاي كهن فرهنگي و روندهاي منتهي به سلطه فرهنگ بيگانه ( به زعم نويسنده) مورد نقد و بررسي قرار گرفته است و البته، اين بار نيز همچون تئاتر اجباري (كار پيشين حسين كيان) لبه تيز حملات نويسنده متوجه هنرمندان و اهالي فرهنگ است !
بروشور نمايش تكيه ملت بر يك برگه A4 سه لت پالتويي طراحي شده كه لت اول بر روي لت دوم تا مي خورد و امكان مي دهد تا همچون تك بال يك پرنده، باز و بسته شود. بر روي اين لت تصوير كامل تك بال خونين يا سرخ رنگ يك پرنده (كبوتر يا عقاب) طراحي شده است و بال دوم اين پرنده بي سر و بدن، از گوشه سمت چپ اين لت با نشانه اي از خون يا سرخي آغاز مي شود كه هر گوشه اي از بال سياه رنگ طراحي شده بر لت سوم منطبق است. با گشودن لت اول و تصوير كامل يك جت بال سياه رنگ بر لت هاي دوم و سوم خودنمايي مي كند و به اين ترتيب تضاد حاصل از بال سرخ رنگ لت اول كه بر تك بال سياه رنگ لت دوم نشسته است و بال هاي سياه رنگ و كامل شده لت هاي دوم و سوم، نوعي احساس پرواز درد آلود و يا رنج پرواز و تصويري اكسپرسيونيستي از سقوط را عرضه مي كند. كلمه سياه رنگ تكيه ملت بر فراز بروشور نمايش نيز با حاشيه سرخ طراحي شده است كه هم به يكدستي عناصر طرح كمك مي كند و هم بر مفاهيم فوق تاكيد مي گذارد. دو بال سياه رنگ لت هاي دوم و سوم تمثيلي از پرواز آرام و مطمئن هستند و تك بال سرخ، نفاق و دوگانگي را تداعي مي نمايد كه امكان پرواز مطمئن را از پرونده باز مي ستاند. تكيه ملت با تكيه بر همين مفاهيم است كه تاليف و اجرا شده است و سيامك احصايي، طراح بروشور و پوستر نمايش با توجه به همين جهت گيري معنايي است كه بروشور و پوستر نمايش را طراحي كرده است.
حسين كياني نويسنده و كارگردان نمايش تكيه ملت، تمركز قابل تحسيني بر متون، الگوها و شيوه هاي نمايش ايران، به ويژه در ژانر مضحكه و تقليد دارد ؛ وي طي سال هاي اندك كه پايه عرصه حرفه اي تئاتر و نمايش گذاشته است، هم در كسوت نويسنده و هم به عنوان كارگردان نمايش هاي تقليد و مضحكه،از شيوه هاي نمايش ايراني، روند رو به رشدي را تجربه كرده است او كوشيده است با ايجاد تحول در الگوها و شيوه هاي نمايش ايراني، قالب كهن تقليد و مضحكه ايراني را در خدمت بيان مضامين معاصر قرار دهد. زبان متن هاي كياني مخلوطي از نوع فارسي كليشه شده قجري همراه با برخي ويژگي هاي زبان عاميانه معاصر است. كياني هنوز نتوانسته است به زباني اگر نه فاخر، اما يكدست براي آثارش دست پيدا كند.
حسين كياني البته به درستي اصراري در خلق يك زبان ادبي فاخر براي نمايش هايش ندارد، او بيش از اديت متن هايش به وجوه اجرايي و نمايشي زبان آثارش توجه دارد افعال و واژگان ابداعي او كه ريشه در زمان محاوره اي مردم كوچه و بازار و نمايش هاي رو حوضي و مضحكه هاي مكتوب كهن دارد، كاربردي و نمايشي هستند و با ماهيت مضحك داستان ها و حوادث نمايش هايش سازگارند.
اما حسين كياني نويسنده تكيه ملت، در برقراري تعادل منطقي ميان زبان و الگوهاي كهن نمايشي و مضامين و درون مايه هاي معاصر آثارش، هنوز با مشكل روبروست. كهن نمايي افراطي زبان آثارش به ويژه اصطلاحات و واژگان عاريت گرفته از متون ادبي و ژورناليستي عصر مشروطه، همواره در تضادي آزاد دهنده با واژگان و اصطلاحات روزمره و معاصر مردم كوچه و بازار قرار دارد.فضاي تمثيلي آثار او بستر مناسبي براي بيان موضوعات روزآمد و معاصر فراهم مي كند با وجود اين تاكيد بيش از حد نويسنده بر مباني تاريخي و تحليل هاي سطحي و يكجانبه او از مسايل معاصر مورد نظرش، ارزش هاي معنايي آثارش را به شدت تحت الشعاع خود قرار داده و اصل اتباط بر قرار كردن مخاطب ا اثر را دستخوش تاخير مي كند.
از نمايش قبلي اجرا شده توسط اين نويسنده تا تكيه ملت، كياني در استفاده از قالب كهن مضحكه هاي ايراني براي طرح مضامين معاصر، روندي رو به جلو را طي كرده است، در تكيه ملت ميان مضمون و ساختمان و سبك اثر توافق بيشتري به چشم مي آيد؛ با وجود اين اما هنوز يك عامل تزاحمي در رابطه اين دو يعني قالب و محتوا، وجود دارد كه لازم است بطور جد مورد تحليل و بازشناسي قرار گيرد.
في المثل تاريخ براي كياني ابزاري براي طرح موضوعات مورد نظر معاصر است و اساسا به دقت هاي تاريخي توجهي ندارد، اين اگرچه نقطه شروع درستي در خلاقيت هنري و رويكرد هنر به تاريخ و حقايق تاريخي است اما نبايد از تاثيرات گيج كننده و مزاحمت اشارات گاه آشكار به برخي اسامي و اشخاص و تاريخ ها غافل بود.
طرح مستندات تاريخي در صورتي كارساز است كه بطور منطقي از ضرورت هاي متني و موضوعي اثرريشه گرفته باشد و نه صرفا بخاطر يك يادآوري تاريخي غير ضرور يا تاريخي غايي بي مسما در تكيه ملت.
في المثل طرح نام رضاخان و روندهاي رقابتي تعزيه گردانان در تكيه دولت كه به دو دوره متفاوت تعلق دارند برخاسته از ضرورت هاي متني و ژانر مورد نظر نبوده است.
تكيه ملت در رويه داستاني خود بازگو كننده جريانات پشت پرده تعزيه گردان در تكيه دولت است كه خود مي تواند تمثيلي باشد از روندهاي انحصار طلبانه معاصر.
داستان نمايش از اين قرار است كه "ميرزا غراب" (با بازي يگانه، زيبا و موفق سيامك صفري) معين البكاء تكيه دولت، پس از اجراي تعزيه با دو وردست (مجلس گرم كن) خود،" لطافت" دختر خل وضع اما به شدت تيزهوش و ساده دل (با بازي بسيار قوي رويا ميرعلمي) و "غزي"- مادر لطافت-، عامي زني از زنان عوام تهران قديم، كاسبكار و فرصت شناس (با بازي خوب فروغ قجابگلي) درباره نحوه انجام وظيفه مجلس گرم كني آنان يعني جاسازي زنان در گوشه و كنار مجلس براي كريستن و پرداخت حق الزحمه، گفت و گو مي كند.
به نظر مي رسد مجلس گرم كني، اگرچه عملي ضد هنري و كاسبكارانه است اما تضادي با معيارهاي اعتقادي و باورهاي ميرزا غراب و ديگران ندارد. اينجا مسئله سوء استفاده از ساده دلي مردم و ماهيت كاسبكارانه هنرمندان مطرح است نه چيزديگر .
ميرزا غراب كاسبكار، اگرچه ناتواني هنري خود را در پس تظاهرات تهييج كننده مجلس گرم كن ها پنهان مي كند اما بسيار خداترس است و به ويژه از تاثير نفرين هاي لطافت وحشت دارد و حربه غزي نيز در اين كشمكش كاسبكارانه، نفرين هاي اوست اما روي ديگر اين سكه، افشاي بازيهايي است كه به نام هنر نمايش با افكار عمومي مردم ساده دل و عامي صورت مي گيرد تا عده اي از اين نمد كلاهي براي خود دست و پا كنند !! (چنين كساني اخيرا توجه ويژه اي به اين مقوله نشان مي دهد !)
صحنه دوم با ورود وحشت زده تكيه باشي (با بازي هنرمندانه رضا آذرنگ) شروع مي شود كه خبر پايان يافتن دوران اقتدار گروه تعزيه خواني ميرزا غراب و تكيه باشي گري خود را آورده است.
ظاهرا دولت قجري، با حمايت از معين البكايي بلبل ميرزايي تحصيل كرده و روزنامه چي (با بازي دوست داشتني شهرام حقيقت دوست) و تكيه باشي گري مردي از طبقه منور الفكري (با بازي كمديك و جذاب امير رضا دلاوري) به غائله ميرزا غراب در تكيه دولت خاتمه داده است.
صحنه اول تكيه ملت يكي از زيباترين صحنه هاي نمايش است كه نقطه شروع قدرتمندي براي نمايش محسوب مي شود و با صحنه دوم معرفي اشخاص و موقعيت نمايش كامل مي شود.
صحنه سوم يعني صحنه مذاكره دو گروه، عليرغم زيبايي هاي ذاتي خود سرآغاز ابهامات بعدي نمايش است سپس به مضحكه نوآوري در تعزيه توسط بلبل ميرزا مي رسيم كه قصد دارد شخصيت هاي غربي را وارد نمايش كند.
از آن به بعد نبرد مضحك دو گروه براي از دور خارج كردن يكديگر شروع مي شود، اگر بلبل ميرزاي روشنفكر،روزنامه نگار و هوچي با پخش اخبار افشاگرانه عليه ميرزا غراب،توانسته است اورا از تكيه دولت بيرون كند حالا نوبت ميرزا غراب است تا با ورود بي مقدمه به مجلس بلبل ميرزا، با همدستي و تطميع دو زن مجلس گرم كن (لطافت و غزي) درباره زندگي خصوصي او پرده دري كند.
بدينگونه گروه بلبل ميرزا موقتا از ميدان به در مي رود و دو زن از فرصت پيش آمده براي سركيسه كردن هر دو گروه سوء استفاده مي كنند تا شكمي از عزا در آورند.
رقابت ميان دو گروه هنري (سنتي ها و مدرن ها) به شكل گيري لحظه هاي مضحك در نمايش مي انجامد. هر چند نمايش توضيح منطقي براي ورودي برنامه افراد به ميدان تعزيه و تغيير دلخواه روند نمايش نمي دهد اما مي توان آن را نشانه اي از بحران جامعه در آغاز سلطه رضاخاني تلقي كرد بحراني كه سرانجام به فروپاشي تكيه دولت و تاسيس بانك شاهنشاهي بجاي آن منجر مي شود.
سرانجام دو گروه بر سر ميز مذاكره مي نشينند و در كمال صلح و دوستي در تاسيسات جديد مست جيل مي شوند. البته بلبل ميرزا و ميرزا غراب پيش از اين موفق به كشف دسيسه زنان شده اند و با گرفتن پول بادآورده، آنها را بار ديگر به دنياي سياه فقر و فلاكت پرتاب كرده اند.
در پايان نمايش نيز، غزي، لطافت را به تعزيه گرداني در ميان مردم و تاسيس تكيه ملت به عوض تكيه دولت تشويق مي كند و آنها مي روند تا مردم را عليه ميرزا غراب و بلبل ميرزا بسيج كنند.
گذشته از طراحي صحنه غير كاربردي نمايش و آشفتگي نظام ورود و خروج ها و نيز اجراي بي مورد برخي شگردهاي روحوضي در جريان نمايش، مسايل ناروشن و مبهم بسياري باقي مي ماند كه در منطق اثر توجيه نمي شوند به عوان مثال : اين دو زن فرصت طلب كيستند و چگونه مي توان آنها را نمايندگان آحاد مردم (ملت) تلقي كرد ؟!
آيا شعاري چنين آشكاررامي توان برخاسته ازمنطق درام تلقي كرد يا پايان بندي عجولانه اي كه حاصل پي رنگي نا تمام است ؟!
به علاوه، در ژانر مضحكه و كمدي، كدام ضرورت درام شناختي، وجود يك چنين شعارزدگي آشكاري را توجيه مي كند؟! از اين گذشته، داستان نمايش، عليرغم تاكيد بر تاريخي معين، هيچ اشاره اي به نقش ساير عناصر دخيل در تحولات اجتماعي نمي كند و صرفا بر كشمكش هاي جاهلانه !! ( به زعم نويسنده) مدافعان سنت و مدرنيسم در هنر انگشت مي گذارد و آن را بستر ساز استحاله و فروپاشي فرهنگي و اجتماعي معرفي مي نمايد ؛ به عبارت ديگر به زعم حسين كياني، آنچه سبب ساز سلطه بيگانگان بوده است، نه خود فروختگي و خيانت سياست پيشگان بلكه چالش هاي فرهنگي - هنري ميان سنت و مدرنيسم (هرچند عوامانه) در هنر بوده است.
اين رويكرد معنايي به قدري صريح است كه كوچكترين امكاني براي تاويل سياسي - اجتماعي كشمكش دو گروه باقي نمي گذارد به ويژه كه در چنين تفسيري از رويارويي دو گروه، نقش زنان مجلس گرم كن به مثابه نمايندگان ملت غير قابل توجيه تر مي شود و پذيرش آنان به عنوان بنيان گذاران تكيه ملت مسئله سازتر.
به اين ترتيب در تكيه ملت، عليرغم نقاط قوت و جنبه هاي كميك قابل قبول و گاه نيرومند، با يك كمدي ناتمام روبرو هستيم كه خوش آغاز و بد فرجام و لذا ناتمام باقي مانده است ؛ هر چند اشتياق غير قابل هضم كياني به برجسته نمايي نقش هنرمندان در تحول اجتماعي وي را ارضاء كرده است!
"صمد چيني فروشان"
مدرس تئاتر و عضو كانون ملي منتقدين تئاتر ايران
نظر شما