تسنیم: اهم اظهارات کامران دانشجو در ادامه می آید:
*(درباره خانه نشینی 11 روزه احمدی نژاد)حالا اسمش را نمیدانم، ایشان میگویند خانهنشینی نبوده کارها را انجام میدادند، اما بعید میدانم هیچ کدام از وزرا این کار را تأیید کرده باشند، بالاخره من هم معترض بودم و هستم، به ایشان هم صراحتاً گفته بودم این چه کاری است میکنی؟ بعد از اینکه رفتند و نیامدند و در جلسه دولت حاضر نشدند پرسیدم از اطرافیان که ایشان کجاست و بالاخره رفتم مقابل درب خانه ایشان. دوستم بود، دوستم است، دوستش دارم، وقتی میگویم دوستش دارم، واقعاً قلبا دوستش دارم.
*همین الان هم معتقدم از بعد کارهای اجرایی و زحماتی که آقای احمدینژاد کشیده هیچ رئیسجمهوری نمیتواند با او رقابت کند. اگر 27 سال قبل از ایشان را از نظر کاری و اجرایی یک طرف قرار بدهید و 8 سال آقای احمدینژاد را هم طرف دیگر، کفه ترازو در 8 سال ایشان یعنی دولتهای نهم و دهم سنگینتر خواهد بود. بعید میدانم در 27 سال آینده هم کسی به اندازه ایشان بتواند کار کند.
*از طرف دیگر واقعیت این است که آقای احمدینژاد گفتمان و شعارهای انقلاب را سر دست گرفت و احیا کرد. دورهای به نام دوم خرداد یا اصلاحات را که یادمان نرفته، برخی میگفتند گفتمان امام برای موزهها است، نه اینکه در پستو و پنهان این را بگویند بلکه علنا این را اعلام میکردند و در روزنامههایشان مقاله مینوشتند و تیتر میزدند.
*در این دوره علنا میگفتند گفتمان امام و انقلاب باید به موزه بپیوندد. علنا میگفتند انقلاب تمام شده است! مگر انقلاب چیزی است که تمام شود. انقلاب یک امر مستمر است، مثل یک ماشین است که در سربالایی حرکت میکند موتورش را خاموش کنی نمیایستد بلکه به عقب برمیگردد، موتورش چیست؟ موتورش همین گفتمان امام و انقلاب و آرمانهاست. اگر اجازه داده شود این موتور را عوض کنند یا خدای نکرده از حرکت بیاندازند انقلاب ماهیت خود را از دست میدهد. همین کاری که عدهای الان هم طمع کردهاند، میخواهند شعارها و آرمانهای انقلاب یعنی موتور محرکه انقلاب را تحریف کنند، میگویند دیگر وقت "مرگ بر" نیست، وقت برائت نیست، باید با همه دوست بود برخیها در دوره اصلاحات هم همین شعارها را میخواستند جایگزین شعارهای انقلاب کنند.
*آوردن احساس من در آن زمان روی کاغذ خیلی سخت است، من احمدینژاد را دوستش دارم به عنوان یک آدمی که برای مملکت زحمات زیادی کشید. فردی که دولت را در بین لایههای مردم برد و از حالت تشریفاتی خارجش کرد، اینکه رئیسجمهور بنشیند در بنز 15 تا بنز پشت سرش و 10 تا بنز جلویش و راه بیفتد از این جلسه به آن جلسه، رئیسجمهور در کاخ فلان جا بنشیند قبل او اینجوری بود، آقای احمدینژاد آمد در خانهای زندگی کرد که خانهاشرا همه دیدهاند، تمام اسباب و اثاثیه آقای احمدینژاد را پشت یک وانت بار میتوانی بگذاری، همین الان هم همین کار را میتوان کرد. نمیدانم رفتید آنجایی که در پاستور او و خانوادهاش زندگی میکرد. متأسفانه برخی رسانهها فقط آن قسمت خالی لیوان را میبینند، بعضیها ندانسته ولی برخی با برنامه این کار را کردند. در دو سال آخر سیاهنماییهایی که صورت میگرفت با برنامه صورت میگرفت، این را داشتم میگفتم من رفتم خدمت آقای احمدینژاد با او روبوسی کردم و گریهام گرفت. فکر میکنم روز دوم بود، روز اول گذشته بود، البته ایشان گفته بود کسی نیاید، به من گفت تو بیا. یکبار از من سوال کردند بزرگترین چالش من با آقای احمدینژاد چه بود، گفتم دوستیمان، گفتند بهترین خاطرهتان گفتم دوستیمان. ایشان هم بالاخره محبتی به من داشت و شاید هنوز هم دارد.
*رفتم درب منزل، بسیار متأثر بودم، بعد من از ایشان سوال کردم، اولین سؤالی که کردم این بود؛ گفتم فرض محال که محال نیست، در حالی که هر دو بغض کرده بودیم البته دفعه اول نبود این حالت پیش میآمد، وقتی پدر ایشان فوت کرده بود و من مسجد رفتم حدود یکی دو دقیقه من روی شانه ایشان و ایشان روی شانه من جلوی همه گریه میکردیم، این محبت و دوستی دوجانبه بود و هنوز هم هست. گفتم فرض محال که محال نیست، فرض کن من رئیسجمهور بودم تو هم که رفیق بیست و چند ساله من هستی، اگر من اینکار را کرده بودم تو چه نصیحتی به من میکردی برو همان کار را انجام بده. که بعدش آن صحبت را کرد که مگر من چه کار کردهام وکاری نکردهام. بماند؛ برای من هیچ وقت حل نشد هنوز هم حل نشده است.یک بار به ایشان گفتم انشاءالله این دورهها تمام میشود تو میآیی در اتاقت در دانشگاه علم و صنعت ایران، من هم در اتاق خودم، اتاقهایی که هر چند کوچک اما بسیار باصفاست، آن وقت خارج از این همه بده بستانها و معاملات سیاسی که صورت میگیرد من 20 سوال دارم که میآیم و این سوالها را میپرسم و تو هم انشاءا... صمیمانه به من جوابها را میدهی. دوستانه با یکدیگر مینشینیم، شاید من دارم اشتباه میکنم، حداقل در درون راحت میشوم.
*اصلاً، با توجه به چیزی که در دانشگاه آزاد اتفاق افتاد یا نیفتاد نیست. جناب آقای هاشمی یک موقع، در آن هشت سال دفاع مقدس و سالهای بعد میآمدند خطبه نماز جمعه را میخواندند، ما هم مثل همة حزبالهیها و بسیجیها انتظار میکشیدیم برای اینکه ایشان تشریف بیاورند و خطبههای نماز جمعه را با آن شور و هیجان انقلابی و منطبق بر آرمانهای انقلاب بخوانند. گفتمان ایشان و انقلابی بودن فرمایشاتشان را دوست داشتیم، حالا اگر گفتمان و افکار عوض شود، نوع نگاه ما هم عوض میشود.
*من هیچ وقت بیاحترامی به آقای هاشمی را درست نمیدانم، هیچ زمانی. اما نوع نگاه سیاسی ایشان در حال حاضر با نگاه من متفاوت است ولی در هر صورت بیاحترامی به ایشان را جایز نمیدانم. البته گذشته افراد، چه خوب و چه بد، مطلق نیست، تاریخ اسلام هم این را نشان داده است. حضرت امام هم فرمودند من اگر به اقتضاء حال افراد از کسی تعریفی میکنم، تعریف من از افراد به وضع فعلی افراد است. (البته این عین کلام امام نیست اما مضمون فرمایش ایشان همین بود). افراد چه خواص و چه عوام، خصوصاً خواص به خاطر اثرگذاری که در جامعه دارند، با محک ولایتمداری در عمل سنجیده میشوند وگرنه خیلیها لاف ولایتمداری زدند و در عمل کم آوردهاند. هم در تاریخ اسلام این را دیدهایم و هم در تاریخ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران.
*مرور زمان و اعمال افراد خودش صحت و سقم این مساله را نشان داد. آقای هاشمی کاندیدا شد، احراز صلاحیت هم نشد من هم که خبر نداشتم احراز صلاحیت میشود یا نمیشود، من هم کاندیدا نشدم. همان موقع هم مصاحبه و تکذیب کردم. هیچوقت چنین حرفی را نزده بودم چون اصلاً انگیزهای برای این کار نداشتم. همان موقع هم گفتم کذب محض است برخی رسانهها هم این موضوع یعنی اعلام کذب بودن این خبر را اعلام کردند.
نظر شما