۲۸ مرداد ۱۳۹۳، ۱۷:۰۴

فرزند خلبان هواپیمای سانحه دیده از پدرش می‌گوید

روزنامه «شرق» 28 مردادماه با فرزند خلبان هواپیمای ایران ۱۴۰که چندروز پیش در تهران سقوط کرد،گفت‌وگو کرده‌است. گزیده حرف‌های فرزند خلبان مرحوم «علی ایزدپناهی» را بخوانید.

 

پدر همیشه به فکر مردم بود او هشت‌سال برای دفاع از کشور و مردمش جنگید و وقتی شنیدم او با مهارتی که داشته هواپیمای در حال سقوط را کنترل کرده تا روی منطقه مسکونی سقوط نکند اصلا تعجب نکردم شاید برای دیگران تعجب‌آور باشد اما برای اعضای خانواده‌اش که تفکرات او را در مورد مردم می‌دانستند اصلا تعجب‌آور نبود.

 

پدرم خلبان هواپیمای جنگی بود و در ارتش خدمت می‌کرد. در طول سال‌های جنگ بارها در عملیات‌ها شرکت کرده‌ بود و همیشه هم‌رزمانش می‌گفتند چطور هواپیمای آسیب‌دیده را با مهارت زمین می‌نشاند. همیشه در مواقع خطر سعی می‌کرد طوری هواپیما را هدایت کند که تا حد ممکن به کسی آسیبی وارد نشود. پدرم در چند عملیات مهم شرکت کرده‌ بود و افتخارات زیادی داشت. اما هیچ‌وقت دوست نداشت درباره کارهایی که کرده صحبت کند و می‌گفت من از میهن‌ام دفاع کردم و این وظیفه هرایرانی است. او در خلبانی مهارت بسیار زیادی داشت، کسی که بتواند جنگنده اف‌پنج را در حالی که با ضدهوایی‌ عراقی‌ها آسیب شدید دیده بارها و بارها به سلامت بنشاند قطعا مهارت زیادی دارد.

 

پدرم بعد از بازنشستگی از ارتش همچنان به فعالیت خود ادامه می‌داد. پدرم عاشق پرواز و مردم بود بارها از او خواستیم دیگر کار را کنار بگذارد و بیشتر برای خانواده وقت بگذارد اما می‌گفت وقتی می‌توانم در قسمتی دیگر به کشورم خدمت کنم چرا نباید این کار را بکنم.

 

خواهرم و شوهرش صبح روز حادثه در تهران کاری داشتند و می‌خواستند با هواپیما به تهران بیایند پدرم گفت خودش هم پرواز دارد. دو بلیت برای آنها تهیه کرد تا با هم به تهران بیایند وقتی به فرودگاه مهرآباد رسیدند خواهرم منتظر مانده ‌بود تا با پدر خداحافظی کند و بعد برود اما پدرم برای بدرقه مسافران ایستاده‌ و بعد هم به خواهرم گفته ‌بود باید با مسافران خداحافظی کند و او را راهی کرده‌ بود.

 

یکی از دوستان از فرودگاه با ما تماس گرفت و سراغ پدر را گرفت از سقوط چیزی نگفت اما سوالاتی پرسید که ما مشکوک شدیم می‌خواست بداند پدرمان با چه هواپیمایی و کی پرواز کرده‌ است وقتی این‌طوری صحبت کرد شک کردم. بعد خودمان پیگیر شدیم و چند جا تلفن زدیم و متوجه شدیم در تهران، هواپیمای پدر سقوط کرده‌ است. خواهرم آن زمان در فرودگاه بود. اما با خبر نشده‌ بود تا این‌که ما تماس گرفتیم و موضوع را به او گفتیم.

 

 این هواپیما مثل موم در دستش بود او تسلط زیادی روی هواپیما داشت و به همین خاطر هم در آخرین لحظه وقتی که متوجه شده دیگر سقوط هواپیما قطعی شده‌ است طوری هواپیما را هدایت کرد که در منطقه مسکونی سقوط نکند و به مردم کمتری آسیب برساند اطمینان دارم اگر راهی بود که خودش را فدا کند اما مسافران نجات پیدا کنند حتما این کار را می‌کرد.

 

کد خبر 2408173

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha