به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاري "مهر"، جلسه مطبوعاتي نمايش ايكارو با حضور بهروز غريب پور، كارگردان نمايش و تعدادي از بازيگران آن چون محمد حاتمي، محمد ساربان، سياوش چراغي پور، دنيا رزاقي و كيميا موسوي برگزار شد.
در ابتداي جلسه، بهروز غريب پور دليل انتخاب "ميرهولد" را به عنوان شخصيت نمايش خود، با اشاره به پاسخي كه در بروشور نمايش آمده است، چنين شرح داد : به دليل آنكه مديران دولت سوسياليستي و پيروان آنها به ندرت مايل بودند هنرمندان شوروي آثارشان را در ديگر كشورها به صحنه ببرند و نيز به دليل آنكه در ايران موانعي جهت انتشار اطلاعات و منابع هنرمندان دولت سوسياليستي وجود داشت اطلاعات ما از هنرمندان اين كشور بسيار اندك است. نخستين بار در ايتاليا با اين نمايشنامه مواجه شدم كه توسط گروهي سوئدي به نام شهرزاد اجرا شده بود. متن را در زمان دانشجويي به فارسي برگرداندم، اما چاپ آن بعد از انقلاب توسط انتشارات كتاب صبح صورت گرفت. به دليل علاقه اي كه به سرنوشت "ميرهولد" وجود داشت وظيفه خود ديدم به دليل آنكه شناسايي آن را خود آغاز كرده بودم، كار را به صحنه ببرم. درجشنواره فجر پيشين، نمايش قلعه حيوانات را ارائه كردم، اما از من خواسته شده تا متن را تغيير دهم. پس از آن نمايش "ايكارو" را به دليل دارا بودن همان حال وهوا پيشنهاد كردم. دانش ما از دوران استالين و استالينيسم بسيار كم است و اين نمايش فرصتي براي نگاهي دوباره به آن دوران است.
وي در پاسخ به اين سوال كه ايده ساخت يك تئاتر مستند از متني فانتاستيك چگونه شكل گرفت؟ گفت: با تماشاي نمايش با بخشي از متن رو به روهستيم كه كلام است، اما اگر خود متن را نيز در نظر بگيريد، تكليفي كه برعهده من بوده است براي نوشتن متن آنچه كه بيان مي شود و آنچه كه ديده مي شود، همگي به صورت نمايشي در مي آيد كه بر صحنه است. لازم است بيننده هرچيزي را همراه با يك واقعيت ببيند. براي بيان هر آنچه كه در ذهن من بوده است از تصوير، صدا و بازي صحنه استفاده كرده ام. دنياي فانتزي كه به آن اشاره مي كنيد دنيايي است واقعي مانند رئاليسم فانتزي كه امروز در رمان خيلي مطرح شده است اما در صحنه تئاتر بسيار كم است. تصور من اين بود كه با به كارگيري تكنيك هاي مختلف بازداشتگاه ها و ديگر مكان هاي نمايش را به درستي تصوير خواهم كرد. اين همان راه حلي است كه پيش از اين در نمايش 2342 روز نيز تجربه كردم. در ايكارو دليل استفاده از تكه كاغذ در طراحي صحنه نمايش، بيان آن بود كه دنيايي كه به نظر مي رسد آهني است و فرو نمي ريزد، با تلنگري از واقعيت فرو مي ريزد.
غريب پور در ادامه در مورد سه روايت موجود در نمايش گفت: من 3 دنيا آفريدم. در هيچ كدام از تصاويري كه نمايش داده مي شوند از كلام صحنه اي استفاده نشده است و هر كدام به طور مستقل دنياي خود را بيان مي كنند. آنچه كه هست به همراه آنچه كه ديده و شنيده مي شود، مكمل يكديگرند. درعين حال كه هرسه به صورت كاملا مجزا هستند، براي به وجود آوردن آن رويا با يكديگر همگرايي مي كنند.
كارگردان نمايش درمورد صحنه آخر نمايش خود گفت: كارگردانان دوره انقلاب سوسياليستي به تدريج با زبان شرق آشنا شدند، برخي جذب نمايش كلاسيك ژاپن شدند، برخي جذب بازيگران شرق و... "ميرهولد" در اين رابطه براي دعوت گروه هاي شرقي به مسكو كمك بسيار نمود و خودش نيز از بازيگري آن تاثير گرفت. تنها زماني كه مي توان ايكارو را باور كرد و دليل آنكه چرا مدير هولد تحت تاثير نمايش و بازيگري شرق قرار گرفت را دريافت، لحظه پاياني نمايش است كه ناگهان دو رقصنده كاتاكالي وارد مي شوند و در واقع ديوار استالينيسم را فرو مي ريزند. "مير هولد" عاشق آن نوع بازيگري اكتيو است. به طور كلي به 3 دليل يادآوري عشق و علاقه "ميرهولد"، فرو ريزي آن ديدار ستبز به وسيله اين بازي و نيز برگشت به اين فرهنگ شرق كه نمايش گر براي شادي و پاك كردن جهان از پشتي ها به روي صحنه مي آيد، از كاتاكالي استفاده كردم.
وي در مورد جنبه هايي از زندگي "ميرهولد" كه درنمايش بيان شده گفت: زندگي هر فردي تركيبي از زندگي هنري، سياسي و شخصي او است و نمي توان آنها را از يكديگر تفكيك كرد. "ميرهولد" در نمايش هم راجع به روياي خود و صحنه نمايش صحبت مي كند و هم از زندگي روزانه اش مي گويد . درواقع همان طور كه در نمايش نيز گفته مي شود، او قرباني قربان گاه صحنه بود. من همه ابعاد را در نظر گرفتم. علت آنكه استانيسلاوسكي او را وارث خود و ادامه دهنده راه خود معرفي مي كند، اين است كه هيچ كس مانند او اين اندازه عاشق تئاتر نيست، موجود كاملا تئاتري كه قرباني تئاتر است، عاشقي كه قرباني عشق است و فردي سياسي كه قرباني سياست مي شود، ما مخلوطي از تمام آنچه كه در زندگي اش اتفاق افتاده است، بر روي صحنه مي بينيم.
بهروزغريب پور، درارتباط با آنكه واكنش كدام يك از "استانيسلاوسكي" و يا "مير هولد" را نسبت به قدرت مي پسندد، گفت: به طور قطع واكنش استانيسلاوسكي را ترجيح مي دهم. زيرا "ميرهولد" حقايق را با تندروي هايش پايمال مي كند و بسياري از فرصت ها را از جامعه هنري مي گيرد. اما جامعه تركيبي از ايده ها و رويكردهاي استانيسلاوسكي و مدير هولد است. واكنش استانيسلاوسكي نسبت به قدرت به اين صورت است كه اگر تئوري ناتواريستي رشد كند و فهميده شود، در درجه نخست در تئاتر و سپس در سينما گام بزرگي برداشته شده است. او به نفع يك پديده هنرمندانه در مقابل قدرت دست به واكنش نزده است و به خاطر تئاتر با قدرت بيشتر كنار آمده است اما مدير هولد به خاطر تئاتر با قدرت بيشتر ستيز كرده است.
وي همچنين در مورد آنكه در شيوه اجرايي خود بيشتر به كدام يك تمايل داشته است، گفت: در اجرا، به اجراي كاملا مدرن فكر مي كردم و از تلفيقي از تئوري بازي "مير هولد" و "استانيسلاوسكي" استفاده كردم. در سال هاي اخير نمايش هاي زيادي به صحنه برده ايم كه هرگز در هيچ كدام از آنها به زندگي يك تئاتري پرداخته نشده است. بررسي زندگي يك تئاتري فرصتي مناسبي است كه دريابيم اگر يك تئاتري با تمام جانش كار نكند و به روي صحنه نيايد، خدمتي نكرده است.
محمد حاتمي، بازيگر نقش "ميرهولد" در پاسخ به اين سوال كه آيا بهروز غريب پور به ويژه در دو كار اخير خويش، تمايل به قرار دادن بازيگر در شرايط سخت و رنج دادن او دارد؟ گفت: ما امروزه آنقدر شاهد كارهاي ساده هستيم كه اگر بازيگر از نقطه اي به نقطه ديگر بپرد، احساس مي كنيم بازيگر در حال رنج بردن است. اين نكته من را نگران مي كند كه تئاتر كه فراتر از برادرهاي خود، يعني تلويزيون و سينما وهرهنر ديگري است، تا اين اندازه ساده شده است و كارهايي كه بازيگر مي تواند بر روي بدن خود انجام دهد، سخت پنداشته مي شوند. من دراين دو نمايش، تنها كاري كه انجام دادم، آن بود كه خود را درخدمت نقش قرار دادم و اين مستلزم انجام برخي تمرينات شخصي بود. تئاترهاي زيادي را ديدم كه فقط جنبه ديالوگ آنها بارز بوده است. من به عنوان بازيگر زجري احساس نكردم و سعي كردم حس خود را در ابزار بازيگري - يعني بدن و صورت - پخش و گسترده كنم. اين تجربه اي جديد بود و دريچه جديدي در بازيگري، به روي من باز شد.
بهروز غريب نيز در اين مورد در ادامه گفت: بازيگر بايد در شرايط سخت قرار گيرد و سپس رها شود بازيگري يك حرفه است با تمام سختي ها و لذت هاي خودش وقتي بازيگر در شرايط قرار گيرد به ظرفيت هايي از بدن و بازي خود پي خواهد برد كه تاكنون آگاه نبوده است. بازيگر يك انسان فرهيخته، آگاه و خلاق است كه هر بار كه به روي صحنه مي رود دنياي جديدي را خلق مي كند. چون تاكنون بازيگري را آسان گرفته ايم تصور مي كنيم آسان است.
سياوش چراغي پور ديگر بازيگر نمايش نيز در اين باره چنين گفت: بازيگر اين دوره به آناتومي بدن خود آگاه است و آموزش پزشكي را به شكل ساده تري ديده است و مي آموزد از تمام اندام هاي بدن خود چه امكانات ديگري ساخته است كه اين اتفاق انقلابي در بازيگري رخ داده است. با توجه به درك و آگاهي موجود نه تنها اين نوع بازي شكنج نيتس بلكه يك تحول بازيگري را معنا بخشيده است.
نظر شما