به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" دكتر ايرج داداشي، استاد فلسفه هنر دانشگاه هنر، در دومين هم انديشي " تخيل هنري : عالم مثال و هنر" به موضوع "مولانا، خيال و هنر" پرداخت.
دكتر داداشي در ابتداي سخنانش حضرت مولانا جلال الدين بلخي را در نزد اهل دل، معروف و مشهورتر از آن دانست كه نياز به معرفي داشته باشد و گفت : ميراث گرانبهاي حضرت مولانا در ميان آثاري كه امروز در كتابخانه هاي جهان به عنوان ثمره حضور بشر بر زمين نگاهداري مي شود، بيشتر در رديف كتب مقدس قرار ميگيرد تا در رديف محصول انديشه بشر.
اين استاد فلسفه هنر افزود: مولانا جلال الدين محمد بلخي، يكي از آن ثمرات مبارك شجره طيبه اي است كه همزمان با ظهور اسلام و از بطن آن روئيد و با آن رشد يافت. شجره اي كه حاصل وجه دروني و باطني دين بود. باطن در ابتدا آن چنان با ظاهر پيوستگي داشت كه متمايز از آن ديده نميشد.
وي مولانا را چون ساير عرفاي كامل، جامع تمامي مراتب دين توصيف كرد و گفت : حضرت مولانا چهل سال در كسب علوم عقلي و نقلي كوشيد و در اوج پختگي فكري در اثر شراره اي كه قلندري رهيده از تمامي تعلقات بر جانش افكند، ناگاه از آتش عشقي شعله ور شد كه هستي خيالي را از او ربود و با هستي اي حقيقي جاودانگي بخشيد.
دكتر داداشي افزود: اشراق شمس بر وجود مولانا، چنان تلالويي بدو بخشيد كه خويشتن خويش به فراموشي سپرد و همه نور شد تا آنجا كه جز نور نمي ديد. قلندري كه آن قدر نزد مولانا مقام داشت كه نامش رمز و تمثيل نام حق تعالي در مستانه ترين غزلهاي او شد. آن چنانكه اگر به تأويل نام شمس الدين تبريزي بپردازيم معناي حقيقي بسياري از غزلهاي مولانا بر ما آشكار خواهد شد.
دكتر داداشي تصريح كرد: در همراهي با مولانا درخواهيم يافت كه او نيز به همبستگي وجود و معرفت معتقد بود. هنگامي كه به جستجوي معناي خيال در ابيات مثنوي و ديوان كبير شمس بپردازيم. متوجه اين نسبت ظريف در بين هستي و معرفت به آن ميشويم.
استاد فلسفه هنر دانشگاه مفهوم و معناي خيال را در باور حضرت مولانا به سه مرتبه مشخص نمود و گفت: خيال در اقليم نفس، خيال در اقليم هستي و خيال مطلق را مولانا مورد عنايت قرار مي دهد. مولانا نيز چون ديگر عرفا به تذكار مداوم آيات الهي اي مي پردازد كه در آنها هدف خلقت موجودات صريحاً عبادت دانسته شده و يا به سير در زمين و نظر در آيات آشكار حق در آفاق و انفس اشاره شده است.
دكتر داداشي در پايان گفت: مولانا به اين نكته توجه دارد كه معرفت دست كم از جنبه لدي الخلقي آن مستلزم وجود داشتن است و اصلاً هدف پديدار ساختن هستي ها چيزي جز معرفت نيست. توجه وي به حديث قدسي كنز مخفي كه طبق آن شناختن هدف آفرينش است، درهمين جهت قرار دارد.
نظر شما