به گزارش خبرگزاری مهر، سیصد و دهمین جلسه درس اخلاق آیتالله قرهی با موضوع مراقبه (تخلیه از رذائل؛ اوّلین قدم سیر و سلوک) که در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد در پی می آید.
نقشه شیطان برای خارج نشدن انسان از رذائل
شناخت رذائل و برونرفت از آنها، آنقدر مهم است که اصلاً اولیاء خدا، هدف از فرستادن هادیان الهی را، تبیین فضائل نمیدانند، بلکه خروج از رذائل می دانند.
اولیاء خدا در مورد این که بدون برونرفت از رذائل، فضائلی حاصل نمیشود و هیچکدام از فضائل، معنا پیدا نمی کند؛ نکاتی را بیان فرمودند که به بعضی از آن نکات، اشاره کردیم. یکی از آن فضائل الهی، ورود به لطف ذوالجلال و الاکرام است که تا رذائل و گناه و اصرار بر گناه باشد، انسان نباید به آن، امید داشته باشد.
صاحب امروز، حضرت امام هادی(ع) به قدری این امید بستن به لطف خدا با وجود رذائل را منفور می دانند که آن را در درجات بالای رذائل می برند و می فرمایند: این، اصلاً جزء غرور است که کسی تصوّر کند با وجود رذائل میتواند روح و وجودش را به لطف و فضائل پروردگار عالم، مزیّن کند.
لذا باید مواظب باشیم، حضرت می فرمایند: تا رذائل در شماست، اگر حتّی به بخشش پروردگار عالم امید داشته باشید، این، غرور نفس است - این جمله، خیلی عجیب است -
«إنَّ مِنَ الغِرَّةِ باللّه ِ أن يُصِرَّ العَبدُ علَى المَعصيَةِ و يَتَمَنّى علَى اللّه ِ المَغفِرَةَ و الرَّحمَة» [۱] به قدری شیطان ملعون، از برونرفت انسان از رذائل، وحشت دارد که یکی از راهها و دامهایی که برای انسان فراهم میکند که انسان از رذائل اخلاقی بیرون نرود، جلوه دادن رحمت و مغفرت پروردگار عالم، بدون جایگاه رحمت و مغفرت است - به فضل الهی بیان می کنم جایگاه رحمت و مغفرت یعنی چه -
لذا اگر کسی در این جایگاه نباشد، شیطان ملعون برای این که انسان از رذائل، بدیها، زشتیها، پلشتیها، گناهان و معصیت، بیرون نرود، مغفرت و رحمت الهی را برای او جلوه میدهد که او را فریب بدهد و به نام رحمت و مغفرت (نه رحمت و مغفرت حقیقی، بلکه رحمت و مغفرت سرابی)، کاری میکند که از رذائل بیرون نیاید.
تمام این مباحثی که چند ماهی است داریم بیان میکنیم، حول این محور است که اوّلین قدم، برونرفت از رذائل است. حسب فرمایشات اعاظم و بزرگان و روایات و آنچه که اولیاء خدا و اهل سیر و سلوک تبیین فرمودند، همه اینها برای این است که شیطان از برونرفت از رذائل وحشت دارد. چون اگر واقعاً انسان از رذائل بیرون برود، دیگر اصلاً بهخودیخود ورود به فضائل پیدا کرده است.
لذا حضرت هشدار عجیبی می دهند و می گویند: یکی از آن همزات و جنگ نرم شیطان ملعون - «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ، وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ، إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم» [۲] - این است که شما را فریب می دهد و مغرور می کند به اینکه ولو با رذائل، بدیها، زشتیها و پلشتیها هستی، امّا نگران نباش، مغفرت پروردگار عالم و رحمت ذوالجلال و الاکرام، زیاد است. چرا؟ دلیل آن چیست؟
اولیاء خدا به خوبی بیان فرمودند: علّت آن، این است که شیطان میداند اگر انسان از رذائل، خروج پیدا کند، دیگر آن تسلّط نسبی شیطان به انسان، محال است.
اصل قضیه شیطان، این است که به من و تو احاطه پیدا کند و ما را از درگاه پروردگار عالم بیرون ببرد تا دیگر من و تو، عبد پروردگار عالم نباشیم. تمام هدف شیطان، همین است. پس برای همین است که اگر انسان از رذائل خارج شد، ورود به مرکز فضائل و آن آغاز بندگی است.
لذا حضرت هشدار می دهند و می فرمایند: از نشانه های غرور و فریب شیطان ملعون، این است «إنَّ مِنَ الغِرَّةِ باللّه ِ»، که انسان استمرار بر گناه و اصرار بر گناه داشته باشد و در همان حال هم آرزوی مغفرت و رحمت و ورود به فضائل را داشته باشد. در حالی که این، محال است و شیطان دارد اینچنین او را فریب میدهد و مغرر می کند. شیطان میگوید: رذائل هم بود عیبی ندارد، همین که تو میتوانی بالاخره با اشک برای ابی عبدالله(ع)، با یک دعای کمیل، با یک مناجات و ...، حال خودت را تغییر بدهی؛ خوب است، پس تو بدان که انسان خوبی هستی و لذا اینچنین انسان را مبتلای به گناه می کند، طوری که حتّی انسان اصرار بر گناه هم دارد.
حضرت می فرمایند: این، از مطالبی است که نفس دون و شیطان، به ذهن انسان ورود میدهد و از باب جنگ نرم، بسیار عالی حاکم بر اعضاء و جوارح انسان می شود. برای همین است که حالا، تازه از اینجا به بعد، درخواست رحمت و مغفرت هم دارد.
لذا این هم مطلبی از دیدگاه صاحب امروز، وجود مقدّس آن امام همام، هادی خلق، امام علی نقی(ع) بود تا بدانیم دلیل و برهان خروج از رذائل چیست.
اگر بعد از غیبت، علماء نبودند؛ همه مردم از دین برمیگشتند!
اولیاء خدا در سبک بندگی زندگی و طریقه إلی الله و عبد شدن، نکاتی را بیان فرمودند که اوّل از همه، خروج رذائل است. خروج از رذائل هم به وجود نمی آید إلّا به سپردن امور به اهل معرفت.
وجود مقدّس امام هادی(ع) آن قدر این امر را مهم می دانند که بیان می فرمایند: بدانید اگر نه تنها انبیاء و ائمّه هدی(عليهم صلوات المصلّين) نبودند، بلکه حتّی اگر بعد از وجود نازنین حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، علمایی هم که مردم را به سوی خدا دعوت میکنند، نبودند؛ همه مردم از دین خدا برمیگشتند. لذا انسان برای خروج رذائل، حتماً باید امورش را به اهل معرفت بسپارد.
می فرمایند: «لَولا مَن يَبقى بَعدَ غَيبَةِ قائمِنا عليه السلام مِنَ العُلَماءِ الدّاعينَ إلَيهِ، و الدالّينَ عَلَيهِ، و الذابّينَ عَن دينِهِ بِحُجَجِ اللّه ِ، و المُنقِذينَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّه ِ مِن شِباكِ إبليسَ و مَرَدَتِهِ، و مِن فِخاخِ النَّواصِبِ، لَما بَقِيَ أحَدٌ إلاّ ارتَدَّ عَن دينِ اللّه» [۳] اگر پس از غائب شدن قائم ما، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) نبود وجود علمايى كه به سوى او مىخوانند و به وجود او رهنمون مىشوند و با حجّتهاى الهى از دين او دفاع مىكنند و بندگان ناتوان خدا را از دامهاى ابليس و پيروان او مىرهانند، بيگمان همه مردم، از دين خدا برمىگشتند.
این تعبیر، خیلی عجیب است! حضرت تبیین می فرمایند که بدانید اگر پس از غیبت هم، پروردگار عالم آن علمای ربّانی و مردان الهی را که مردم را به سوی خوبیها، یعنی به سوی حضرت دعوت میکنند چون حجّت(روحی له الفداء) یعنی همه اسماء و صفات پروردگار عالم. به یک تعبیر دیگر حجّت؛ یعنی تمام محاسن و همه خوبیها، نبودند؛ همه مردم، از دين خدا برمىگشتند.
دعوت به سوی مجسّمههای سیر و سلوک إلی الله
لذا قبل از این که بحث را ادامه بدهم، یک حاشیه بزنم و به اصل بحث برگردیم که خود این نکته هم مرتبط با بحث است و آن، این است: خیلی جالب است که قرآن می فرماید تمام اولیاء خدا، هادیان الهی، انبیاء عظام و حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين)، مردم را به پروردگار عالم دعوت می کنند و دعوت به خود نمی کنند، «وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» [۴].
پس چرا در این روایت بیان می فرماید که علماء، مردم را به وجود مقدّس حضرت حجّت(روحی له الفداء) دعوت میکنند!؟ یعنی این علمایی که بعد از حضرت هستند، مردم را به خودشان دعوت نمی کنند، بلکه به مرکز فیض دعوت می کنند، دعوت به آن جایگاهی که تمام اسماء و صفات هست، جایگاه طهارت، جایگاه فضائل، جایگاه دور شدن از رذائل و ...
لذا اگر هم یک موقعی مردم را به سوی این بزرگان دعوت میکنند، باید بدانیم که این دعوت، دعوت به سوی فرد نیست، بلکه دعوت به منش، سیر و سلوک و حال معنوی آنهاست.
مثلاً فردی مانند آیتالله قاضی وجود دارد که خیلی از بزرگان، مردم را به سوی ایشان فرامیخوانند. اینجا دیگر آیتالله قاضی از حالت فردی بیرون آمده است. دیگر این که متعلّق به کجاست، نمیدانم ترک زبان است، فارس زبان است و ...، مطرح نیست. یا این که یک موقع از بهره بردن از آیتالله بهجت صحبت به میان میآید، در این مواقع آیتالله بهجت دیگر از آن حالت فردی بیرون آمده و به عنوان شخص نیست. بلکه این دعوتها، دعوت به حال سیر و سلوک ایشان است. به تعبیری اینها، مجسّمه سیر و سلوک إلی الله هستند و دیگر فرد محسوب نمی شوند و این دعوتها، دعوت به فرد نیست.
لذا یک موقعی کسی اشتباه نکند. متأسّفانه بعضی از همین افراد، مثل این فرقه شیرازیها - که حالا در بحث اخلاق، نمی خواهم حتّی اسم آنها را هم بیان میکنم - که به عرفای عظیمالشّأن، مثل آیت الله بهجت نعوذبالله اهانت میکنند، اصلاً متوجّه نیستند که کسی در مورد این بزرگان، دعوت به فرد نمی کند.
این که ما شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز را تبیین می کنیم، «شیخنا الاعظم»؛ یعنی «جلوه اسماء و صفات حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عج) حضرت شیخنا الاعظم به عنوان مفید است و إلّا اسم ایشان، همان محمّدبنمحمّدبننعمان است که وجود مقدّس آقاجانمان، لقب مفید را به ایشان مرحمت کردند و فرمودند: «و أنت المفید بحقّی».
پس اگر کسی جایگاه فایده رساندن دارد، دیگر دعوت به ایشان، دعوت به فرد نیست. چون آنها هیچ موقع نه خودی می بینند، نه کسی و حالی را. اصلاً اینها یک جای دیگر هستند. وقتی انسان به دیدن آیتالله العظمی بهاءالدّینی میرفت، اصلاً آیتالله العظمی بهاء الدّینی، به عنوان فرد، مطرح نبود، بلکه انسان با دیدن ایشان، تمام صفات حضرت حجّت(ع) را میدید. این که انسان، آیتالله خوشوقت(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن عزیزالله و عزیزالحجّه را میدید، آیتالله خوشوقت دیگر فرد نبود، آیتالله خوشوقت(اعلي اللّه مقامه الشّريف)؛ جلوه رحمت و غصب حضرت حجّت(روحي له الفداء) بود. حال، آیا ما در حد خیلی کوتاه هم می دانستیم و میفهمیدیم ایشان کیست!؟ خیر، ما هم نفهمیدیم. آیتالله سعادتپرور متوجّه شد که آیتالله خوشوقت کیست و مردم را به سوی ایشان فرامیخواند.
آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی، آیتالله العظمی گلپایگانی، امام راحل عظیمالشّأن مان (آن امام العارفین که بالجدّ بارها و بارها بیان کردم و بیان هم می کنم که امام را در عرفان، کم شناختند. آن سیّاس کیّاسی که هر چه در سیاست و کیاست داشت، همه در بستر عرفانش بود)، آیتالله العظمی شاه آبادی، ابوالعرفا آیتالله العظمی ادیب، آیتالله العظمی حقّشناس(اعلي اللّه مقامهم اجمعين) و قس علی هذا، همه این بزرگان و اعاظم، دیگر فرد نیستند، اینها، الگوی عملی صفات و اسماء خدا می شوند.
لذا خود امام هادی(ع) می فرمایند: شیطان است که دارد تو را فریب میدهد، شیطان می خواهد تو را مغرور به ظاهر رحمت و مغفرت و آن سراب کند و به تو می گوید: منعی ندارد در رذائل هم باشی و پیشرفت کنی. برای همین است که میفرمایند: مراقب باشید که با وجود رذائل، پیشرفتی در کار نیست، چون رذائل اصلاً اجازه پیشرفت نمی دهد. امّا یکی از آن راههایی که این مطالب را به تو بفهماند، همین علمای ربّانی هستند که بعد از وجود مقدّس حضرت حجّت، چراغهای راهنمای شما هستند.
لذا عنوان علماء هم در این روایت تبیین میشود و دلیل این است که آن علماء، عالم به معنای حقیقی هستند، عالم ربّانی، آنهایی که جدّی متّصلند، آنهایی که جدّی نفس را زیر پا گذاشتند و از هوی هوس و نفس دون و ... دور هستند.
لذا حضرت بیان می کنند: «لَولا مَن يَبقى بَعدَ غَيبَةِ قائمِنا عليه السلام مِنَ العُلَماءِ الدّاعينَ إلَيهِ، و الدالّينَ عَلَيهِ، و الذابّينَ عَن دينِهِ بِحُجَجِ اللّه ِ، و المُنقِذينَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّه ِ مِن شِباكِ إبليسَ و مَرَدَتِهِ، و مِن فِخاخِ النَّواصِبِ، لَما بَقِيَ أحَدٌ إلاّ ارتَدَّ عَن دينِ اللّه». اگر پس از غائب شدن قائم ما، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، علما نبودند، همه مردم، از دين خدا برمىگشتند. چون اینها هستند که میتوانند هدایت کنند و شیطان هم از همین کسانی که دعوت به ورع و تقوا میکنند و مردم را عملاً با کردارشان به سوی حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) دعوت میکنند «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم» [۵]، وحشت دارد. این افراد، کسانی هستند که از دین پروردگار عالم دفاع میکنند، هم دفاع به لسان و هم دفاع به عمل «و الذابّينَ عَن دينِهِ».
آرزوی آیتالله حقّشناس برای رفتن به جبهه
خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، استاد اخلاق امام المسلمین را رحمت کند. ایشان، مدرّس اخلاق، مبرّز و مشخّص بودند، همینقدر بگویم که ما از لسان آیت الله مروارید شنیدیم که فرمودند: بدانید آمیرزا جواد آقا مورد عنایت خاصه ثامنالحجج(ع) بود که کمتر کسی این عنایت خاصّه را از حضرت ثامنالحجج(ع) گرفته بود.
آیت الله مروارید با وجود آن مقام عالی عرفانی خود می فرمودند: گاهی دلم می گرفت و میخواستم پای درس اخلاق آمیرزا جواد آقا بنشینم که روحم جلا بگیرد. نفس قدسی اولیاء این است. گاهی می بینید روایت، همان روایت است که چندین بار خودت خواندی، ولی وقتی یک ولیّ خدا، یک صاحب نفس میخواند، حال انسان تغییر می کند.
آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، در سال چهل یا چهل و یک می فرمودند: شما تنهایی هم نمی توانید کتاب جامع السعادات بخوانید، حتماً باید پای درس اخلاق متخلّقین به اخلاق الهی بروید. حالا بگذریم نیستند و کم هستند و دیگر تمام شده و مع الأسف کار به تیمّم افتاده است. بارها گفتم من از درس اخلاق وحشت می کنم. سال ها بیان می کردند و نمی پذیرفتم، دیگر وقتی امر کردند، شروع کردم، امّا خدا را گواه می گیرم، بینی و بین الله، به این مکان مقدّس که به نام نامی آقاجانمان حضرت حجّت(عج) هست، من با پروردگار عالم عهد بستم که وقتی در جایگاه وعظ در اخلاق قرار گرفتم، خطاب به نفس خودم باشد، مگر شوخی است!؟ متخلّق به اخلاق الهی می خواهد، آیت الله خوشوقت، آیت الله حقّشناس، آیت الله میرزا جوادآقا تهرانی(اعلي اللّه مقامهم اجمعين) می خواهد، علماء، بزرگان و اهل حال می خواهد، اهل نفس می خواهد، کارکرده می خواهد، کسی که سیر و سلوک داشته می خواهد، کسی که به نفس مسلط شده می خواهد، همه نمی توانند. همین است که آیت الله مروارید دلش که می گیرد، هوس درس اخلاق ایشان را میکند که این قلب و روحش، صفا و جلا بگیرد.
آنوقت آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی با همان حال می گوید: من می خواهم به جبهه بروم، می گویند: آقا شما نمی توانید، ولی با اصرار راهی میشوند. وقتی می روند و آن رزمندهها را می بیند، گریه میکنند و می گویند: من کجا و اینها کجا!؟ اینها دارند از دین، صیانت و دفاع می کنند «و الذابّينَ عَن دينِهِ».
لذا اینها علماء هستند که شیطان ملعون از اینها می ترسد و هراسان است و به دیگران هم اجازه نمی دهد، به این حال وارد شوند. آن علمای ربّانی که هوی و هوسی ندارند و اگر بگویند: الآن باید به جبهه رفت و جنگی شروع شده، اوّل کسانی هستند که می روند.
در حالات آیت الله حقّشناس بخوانید، با خود ایشان مصاحبه کرده اند و خود ایشان فرموده اند: بنده، نزد امام راحل رفتم، گفتم: آقا! من می خواهم به جنگ بروم (آن هم آیت الله حقّشناس که پیرمردی ضعیف و چهار پاره استخوان بودند)، امام فرموده بودند: شما می توانی تیراندازی کنی؟ گفته بودند: آقا! حالا می روم یک کاری می کنم. امام فرموده بودند: شما اسلحه را که بگیری، می افتی، نمیخواهد بروی. ولی خودشان دلشان می خواست بروند.
بعدها خودشان فرمودند: اگر امام اجازه میدادند من می رفتم، ولو شده مثل این بچّهها روی مین میرفتم که پاره های استخوانم، راه را باز کند. مردان خدا این هستند، شوخی هم ندارند، تصوّر نکنید تعارف دارند که مانع برایشان ایجاد می شود، مثل همین که امام نگذارند. اگر به آیت الله حقّشناس می گفتی: شما الآن نیاز است بروی و جسمت روی مین قرار بگیرد، یک لحظه شک نکنید، خدا را گواه می گیرم که ایشان روی مین می رفت. اینها علمای ربّانی هستند، همین است که شیطان از اینها وحشت دارد.
سکاندار قلوب شیعیان!
امام هادی(ع) میفرمایند: این علماء هستند که در زمان غیبت، همین حال راهنمایی را دارند و از این بندگان ناتوان دفاع میکنند که اینها در دامهای شیطان نروند. اینها خودشان حجج الهی هستند که این بندگان ضعیف خدا را نجات میدهند «و المُنقِذينَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّه». شیطان دامهایی پهن کرده و با آن همزاتی که دارد، آن دامها را به صورت شبکه، شبکه درست کرده، امّا هیچ کسی از این دامها خبر ندارد، الّا این علمای ربّانی، «مِن شِباكِ إبليسَ و مَرَدَتِهِ».
لذا امام هادی(ع) میفرمایند: دلیل و برهانی که تبیین م یشود که اگر میخواهی از رذائل بیرون روی، باید دستت در دست این علماء باشد «هلک من لیس له حکیم یرشده»، همین است که اینها فریبهای شیطان را میدانند و به زمان مسلّط هستند. البته دقّت کنید که منظور، علمای ربّانی هستند، یک موقع ذهنتان این طرف و آن طرف نرود. کسانی مثل علّامه حسنزاده آملی(حفظه اللّه تعالي) که خود ایشان هم بیان می فرمایند: همه شما گوشهایتان را به دهان ولیّ امرتان، این سیّد، امامالمسلمین(حفظه اللّه تعالي) بسپارید، چون ایشان هم گوششان را به دهان حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) سپردند. لذا اتّصال، این حال را دارد و شیطان از همین وحشت دارد.
شیطان میترسد از اینکه انسان به محضر آن علمایی که بصیر هستند و می دانند شیطان، امروز با کدام گناه جلو آمده، برود و عرضه حال به بزرگان بدهد. عرضه حال، یعنی همین یعنی این که من خودم را به حصن حصین که ولایت الله هست و علمای ربانی به عنوان باب این حصن حصین محسوب میشوند، بسپارم.
لذا حضرت در ادامه می فرمایند: اینها هستند که زمام قلوب شیعیان ما، باید به دست آنها باشد «وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»، چطور برای کشتی و سفینه، ناخدایی هست و سکان کشتی در دست اوست، حال، شما هم باید سکان امورتان را، برای این که از رذائل بیرون آیید، به دست اینها بدهید، چرا؟ دلیل را می فرماید: «أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» اینها نزد ما و نزد خدا برترند و فضیلت دارند. لذا امورتان را باید به دست اینها بسپارید، تا بتوانید از گزند افکار پلید شیطان در امان باشید.
لذا من قبلاً بیان کردم و باز هم می گویم؛ چون نکته بسیار دردناکی است و من احساس خطر می کنم. این را شما جوانها هم ترویج دهید. من در تعجّبم که چرا امثال این فرد را نمی گیرند، باید اینها را بگیرند؛ چون خطر اینها از خطر کسان دیگر، بیشتر است. کسی که برگردد بگوید: خدای ما آنقدر کریم و رحیم است که بنا ندارد وقتی ما دو تا تار مویمان بیرون باشد، ما را عذاب کند و ... پس اگر گناه هم بکنیم، اشکالی ندارد. اگر نصف مویمان هم بیرون باشد، اشکالی ندارد. آخر باید به این افراد گفت: چطور می شود!؟ پس این همه آیات الهی که راجع به عذاب داریم، دروغ است!؟
پروردگار عالم و حضرت حجّت(روحی له الفداء)؛ به آیتالله بهجت اکتفا نمی کنند، بهجتها باید باشند!
ببینید در روایت دیگری وجود مقدس حضرت امام هادی(ع) بیان می فرمایند: «عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ الدِّينُ الَّذِي نُلَازِمُهُ وَ نَدِينُ اللَّهَ تَعَالَى بِهِ وَ نُرِيدُهُ مِمَّنْ يُوَالِينَا لَا تُتْعِبُونَا بِالشَّفَاعَة» [۶] به قدری حضرت صریح بیان می کنند که دیگر از این، با صراحت تر نمیشود بیان کرد. خیلی عالی است، حضرتی که زیارت جامعه هم متعلّق به ایشان است، می فرمایند: با ورع و با تقوا باشید، این ورع و تقوا، همان دینی است که همواره ما ملازم و پایبند او هستیم، «الَّذِي نُلَازِمُهُ» و خدا ما را ملازم همین قرار داده «وَ نَدِينُ اللَّهَ تَعَالَى بِهِ»، ما هم از پیروان همین را انتظار داریم و می خواهیم «وَ نُرِيدُهُ مِمَّنْ يُوَالِينَا»، یک طوری نباشد که شما بخواهید ما را به زحمت بیندازید و از ما شفاعت بخواهید، ولی این حال را نداشته باشد، «لَا تُتْعِبُونَا بِالشَّفَاعَة».
یعنی اگر شما حالتان، حال خروج از رذایل نباشد و تصوّر کنید که رذایل هم در کنار فضایل میتواند باشد، شما دیندار نیستید و آنچه را از شما خواسته شده، به انجام نرساندید. و إلّا اگر قلبتان پاک باشد، از نشانههای طهارت قلب این است که انسان به دستورات پررودگار عالم تن می دهد. نمی شود که من بگویم: قلبم پاک است، ولی به دستورات پررودگار عالم گوش ندهم. معلوم می شود قلبم، قلب خدشهدار و خرابی است که تابع فرامین الهی نمیشوم. نمی شود که من گناه بکنم و اصرار به گناه داشته باشم، امّا از آن طرف امید به رحمت پررودگار عالم هم داشته باشم!
لذا راه برون رفت از رذائل، این است که ببینیم اعاظم و بزرگان و اولیاء خدا چه می کردند. نمیگوییم ائمه معصومین(عليهم صلوات المصلّين)، بلکه همین اولیاء خدا را بیان میکنیم. اصلاً چرا می گوییم الگویمان، اولیاء خدا از جمله آیتالله بهجت، آیتالله بهاءالدینی، آیتالله خوشوقت و ... باشند؟
برای اینکه اگر ما حضرات معصومین(ع) را بگوییم، ممکن است بگویید: آنها در پرده عصمتند. امّا آیتالله بهجت را میگوییم که میدانید معصوم نبود، امّا در سیر و سلوک رفت تا به مقام تالیتلو عصمت رسید. مهم هم نیست از کجا باشیم، یکی میبینی از فومن است، یکی از تبریز است، یکی از همدان است و ...
شما فکر می کنید آیتالله بهجت، فقط باید آیتالله بهجت باشد؟ این مطلب غلط است. ما باید آیتالله بهجتها داشته باشیم. پروردگار عالم و حضرت حجّت(روحی له الفداء) به آیتالله خوشوقت اکتفا نمی کنند. خوشوقتها باید باشند، بهجتها باید باشند، بهاءالدینیها باید باشند، ملکی تبریزیها باید باشند، تهرانیها باید باشند، قاضیها باید باشند و حدادها باید باشند. اینها باید باشند که بدانیم و متوجه بشویم که پس میشود ما هم مانند آنها شویم.
جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! اصلاً هدف از این مباحث اخلاق، این است که به من و تو بگوید: من و تو هم می توانیم مانند این بزرگان بشویم. اگر من و تو هم بشویم، چه می شود!؟ نه اینکه من و تو هم بشویم که عنوان داشته باشیم، نه. این یکی از مطالبی است که هر چه تکرار شود، کم است. خدا گوه است، بینی و بین الله، والله بالله و تالله، اینها از مطرح شدن وحشت داشتند و وقتی هم مطرح شدند، این را ابتلای بزرگ می دانستند. اینها دوست داشتتند در همان خلوت خودشان با خدا باشند و وقتی هم مطرح می شوند، می گویند: ما نمی دانیم که چرا این طور مطرح شدیم!
وقتی می گوییم می خواهیم مثل آنها شویم، یعنی حالمان حال آنها باشد. وضعمان، وضع کرداری مان، وضع آنها باشد. آنها را پروردگار عالم خودش می خواهد تجلّی میدهد تا ما از رفتارشان بیاموزیم، با اینکه آنها خودشان نمی خواهند در این مقام تجلّی قرار بگیرند.
آیتالله مولوی قندهاری، کنز خفیّ الهی بود، امّا برای یک عده معلوم و طالع شد. چون پررودگار عالم میخواست بگوید: ببین می شود مثل اینها باشید. این شیخ خمیده کوتاه قد، علم غیب هم میداند، افکارت را هم میخواند، حالت را هم می داند، ولی چیزی نمی گوید. گاهی یک اشاره ای می کند که متوجّه شوی.
یکی از دوستان عزیز ما، حاج آقای خسروی که ملازم ایشان بود و همیشه آقا را به حرم می رساند، میگفت: مدّتی بود از خود حضرت حجّت خواسته بودم که یک ولیّ خدایی را به من معرفی کند. بعد از یک مدّت با ایشان آشنا شدم. بعد از چند وقت دیدم که ایشان هیچ دعایی راجع به امام نمی کنند. گفتم: نکند ضد انقلاب باشند. یک مرتبه که داشتم آقا را به حرم می رساندم و در این فکر بودم، یک دفعه آقا رویش را برگرداند و به من نگاه کرد.
دوباره با خودم گفتم: این چند وقت یک کلمه نشنیدم که آقا چیزی راجع به امام بگوید، یا از انقلاب دفاع کند، من همه چیز را رها کردم و آمدم که خادم او شوم، امّا یک دفعه هم ندیدم که ایشان چیزی بگوید. دو مرتبه دیدم آقا رویش را برگرداند و نگاه کرد.
باز با خودم در ذهنم داشتم حرف می زدم که آقا برگشت و من را نگاه کرد و گفت: ها! چی شده که هی با خودت حرف میزنی!؟
گفتم: آقا! من حرفی نزدم، گفت: این همه حرف زدی، آخر هم میگویی: نه، من حرف نزدم. حالا تو برای من خمینیشناس شدی، من آقای خمینی را در نجف می شناختم و به ایشان گفتم: تو پیروز می شوی، حالا تو میخواهی به من یاد بدهی!؟
گفتم: آقا! من که هیچ حرفی نزدم، گفت: تو هیچی نگفتی؟ این همه حرف با خودت زدی و آخرش می گویی: من هیچ نگفتم. اولیاء خدا این طور هستند.
حالا وقتی می گوییم: مولوی قندهاری، نه اینکه خودش را بگوییم، بلکه آن حالش را می گوییم که حال شما هم به آن حالی برسد که از دنیا کنده شوی، عبدالله شوی و دنبال همه خوبیها باشی و از اسم گناه و گناه بدت بیاید.
من در درس خارج فقه و اصول هم این را به آقایان عزیز روحانی عرض کردم که آیتالله مولوی قندهاری میفرمود: آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، وقتی خارج فقه بیان می کردند و به لفظ زنا میرسیدند، با این که خود قرآن هم اسم برده «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني» [۷]، فقط یکبار بیان میکردند و در دفعات بعد، دیگر اسم نمی بردند و می گفتند: آن عمل خبیثه! بعداً به ایشان گفتند: چرا شما اسم نمی برید؟ فرمودند: خدا شاهد است که اسمش را هم که می برم، تنفّر دارم و حالم بد می شود.
پس میشود انسان به جایی برسد که نه تنها گناه نکند، بلکه از اسم گناه هم دیگر بدش بیاید. آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهان یکارش به اینجا رسیده که از اسم گناه هم متنفّر است و وقتی درس خارج فقه دارد میدهد، بعد از یکبار بیان این لغت، دیگر می گوید آن عمل خبیثه و می گوید: دیگر نمی توانم بر زبان بیاورم. امّا آیتالله مولوی قندهاری در مورد همین آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی، مرجع یکّهتاز، فرموده بودند: خدمت آقا بودیم، ایشان هر بار وارد حرم میشدند، با یک آداب خاصّی وارد می شدند، امّا این دفعه که وارد شدند، یک دفعه دیدند آقا ایستادند و شروع به اشک ریختن کردند و فرمودند: چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن... ن. . همه فهمیدند ایشان با گوششان دارند صوت قرآن یا زیارتنامهای را که آقا میخوانند، می شنوند. فرمودند: من دیگر نمیتوانم قدم جلو ببرم، وقتی مولایم اینجا هست. پس انسان باید به آن مقام برسد که ببیند.
آقا بخیل نیستند و اگر موانعی که از ناحیه ماست، کنار رود، آقا خود را نشان میدهند! خدا گواه است یقین بدانید و این را در ذهنتان مدام تکرار کنید که حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، بخیل نیست و بخل نمیورزد. لذا اگر این مثلّث وجودی (چشم، گوش و دهان) حفظ شود، حضرت خودش را نشان میدهد.
یک دلیلی هم که فرمودند: مثل من در زمان غیبت، مثل خورشید پشت ابر است، شاید به همین معناست. دیدید ابرها باید کنار برود تا خورشید نمایان شود. این موانع که از ناحیه ماست، باید کنار برود تا آقا دیده شود. حالا هر کسی باشی، شک نکن که میبینی. البته معمولاً آن کسانی که میبینند، نمیگویند و این، قاعده است. اگر بگویند، معلوم است دکان و بازار راه انداختهاند. آن کسی که با آقا جان خلوت میکند، اصلاً دلش نمیآید خلوتش را بگوید. البته آن کسی که عاشق حقیقی است و عشقبازی حقیقی را بلد است. چنین کسی معمولاً خلوتش را به دیگران نمیگوید، اگر بگوید، معلوم است آن معشوق خود را دوست ندارد و آدم رذلی است. انسان به خلوتگاه میرود که با معشوق خود خلوت کند. حال، اولیاء خدا هم همین حال را دارند. اینها وقتی آقا را دارند و ایشان را میبینند، دیگر دلشان نمیخواهد برای بقیّه بازگو کنند. البته دلشان میخواهد به مردم بگویند که بدانید چه آقای خوبی است، امّا هر کسی اسرار حقّ آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند.
لذا عزیزان من! مانع از حضرت نیست، مانع از من و تو است. جوان عزیز! خدا گواه است چشم گناهبین، امامزمانبین نیست. امّا اگر چشمت گناه نکند، دیگر هر کسی میخواهی باش، ترک، فارس، عرب، لر، سنّ بالا و سنّ پایین و ...، آقا را میبینی. فقط باید مانع برطرف شود.
آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی از اسم گناه هم بدش میآید و به زبان جاری نمیکند، معلوم است گناه هم نمیشنود؛ برای همین است که صدای ملکوتی آقا را میشنود. گوشی که غیبت، تهمت، ترانهها و مطالب مبتذل و فحّاشی میشنود، معلوم است اگر امام زمان هم در جایی دارد زیارت یا قرآنی میخواند، او نمیشنود. گوشی میشنود که سخن اغیار را نشنیده باشد. این گوش موقعی که متعلّق به حضرت حجّت شد، دیگر حرف اغیاری نمیشنود. همه در این قضیّه است که در ابتدا باید رذائل از بین رود و غیر از این نمیتوانیم. چون آقا به شدّت از رذائل بدشان میآید.
البته اگر یک موقع خدای ناکرده خطای جزئی داشتی، بحثش جداست، بلافاصله استغفار کن. امّا بدان که آقا از رذائل بدش میآید. لذا اگر تصمیم بگیری که دیگر رذائل نداشته باشی و توبه کنی «توبوا إلی اللّه توبة نصوحا» و از حضرت کمک بخواهی، حضرت هم کمک میکنند. گرچه شیطان هم در آن زمان بیشتر میآید. تا دیروز تصمیم نداشتی، نعوذبالله به سمت گناه هم میرفتی ولی پیدا نمیکردی. امّا امروز که تصمیم گرفتی به سمت گناه نروی، جلوی پایت سبز میشود و جلوه کذا و کذا، جلو میآید. پس شیطان هم دستبردار نیست. میگوید: عجب! حالا دیگر میخواهی بروی و امامزمانی بشوی!؟ اجازه نمیدهم.
امّا از حضرت بخواهید، حضرت عنایت میکنند و دست من و شما را میگیرند.
درخواست ورود به ضیافت الله از حضرت حجّت
رجبالمرجّب، ماه شستشوی گناهان است. جوانهای عزیز! دیر نشده، اوّل ماه رجب است. تا ماه مبارک نیامده، گناهان خود را بشوییم و در شعبانالمعظم، لباس تقوا بر تن کنیم. ماه مبارک رمضان، ماه صیام تنها نیست. اصلاً ماه صیام خالی به درد نمیخورد. اسّ و اساس ماه مبارک رمضان، ضیافتالله و مهمانی خداست، «دعیتم فیه إلی ضیافة اللّه». همه شما دعوت شدید، نفرمود: یک عدّه خاصّ. اتّفاقاً دعوتنامه هم کتبی است، «کتب علیکم الصیّام». دیدید برای عروسی و ولیمه و ... کارت دعوت میدهند. حالا برای ماه مبارک هم به شما کارت دعوت دادند. معلوم است هر چه مجلس باشکوهتر باشد، هر چه میزبان عزیزتر باشد، شما لباس بهتری میپوشی. میشود بگوییم: انسان با یک لباس لجنی که در جوی افتاده بوده، یا با لباس کارش که تعویض روغنی و مکانیکی است، با همان لباس به مجلس عروسی، ولیمه یا مهمانی که دعوت شده، میرود!؟ آن هم میزبان محترم! خیر.
لباس گناه باید در ماه رجب کنده شود، برای همین است که استغفار در این ماه زیاد است. ماه شعبان المعظم باید لباس تقوا پوشید که فرمودند: «دعیتم فیه إلی ضیافة اللّه».
میدانید چه کسی باید این دعوتنامهها را امضاء کند؟ حضرت حجّت. مقدّس اردبیلی، آن بالجد مقدّس در آخر عمر شریفشان فرموده بودند: من در پاکتی از نور، دعوتنامه رسمی برای ضیافتالله گرفتم. ما نمیفهمیم یعنی چه، مگر این که خودمان به آن مطلب برسیم. اینها رسیدنی است، گفتنی نیست. آیتالله مقدّس اردبیلی رسید و فرمود: دعوتنامه من کتبی بود. امضاء کننده چه کسی بوده؟ فرمودند: حضرت حجّت!
امسال بخواهیم، بگوییم: آقا جان! ما هر سال فقط روزه گرفتیم، امّا میشود یک سال ماه مبارک ما را هم دعوت کنید!؟ میدانید چرا اینقدر ماه مبارک رمضان تکرار میشود؟ برای این که یک بار هم من و شما وارد شویم. آن کسی هم که وارد ضیافت الهی شد، دیگر ترک ضیافت برای او وجود ندارد و این ضیافت برای او همیشگی خواهد بود. نه میزبان محترم بیرون میکند و نه دیگر آن سی که ضیافت را چشیده، دلش میخواهد از مهمانی بیرون رود. امّا تکرار اینها یعنی چه؟ یعنی خدا مدام میخواهد دعوت کند تا یک عدّه دیگر باز هم وارد شوند.
در این شبها بگو: آقا جان! میشود من هم دعوت کنی؟ میدانم بد هستم و گرفتارم، رذائل من را فراگرفته، میدانم نفس دون و هوی و هوس و شهوات وجودم را گرفته، امّا آقا میشود من از شهوت و کثافتکاری بیرون روم!؟ میشود از نفس بیرون روم!؟ میشود در این رجب، در این نهر، خودم را شستشو بدهم!؟ شستشو کن، شستشو کن، شستشو. آقا جان! میشود من هم درست شوم!؟ میشود من هم ادم شوم!؟ میشود من هم از رجب که بیرون آمدم، نگاه کنم و ببینم که دیگر رذائل ندارم!؟ میشود من هم در شعبان المعظم لباس تقوا بپوشم!؟ میشود هنوز آخر شعبان نشده، یک دعوت نامه کتبی بیاید و بگویند: خوش آمدی بنده من!
جوان عزیز! اگر آلودهترین هم باشی، تصمیم بگیری در رجب المرجّب پاک شوی و تصمیمت را قطعی کنی و انجام دهی، خدا گواه است دعوتنامه کتبی را به تو میدهد. نمیگوید: پنج سال، بیست سال، گناه کردی. نمیگوید: از چهارده، پانزده سالگی تا به حال، گناه کردی و حالا میخواهی من دعوتنامه بدهم. اتّفاقاً میگوید: من این قدر منتظر تو بودم. بنده من! تا حالا کجا بودی!؟ امام زمان میگوید: جوان عزیزم! تو تا حالا کجا بودی!؟ اینقدر امام زمان جوانها را دوست دارد. خدا گواه است آن جوانهایی که آلوده آلوده هستند، خودشان خبر ندارند که چقدر امام زمان دلش به تعبیر عامیانه لک میزند که اینها برگردند و خودش هم دعا می کند. دوست دارد این جوان برگردد و آغوش رحمتش را برای او باز کند. حضرت، دلسوز است. حضرت، عین الله الناظره است، قربان آن چشمهای زیبایت! قربان آن اشکهای زیبایت که برای گناه ما سرازیر میشود.
اینقدر دلش میخواهد ما بیاییم. اینقدر حرص میزند. بعضی از بزرگان که به محضر ایشان میرسند، اوّلین و آخرین توصیهشان این بوده که فرموده: «علیکم بالشّباب». آیتالله خوشوقت در اواخر عمر شریفشان فرمودند: علّت العللی که من عمرم را وقف جوانها کردم، برای این بود که آقا فرمودند: شما و جوانها! آقا دوست دارد جوانها را! عشقش شما جوانهایید.
امشب بخواهید و با آقا اینطور صحبت کنید: آقا جان! یابن الحسن! میشود من هم برگردم!؟ میشود من هم پاک شوم!؟ میشود من هم دیگر گناه نکنم!؟
بیان کردم که هر شب دقایقی با آقا صحبت کن. موقعی که دیگر میخواهی بخوابی و مسواک زدی، با آقا صحبت کن. اگر هر شب صحبت کردیف خدا گواه است به یکسال نمیرسد که خودت مطالبی را میبینی و متوجّه میشوی.
بگو: آقا جان! دیر شده، ماه رجب آمده، میدانم من یک سال را نمیتوانم، امّا در این یکی دو ماهه سعی میکنم هر شب با شما حرف بزنم، آقا جان! شما هم عنایتی کن امضاء کن که من امسال در ماه مبارک رمضان وارد شوم و در ضیافتالله مهمان خدا شوم. بس است یک عمر مهمان گناه، پلیدیها و پلشتیها بودم و جز بدبختی و خسارت هیچ ندیدم. دلم میخواهد آن رحمت و مغفرت را بچشم. یابنالحسن! آقا جانم! قربانت بروم، آقا جان! عنایتی کن.
..................................................
پی نوشتها
[۱]. وسائل الشيعة، ج: ۷، ص: ۱۳۷، باب: ۵۹.
[۲]. مفاتیح الجنان (ذکر قبل از طلوع و غروب آفتاب)
[۳]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج: ۱، ص: ۱۸
[۴]. سجده/ ۲۴.
[۵]. مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص: ۴۴.
[۶]. سجده/ ۲۴.
[۷]. نور/ ۲.
نظر شما