"حسين منزوي" از شاعراني است كه در دوران جواني به خوبي از ادبيات و شعر كهن خويش را سيراب كرد وپشتوانه ادبي خود را محكم نمود . با نگاه به اشعار او مي توان فهميد كه ارادت خاصي به حافظ غزلسراي بزرگ فارسي دارد ودر بعضي ازاشعار خود نيز به شيوه اين شاعر نظر كرده است .
البته منزوي به هيچ عنوان شاعري نيست كه خود را در حصار شعر كهن اسيركند و از زبان و شعر روز جامعه خود غافل بماند. او با استفاده از پشتوانه ادبي خود از ادبيات كهن و با آشنايي به زبان روز و نياز جامعه اشعاري را مي سرايد كه در جامعه ادبي قبول مي افتد .
ساختارو فرم متناسب ، مضمون يابي و گاهي نزديكي زبان شعرش به زبان عاميانه از خصوصيات بارز شعري او به شمار مي رود. منزوي اگر چه بيشتر به عنوان يك غزلسرا شناخته شده است، اما در قالب شعر آزاد نيز اشعار خوبي را سروده ،كه داري زبان خاص خوداوست. شعرهاي آزاد و سپيد منزوي نسبت به غزلهاي او از فضاها و واژهاي روز بيشتر سود مي برد.
آنچه در آثار و حركت منزوي در عرصه شعر قابل توجه و منطقي به نظر مي آيد اين است كه او در سرايش غزلهاي خويش دچار سنت گرايي محض نمي شود و در گرايش به زبان و شعر روز نيز از تندروي و تقليد از اشعار ترجمه شده و جريانهاي شعري
|
اما متاسفانه آن حركت ابتداي حسين منزوي در عرصه شعر كه نگاه ها را به خود معطوف كرده بود در سنين بالاتر ادامه نيافت و شاعر تنها به پشتوانه آنچه در جواني آموخته بود شعر سرود و اين براي خلق آثار تازه وي كافي نبود.
اميد كه در آينده اين غزلسراي توانمند با باز گشتن به دوران آفرينشهاي زيباي خود در عرصه شعر، جامعه ادبي را از شعرهاي توانمند خود بهره مند كند .
تعدادي از آثار شعري منتشر شده از حسين منزوي بدين شرح است :
« حيدر بابا» ترجمه نيمايي از منظومه « حيدر بابايه سلام » سروده " شهريار " ، « با عشق در حوالي فاجعه» ، مجموعه غزلهاي سروده شده از سال 1367 تا 1372. « از شوكران و شكر»، مجموعه غزلهاي سروده شده از سال 1349 تا 1367. « حنجري زخمي تغزل»، دفتر ي از شعرهاي آزاد و غزل كه اشعار سروده شده از1345 تا 1349 را شامل مي شود. « ازترمه و تغزل» ، گزيده اشعار ، 1376. « با عشق تاب مي آورم» شامل اشعار سپيد و آزاد سروده شده از سال 1349 تا 1372. « با سياووش از آتش» ، برگزيده شعر.
در پايان غزلي از اين شاعراز كتاب « از ترمه و تغزل » مي خوانيم :
آن نه عشق است كه بتوان برغمخوارش برد
يا توان طبل زنان بر سر بازارش برد
عشق مي خواهم از آنسان كه رهايي باشد
هم از آن عشق كه منصور ، سردارش برد
عاشقي باش كه گويند به دريا زد و رفت
نه كه گويند خسي بود كه جوبارش برد
دلت ايثار كن آنسان كه حقي با حقدار
نه كه كالاش كني ، گويي طرارش برد
شوكتي بود در اين شيوه شيرين روزي
عشق بازاري ما رونق بازارش برد
[]
عشق يعني قلم از تيشه و دفتر از سنگ
كه به عمري نتوان دست در آثارش برد
[]
مرد ميداني اگر باشد از اين جوهر ناب
كاري از پيش رود كارستان ك " آرش " برد
نظر شما