به گزارش گروه فرهنگ و هنر "مهر"، متن سخنراني محمدرضا جعفري جلوه در مراسم اختتاميه سومين جشنواره فيلم، فيلمنامه و عكس امام رضا (ع) به اين شرح است:
هوالرئوف
جز آستان توام در جهان پناهي نيست
مقدمت مبارك اي بزرگ، اي رضاي آل محمد ، چه آن هنگام كه در چنين شبي پا به عرصه حيات زميني گذاشتي وچه آن هنگام كه گام در راه آن سفر پرمخاطره نهادي و چه اين هنگام كه اينك ما ، پابوس آن گامهاي خسته از آن سفر معصومانه ، مظلومانه و تاريخ سازيم و اين پابوسي و اين ميلاد مباركمان باد.
جوهره كلام امشب و اينجا ازهمه چيز برحذر و درگذر است و تنها پيامي كه جانبخش اين فضاي معطر است گلواژه سبز سفر است و گوئيا ما همسفريم با مسافري كه در اين حريم امن حرم، منزل گزيده است تا مامن پناهجويان دلسپرده به آئين جاودانه سفر باشد.
هم او كه با سير دومش و خراميدن گامهاي استوارش صداي قلب تپنده زمين با نگاه حيرت آميزآسمان پيوند ميخورد و هم او كه مهاجرتي آغاز كرد تا هجرتپيشگان راستين تاريخ را مهاجروار به اوج بيانتهاي كمال رساند و به راستي اگرچه دور از شهر و ديار و عيال و خانمان، اما همراه با قافله دل دوستان ومحبان چنان معجزه آسا برخود گريست مصداق اين سروده آن دردي كش دلسپرده به مي خانه عشق، حافظ كه هم شيدا و دلسپرده اين مسافر سفر جاويدان بود تا اينگونه بگويد و بنامد و بنماياند كه:
به ياد يار و ديار آنچنان بگريم زار / كه از جهان ره و رسم سفر براندازم
و چنان هجرت گزيد و سفرآغاز كرد كه تو گويي از جهان ره و رسم سفر معصومانه برانداخت. چرا كه هيچ سفري و هيچ مهاجرت و گذري به گرد پاي آقاي سفركرده ما نمي رسد.
و اينبار تاريخ متحير نه متحير بلكه حيران در دايره حيراني مهاجرت مسافري سبزپوش از ديار مهبط ملائك به سوي تمام جهان هستي را به نظاره نشسته است و به حقيقت دريافته است كه اين مسافر از تباري ديگر است و اين سفر از راهي فراتر از راههاي ديگر. مسافر از مدينه مدنيت ساز نبي هجرت آغاز كرده است و مقصد سفر انتهاي بيانتهاي هميشه سبز راه فيروزه است. مسافر پارهتن و آرام جان سرالمستودع فيهاست و يا خود حقيقت نهفته در هشتمين جلوه اين راز آفرينش و او گام به گام ميرود تا پيام رسالت رسل و نگين و خام آنان را به همگان و همگان تشنه حقيقت و هويت برساند در امتداد مسير تاريخ بشر و تمدن بشريت، خاصه گاهواره تمدن، مشرق.
و بسوي شكوفايي و بالندگي تمدن، شرق ميانه، اينجا، مركز ايران بزرگ خراسان، آن تمدن طلائي اسلامي و ايراني، كهكشان راه فيروزه مقتداي هر مدنيتي و آورده هر تمدني، پس از آن در اقصاي جهان آري او گوييا در انديشه گام به گام و منزل پيش آمد و تاريخ پشت سر او اقتداكنان به راه افتاده بود و چشم انتظار تا ببيند راه فيروزه به كجا منتهي ميشود.
و ناگاه قدمهاي قدسي مسافر مدينه ريحانه النبي، تو گويي در طرحي از پيش تدبيرشده در نقطه اي از ديار مشرق زمين به ظاهر از حركت ميايستد تا از راه ماندگان تمامي دورانهاي تاريخ خود را به اين مركز نقل هويت خواهان برسانند.
و اينجا و اين مهد مركز مديريت تاريخ باشد، خراسان جايي كه خورشيد به آساني در آن طلوع ميكند. قلب تپنده مشرق نهايت خاورميانه عشق ميعادگاه عشق ميعادگاه عاشقان هويتطلب دلسپرده به آسمان.
حاكم زبون به ظاهر حكيم از روي وهم و در اين پندار، كه سلطان سرير ارتضا به خواست او نه از سر رضا به قدر و قضا و به اراده و سياست مامون نه مامور به اجراي حكم حكيمانه اله، به اين ديار رهسپار شده است و ميتواند تحت نظر و محصور باشد اما غافل از اينكه خود او محصور و دربند علم لدني آقاي ما بود. چه وهم ساده انگارانهاي! مامون بازيگر خود مقهور درايت الهي شمس الشموس گرديد. قصر مامونيه محمل درس و افشاي حقايق سبحاني از زبان فرزند اميرالكلام شد.
آري مولاي تمام رضادوستان همراه خود حكمت بدايت، فلسفه درايت، فقه نبوت، علم امامت و از همه تابناكتر فرهنگ علم و هنر، در اوج ظرافت و محوريت قاموس ولايت و شعله پرحرارت محبت علوي را به خراسان سرزمين ايران آورد و درست همين جاست كه بايد مديريت تاريخ و تمدن مشرق زمين بلكه مديريت همه اعصار گيتي از اين خاستگاه معنا پيدا كند.
آنچه حاصل اين مديريت تاريخي مشرقي براي ايراني وارسته دينمدار بود هويتخواهي، واقعيتنگري و اميدواربودن به فردا و حتي فرداي فراتر از فردا بود. ايران و ايراني آموخت با محبت و ولايت آنچه را بايد و شايد از آيينه ايزدنماي يزداني و زاده خلف نبي رحماني، مولانا علي ابن موسي الرضا، همان مولاي برنشسته بر سرير برحق علي عمراني.
شاگردان بيمثال حضرتش از فضل بن شاذان آن پير مرشد بزرگ گرفته تا آسمان بوسان جوان امروز اين حرم و شيفتگان معاصر اين صحن ملائك پاسبان و جانثاران هنرمند، سرسپردگان به درگاه حضرتش از خواجه اباسلطت به عرش رسيده فروتن خدمتگزار، تا تمامي آرزومندان خدمت به حضرتش رهنوردان اين راه پرفروغند.
چه خدمتي دلنشينتر از به تصوير كشيدن اين شكوه فراآسماني و جنت مكاني زمين، در عرصه فيلم و تصويرسازان ديندار فيلمساز كه در امواج نور و صداي قاب جادويي سينما به آستان نورالانوار رضوي متصل ميشوند و در رشحات الطاف نوراني حضرتش محو و محو ميگردند به مصداق اينكه:
قطره چون واصل به دريا ميشود / قطره ديگر نيست دريا ميشود
و همانا پرداختن به فيلم لحظهپردازي و تصويرسازي و اين چنين جلوهگر، جشنوارهاي در راستاي انديشيدن و تامل به اهداف آن سفر هنرمندانه و تاريخ ساز در جوار اين بارگاه باعظمت و اين شكوه قدسي ميتواند گواهيدهنده تپيدن هويت ديني در سينماي ملي ايران باشد و من از زبان تمامي اهالي سينما و دستاندركاران عرصه عكس، صدا و تصوير ناب اينگونه ميخوانم و از محضر حضرتش آرزومندانه ميخواهم كه مولا ما ميهمانيم و محتاج رهسپارشدن با دستاني پر از اين سفر و سفره پرنعمت به سوي امروز و فرداي سينماي ملي و اگر چه فرد فرد اما در واقع با هم اين چكامه را ميخوانيم و از حضرتش تمنا داريم كه دست ما را از زاد و توشه اين سفر پر نمايد.
من آمدهام مقيم اين در گردم / مشمول توجهات داور گردم
با دست تهي آمدنم عيبي نيست / عيب است كه با دست تهي برگردم
نظر شما