بهزاد صديقي - عضو كانون ملي منتقدان تئاتر ايران - در گفتگو با خبرنگار تئاتر "مهر"، ضمن بيان اين مطلب ، نقد و نظرش را بر نمايش "آواژيك" به كارگرداني پانتهآ بهرام، اينگونه بيان مي كند: به نظر من نمايشي كه بتواند با تماشاگرش ارتباط برقرار كند و تاثير لازم را روي آن بگذارد نمايش موفقي است . ما اين تاثير را در نمايش " آواژيك " مي توانيم ببينيم . ولي اساسا هر نمايش موفقي نمي تواند تعريف تئاتر را به خود بگيرد .
بهزاد صديقي مي افزايد : اينگونه نمايشها بعضي از عناصر اساسي درام، يعني ديالوگ را دست كم مي گيرند و بجاي آن مثلا عنصر موسيقي را برجسته مي كنند. نمايش " آواژيك " از سه عنصر موسيقي، نور و حركات فرم بيشتر از عناصر ديگر سود مي جويد و اين امر آن را از ماهيت درام دور مي كند.
اين منتقد تئاتر اضافه مي كند : نمايشي كه ديالوگ را جزئي از كارخود قرار ندهد، نمي تواند تماشاگر ايراني را جذب كند . اگر چه ما بايد تمرين كنيم تا همه نوع شيوه اجرائي نمايش را داشته باشيم تا مخاطب با همه نوع منطق نمايشي ارتباط برقرار كند.
عضو كانون ملي منتقدان تئاتر ايران در ادامه مي گويد : درعين حال، ما چيز جديدي از نمايش نمي بينيم و آن را نمي توانيم در چارچوب يك نمايش " پرفورمنس " يا " تجربي " قرار بدهيم . من نمي خواهم تعريفي از تئاتر تجربي بدهم، ولي يك تئاتر تجربي با يك ايده نو و گروه كاملا حرفه اي، اجرائي را از سر مي گذراند كه براي مخاطب و بيننده تئاتر، شكل جديدي است .
اين منتقد تئاتر مي افزايد: نمي خواهم بگويم اين تئاتر يك كار تجربي بوده، هرچند كه به نمايش « پرفورمنس » نزديكتر است. ولي خانم بهرام سعي كرده تا با عناصر هميشگي صحنه مثل بازيگر، موسيقي و نور تجربه جديدي را براي مخاطب ايراني نشان دهد، ولي اين تجربه براي تماشاگر حرفه اي تئاتر شكل جديدي ندارد .
بهزاد صديقي در ادامه نقد خود بر نمايش " آواژيك " به خبرنگار تئاتر "مهر" مي گويد : يكي از ويژگي هاي اصلي نمايش " آواژيك " يكدست و شسته رفته بودن آن است. پانته آبهرام توانسته با موضوعي بكر و هماهنگي لازم در تركيب موسيقي و حركات موزون بازيگران تماشاگر خود را تا انتها نگه دارد. البته اگر ايشان مي توانست از يك نورپردازي حرفه اي در نمايش سود ببرد، آن وقت نمايشي به مرتب برجسته تر از اين را، به لحاظ جذابيت بصري ، شاهد بوديم.
اين منتقد در پاسخ به سوال « مهر» مبني بر اينكه چگونه بايد عناصر صحنه كنارهم قرار گيرند؟ مي گويد : موسيقي، نور، طراحي صحنه همگي بايد در نمايش درست تعريف شوند و نبايد از هم پيشي بگيرند. چون اساس يك ميزانس خوب همراهي وهماهنگي درست اجزاي نمايش است. يكي از مشكلات عمده اين نمايش در برجسته بودن عنصر موسيقي نسبت به ساير اجزاست. به طوري كه ما در ابتدا يك كنسرت موسيقي مي بينيم و بعد حركات موزون .
وي در ادامه مي گويد : موسيقي يا حركات موزون نبايد باعث لذت بردن سطحي تماشاگر شود. بلكه بايد همه اين عوامل دست در دست هم بدهند تا آنچه مورد نظر كارگردان يا گروه اجرائي است، در بيايد . اين نمايش به دليل استفاده بيش از اندازه موسيقي باعث شده تا تماشاگر نتواند با آنچه در ايده مركزي كار تعريف شده، ارتباط برقرار كند .
اين منتقد تئاتر در پايان تاكيد مي كند : من نمي توانم بگويم با ديدن اين اثر، يك كار تئاتر ديده ام. چون در نهايت، وقتي از سالن تئاتر خارج مي شوم، به خود مي گويم چه چيز جديدي را شاهد بوده ام؟ اين نوع تئاترها نمي توانند با تماشاگر هميشگي تئاتر ارتباط برقرار كنند .
او مي افزايد : براي ديدن اينگونه تئاترها ما نياز به پشتوانه فرهنگي، هنري داريم. وقتي ما هنوز به درستي و به طور كامل مدرنيسم را تجربه نكرده ايم، چطور مي توانيم يك نمايش پسا پست مدرن را ببينيم؟ اولين چيزي كه يك تماشاگر در برخورد با اين آثار در ذهنش متبادر مي شود اين است كه در حال ديدن يك نمايش تقليدي است.
نظر شما