به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، امنيت در معنا بيشتر يك مفهوم ذهني است تا واقعي. انسانها و جوامع در فضاي يك ذهنيت فكري براي خود امنيت يا ناامني را تصور مي كنند. البته اين به معناي نفي ابزارهاي لازم جهت ايجاد امنيت و يا داشتن آن نيست.
از لحاظ توجه به مقوله امنيت سه نگرش واقع گرايانه (رئاليست يا بدبينانه) آرمان گرايانه (ايدئاليست يا خوش بينانه) و تلفيقي وجود دارند.
واقع گرايان از امنيت تعريفي مضيق و محدود ارائه مي دهند تا موسع و باز، از لحاظ نهادي، واقعگراها امنيت را صرفاً خارجي فرض مي كنند و مسائل داخلي امنيت را مربوط به سياست داخلي مي بينند. اين عده چون امنيت را جدي، ملي و خشك مي بينند تنها موردي را شايسته بررسي و توجه مي دانند كه از نوع تهديد نظامي باشد. واقعگرايان بر اساس اعتقاد به فطرت شرور انسان از لحاظ انسان شناسي و همچنين به لحاظ آنارشيك دانستن ساختار جامعه جهاني، وجود تعارض منافع در سطح خرد و كلان را امري ذاتي مي دانند كه اين خود جنگ و منازعه نظامي را به وجود مي آورد.
به گزارش "مهر"، رئاليستها سياست بين الملل را بازي و مبارزه قدرت مي دانند و به تقدم منطقي مبارزه بر صلح و مدارا پاي بند هستند. آنها همچنين امنيت را متاعي محدود و مصدود مي دانند و پايه ساختار بين الملل را بر نا امني و تهديد فرض مي گيرند. يعني اينكه عده كمي از فعالان عرصه بين الملل از متاع امنيت برخوردار هستند. پس بايد گفت از منظر واقع گرايان بازي امنيت در جهان يك بازي با حاصل جمع صفر است.
اما آرمان گرايان امنيت را بر اساس تعريف خود از انسان و جامعه انساني بنياد مي گذارند. آنها معتقدند كه انسان ذاتاً پاك و غيرشرور است و اين ساختار محيط و جامعه است كه او را شرور مي سازد. همچنين جامعه انساني از چنين الگويي بهره مي برد، پس اگر بتوان جامعه را چه در سطح ملي و چه در سطح فراملي به صورت نهادينه پاك كرد با ايجاد نهادهاي بين المللي، رفع عوامل تحت امنيتي ملي و نگاه جهان نگرانه و مصلحانه مي توان امنيت را ايجاد كرد آنهم براي همگان . آرمانگرايان به نقش منفي دولت - ملت در ساختار جهاني باور دارند و بيشتر به كل مجموعه توجه دارند تا اجزاء و عناصر آن. آرمان گرايان امنيت را بيشتر فرهنگيو غير نظامي مي بينند.
اما بايد گفت كه هم آرمان گرايان و هم واقع گرايان به تمايز مسائل هستي شناسي و ديدگاههاي استراتژيك بي توجه هستند و از اين لحاظ به عوامل انساني و نيت شناسي كم توجه هستند و از بعد هستي شناسي، واقعيت خارجي را رئاليستها تعارض و چالش آميز مي بينند و آرمان گرايان همگون.
اما نگاه تلفيقي اين است كه مي توان يك رويكرد هستي شناسانه داشت يعني چند استراتژي و ايدئولوژي متفاوت داشت يعني همكاري و همزيستي، ستيز و سازش. اين ديدگاه ما را متوجه مي سازد كه منازعه و ستيز از بعد حيواني انسان ريشه مي گيرد يعني صرف بقا و برتري طلبي، و همكاري و همزيستي از بعد فرهنگي انسانها و جوامع نشات مي گيرد. پس نگاه هستي شناسي نگاهي چند محوري است گرچه در مواقعي ناسازگار جلوه كند اما اگر بخواهيم از همين بعد هستي شناسيك به تعريف امنيت بپردازيم بايد بگوييم كه اين اصطلاح بسيار مبهم است و مفهوم واحدي از آن وجود ندارد. اصلاً در اينكه امنيت يك هدف است، يك موضوع كاري است يك ابزار است، يك مفهوم و ذهنيت است و يك مقوله مطالعاتي است، الگويي واحد وجود ندارد.
هميشه امنيت با منبع ناامني يعني نيروهاي نظامي تعريف شده است اما امنيت از يكسو پيوند مستقيمي با ذهنيت و درك نخبگان و مردم يك جامعه از تهديد دارد و از سوي ديگر از پيش فرضهاي آنان در مقوله هايي مانند مصالح و منافع ملي، قدرت ملي و ارزشهاي ملي و ...نسب مي برد.
در دنياي امروز بعد خشونت آميز و نظامي امنيت در قالب سياست سخت high politics تا حدي جاي خود را به امنيت از منظر سياست نرم و ملايم low politics داده است. يعني گسترش حوزه موضوعي امنيت به فضاهاي اقتصادي، تكنولوژيكي، زيست محيطي و فرهنگي.
در مورد كشورمان بايد گفت كه امنيت ما در فضايي حقيقي و هستي شناسي از يك طرف به داشتن قدرت نظامي كارساز و لازم و از سويي ديگر توجه به مقوله فرهنگي و مذهبي منطقه اي و اسلامي و همچنين توجه به ساختار اقتصادي و تكنولوژيكي جهان وابسته است. پس بايد دژ فرهنگي ايراني و اسلامي آنهم به حد مناسب برخوردار از بعد سخت افزاري نظامي و انساني و ساختار علمي، تكنولوژيك و اقتصادي و سياسي باشد.
نظر شما