مسعود توكلي، عضو كانون ملي منتقدان تئاتر ايران، نقد و نظرش را بر نمايش "تهران زير بال فرشتگان" به نويسندگي و كارگرداني نادر برهاني مرند چنين بيان مي كند : "اين نمايش قصد دارد تا مسائل روز جامعه كنوني ما به خصوص تهران را مورد نقد و بررسي قرار دهد. اگر مسائل گذشته و حال جامعه را مطرح ميكند، در واقع قصد دارد نگاهي به آينده داشته باشد. اين ادعا بارها از زبان شخصيتهاي نمايش بيان ميشود."
توكلي مي افزايد : "وقتي مساله زلزله در نمايش مطرح ميشود، در واقع نويسنده ميخواهد آيندهاي سياه را براي جامعهاش ترسيم كند كه از وراي آن به مشكل خانوادهاي در ميان راه مانده اشاره داشته باشد. اسفند فرزند كوچكتر، در واقع نمادي از فرداي زلزله تهران است."
اين منتقد تئاتر در ادامه مي گويد : " ما با خانوادهاي رو به رو هستيم كه در گذشته سرنوشت تلخي را پشت سر گذاشته و آيندهاي سياه را نظارهگر است. به نظر ميرسد اين تلخي و شومي ريشه در دروغ و رياكاري دارد كه پدر در گذشته به آن مبتلا بوده است. اين گذشته با ورود برادر بزرگتر بازگو ميشود و پرده از سرنوشت تلخ مادر برميدارد. نامههايي كه او در جنگ به خواهر كوچكش نوشته همه به دنياي تلخ و تاريك اين خانواده در گذشته اشاره دارد. بنابراين براي ارزيابي نمايش بايد به بعد اجتماعي آن توجهي ويژه شود. اين دغدغه كه برگرفته از كم توجهي اخلاق اجتماعي و فردي در جامعه است، نويسنده را بر آن داشته تا با طرح اين مسائل، به نقد آدمهاي ديروز و امروز بپردازد. اين خانواده نمادي از يك جامعه كوچك و هشداري است به افراد جامعه كه در صورت بيتوجهي به مباني و معيارهاي اخلاقي و انساني جامعه دچار تزلزل و بيثباتي و در نهايت فروپاشي خواهد شد."
عضو كانون ملي منتقدان تئاتر ايران همچنين مي گويد : " از اين بعد كه نمايش توانسته ارتباطي بيپرده و صريح با مخاطب امروزي برقرار كند، به نظرم موفق بوده است. ولي اگر از اين سمت به موضوع نگاه كنيم كه زير سوال رفتن اخلاق خانواده و فردي در مواجهه با يكديگر باعث دور شدن از موضوع ميشود، در آن صورت جاي اين بحث باقي ميماند كه تعدد مضامين چرا بايد باعث شود ما كمتر به اصل موضوع پي ببريم و انسجامي كه بايد حول موضوع اصلي وجود داشته باشد به نوعي از بين برود؟"
اين منتقد تئاتر مي افزايد : " با توجه به نورپردازي و طراحي صحنه، كارگردان توانسته در ايجاد يك فضاي اكسپرسيونيستي كاملا موفق عمل كند و اجرايي خوب داشته باشد. به اضافه اينكه اگر نمايش ريتم و ضرباهنگ بهتري داشت، در آن صورت تماشاگر اگر نگوييم ارتباط بهتري با نمايش برقرار ميكرد، حداقل لذت بيشتري از آن ميبرد."
مسعود توكلي در ادامه مي گويد : "اگر بخواهم بازيها را مورد نقد و بررسي قرار دهم، بايد به بازي هومن برقنورد و هدايتي اشاره كنم كه چندان در دل اين مجموعه نميگنجد. شخصيت پدر و دختر كه سهراب سليمي و افسانه ماهيان در آن ايفاي نقش ميكنند، كاملا ملموس و باورپذير است. چون براي هر دو آنها شخصيتپردازي درستي شده است. تماشاگر وقتي بازي اين دو را ميبيند، برايش كاملا باورپذير است. اما شخصيت اسفند در اجراي بازي خود دچار تناقض شده است. مثلا گاهي از قالب نقش خود بيرون ميآيد و تبديل به شاعر ميشود يا با پلي كه ميزند از شخصيتي به شخصيت ديگر ميرود و خود را روانپريش معرفي ميكند. براي همين اين نقش چندان در دل مخاطب جايي پيدا نميكند."
توكلي مي گويد : " اگر كارگردان اين تمهيدات را به شكل كاملا ملايم انجام ميداد شايد آن اتفاقي كه براي شخصيت اسفند لازم بود ميافتاد. در شخصيت اصلان با بازي آقاي شجاعي هم تقريبا همين مشكل به چشم ميخورد. ما هرگز درنمييابيم كه اصلان به خاطر فرار از مشكلات خانواده به جبهه رفته و اين تناقض شخصيتي با پدرش را در مواجهه با جنگ به دست آورده است. ما حتي نشانههايي از احساسات و فضاي خاصي كه اين شخص در آن دوران تنفس كرده را نميبينيم. براي همين بعد شخصيتي او بسيار كمرنگ است. حداقل در اجرا ما اين نمود را نميبينيم."
اين منتقد تئاتر در پايان گفت : " در كنار اين نمايش يك ماجراي ديگري در حال وقوع است كه ما فقط صداي آرام آن را ميشنويم كه البته اين مساله علاقمندي و وابستگي آقاي برهاني را به راديو و صدا ميرساند. براي همين در اين نمايش كمتر به وجه تصويري توجه شده است. به نظرم اين تمهيد آگاهانه يا ناآگاهانه از سوي كارگردان باعث لطمه خوردن به اجراي نمايش شده است. اگر ايشان در به تصوير كشيدن اتفاقهاي نمايش فكر بيشتري ميكرد، در آن صورت با نمايش جذابتري رو به رو ميشديم."
نظر شما