به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، واژه ناسيوناليسم از ريشه كلمه لاتين (nasi) آمده است. اين كلمه به معني متولد شدن است. بر اساس بار معنايي اين اصطلاح هركس به ملتي تعلق دارد هر يك از افراد در ميان ملتي خاص متولد مي شود. ناسيوناليسم فلسفه اي سياسي است و و با ميهن پرستي و يا ميهن دوستي متفاوت است، ميهن خواهي غريزه اي است كه از حس اوليه تعلق داشتن به مكان و هويت ويژه آن و حس دفاع از منافع اوليه فردي در آن مكان خاص ناشي مي شود. ميهن دوستي چنان طبيعي و غريزي است كه گاه با تعلقات معنوي انسان در مي آميزد وبار الهي به خود مي گيرد و حالتي مقدس مي گيرد چنانكه در تعاليم اسلام آمده است. حب الوطن من الايمان اما ناسيوناليسم يا ملي گرايي مفهومي كاملاً سياسي است كه اين خود ريشه در هويت ملي و ساختار فرهنگي و اجتماعي هر ملتي دارد.
ناسيوناليسم در وادي جغرافياي سياسي مورد توجه قرار مي گيرد و به همين خاطر ايدئولوژي حكومت هم شمرده مي شود. فلسفه سياسي ناسيوناليسم به دليل آميخته بودنش با مفهوم سرزمين و حكومت، ماهيتي دوگانه داشته است به طوري كه به عنوان ارتباط با سرزمين، يكي از دلايل مقاومت، دفاع، استقلال و پيشرفت جوامع بوده است و به عنوان ارتباط با حكومت به عنوان عامل براي خودكامگيها و توسعه طلبي حاكميتهاي ديكتاتور و تماميت خواه بوده است.
ناسيوناليسم به عنوان تبار و نژاد به عنوان ايدئولوژي خطرناكي در دست عده اي نژاد پرست و برتزي طلب و حاكمان و گروههايي قرار گرفته است كه با سوء استفاده از حس ميهن پرستي و نژاد دوستي انسانها توانسته اند فجايع بزرگي در تاريخ بشريت بيافرينند.
به گزارش "مهر"، ناسيوناليسم پديده اي نوين است و در دنياي امروز كاركردهايي متناقض پيدا كرده است. از سويي به عنوان محركي براي ملتهاي مختلف عامل وحدت، انسجام و يكپارچگي كلي بوده است و از سوي ديگر به عنوان محركي براي استقلال خواهي باعث چالش و تهديد براي وحدت دولتهاي چند مليتي شده است. به عنوان مثال عراق به عنوان كشوري چند قوميتي كه از اكراء، تركمنها و اعراب تشكيل شده است هميشه در شرايطي بوده است كه دولت مركزي با قوميتهاي استقلال خواه روبرو بوده است . ناسيوناليسم در كاركردي دوگانه و متناقض هم عامل وحدت ملتهاي انسجام يافته است و هم عامل استقلال مليت و قوميتهاي متراكم در يك دولت واحد نه چندان سازمان يافته است. اين نقش آفريني ناسيوناليسم نشان مي دهد كه فلسفه سياسي ناسيوناليسم هم مي تواند مثبت باشد و هم منفي.
اصولاً براي تشكيل هر دولتي و دوام آن در عرصه بين المللي يك مجموعه عناصر و فاكتورهايي نيازند و ملتهايي كه پروسه دولت - ملت سازي را به صورت متوازن طي نكرده باشند و همچنين ناسيوناليسم مثبت را در بين همه عناصر و قوميتهاي تشكيل دهنده خود رسوخ نداده باشند با اختلافات و مشكلات زيادي چه در عرصه داخلي و چه در عرصه بين المللي مواجه مي شوند. به عنوان مثال پاره اي ملل به دليل اينكه هنوز از لحاظ تعريف به واقع نتوانسته اند يك ملت را تشكيل دهند با كشمكشهاي شديد داخلي، عدم امنيت و وحدت ملي، نامشخص بودن سياست داخلي و خارجي مواجه هستند و در عرصه بين المللي نيز با عدم پرستيژ و شأن ملي و سياسي يك ملت، عدم استقلال سياسي و نظامي و همچنين مداخله گري و حضور بيگانگان مواجه هستند. همه اينها ناشي از اين است كه ملت امتحان از فواره، پشتو گرفته تا تاجيك و غيره نتوانسته اند در يك فرآيند تاريخي متعادل به دولت - ملت برسند و ناسيوناليسم مثبت و يكپارچه كننده اي ندارند.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، يكي ديگر از مشكلات ملي گرايي در شرايط جديد جهاني، شكل گيري نوعي از ارزشهاي مدرن است كه علايق مردم را به فراسوي مرزها و حاكميتهاي ملي سوق مي دهد؛ يعني شرايط به گونه اي است كه مردم علاوه بر ناسيوناليسم دچار نوعي انترناسيوناليسم هم شده اند: انترناسيوناليسمي كه بر اثر ارتباطات و اطلاعات زياد شكل گرفته است. ملي گرايي كه واقعاً بر اساس تمام مشخصه ها و ويژگيهاي تاريخي، مذهبي، اجتماعي، جغرافيايي و سياسي يك مجموعه انساني به عنوان يك ملت صورت گيرد و در فرايند تضادهاي ممتد اجتماعي در عرصه داخلي و تعارضات متداوم بين المللي انجام يابد مي تواند باعث هم آهنگي و سازگاري اهداف، قوانين منافع و امنيت ملي و به طور كلي سازمان هندي حركت يك ملت شود و در غير اين صورت ناسيوناليسم تحميلي و بر ساخته شده بر اساس شرايط ناعادلانه قومي، مليتي و جغرافيايي خود يكي از دلايل تعارضات و جنگهاي شديد در عرصه بين المللي است كه اين امر در كشورهاي آفريقايي كه ناسيوناليسمي تحميلي و استعماري دارند با چهره اي كاملاً خشن و عقب مانده نمود دارد.
ناسيوناليسم در ايران در قرن 20 در نخستين مراحل، بيشتر جنبه ميهن خواهي داشته است و به خاطر همين مثبت بودن نتيجه مثبتي چون ملي كردن صنعت نفت را به دنبال آورد. اما بعداً با سوء استفاده حاكميت از آن در دوره پهلوي باعث شد كه به جاي در بر گرفتن همه ملت ايران، گروهها و طبقات مختلف را به مقابل هم قرار دهد و كينه هايي را در جامعه ايران به وجود آورد كه البته بعد از انقلاب اسلامي با تكيه بر تمام مولفه هاي ناسيوناليسم ايران از تاريخ، مذهب و ديگر عوامل و عدم استفاده حاكميت از ناسيوناليسم به عنوان ايدئولوژي فرآيند ناسيوناليسم در ايران مثبت شود.
نظر شما