از نگاه تحليلگر ادبي مهر، درتحليل اين رمان ، اگر از انتها به ابتدا حركت كنيم و نتيجه گيري و نحوه حضور شخصيت هاي واقعي مورد استفاده در داستان را محور قرار دهيم ، بيش از بررسي كلاسيك و خطي رمان، موارد قابل بحث و نظر در پيش رو خواهيم داشت.
فصل انتهايي " بازي آخر بانو " كه " ضمايم " نام دارد، به كشمكش راوي - نويسنده با شخصيت هاي بيروني ( و در عين حال درون متني ) كه حاوي كاراكترهايي روايي و تحت زعامت تخيل نويسنده هستند، اختصاص يافته كه با اعطاي وجهي برون متني و گزارش گونه به داستان ، به واكاوي آستانه تخيل ورزي يا واقع نمايي در جهان رمان پرداخته است.
حضور پرسوناژ بلقيس سليماني در داستان كه از فصل هاي پاياني رمان، خود را در دل روايت نشان مي دهد و چند تن از شخصيت هايي كه داراي مابه ازاي بيروني و خارجي بوده و به اظهار نظر پيرامون رخدادهاي به وقوع پيوسته جهان داستان مي كنند، خواننده را بعد از بازي هايي كه به واسطه تغيير زواياي ديد و نظرگاه هاي رمان، وارد بازي آخر مي كند، باعث مي شود تا همه تجسم ها، همذات پنداري ها و قطعيت هاي به هم بافته روايت خطي رمان از هم بگسلد و ضمن نمايش سلطه و احاطه نويسنده بر كليه آدم ها و حوادث ، نوعي تشكيك را در ذهن خواننده - براي واقعي يا مجازي خواندن اتفاقات رخ داده - نيز بر جا گذاشته است.
" بازي آخر بانو " كه از زاويه ديد گل بانو آغاز و سپس از منظر ساير كاراكترهاي داستان در روالي خطي به پيش مي رود، تا پيش از فصل آخر با پيروي از سبك داستان هاي زنانه عامه پسند كه سرشار از توصيف هاي عشقي، شكست هاي عاطفي، تنگناهاي اجتماعي و عرفي و خانوادگي زنان، مردان سوء استفاده گر و طبقات فقير و ... است، واجد مولفه هايي بعضا اغراق آلود و كليشه اي است كه قرابت آن را با اتفاقي بيروني از ميان برده و آن را در بداعت و شگرد روايي خود، تابع الگوهاي تكراري رمان هاي عاطفي و ملودرام نموده است.
از نگاه تحليلگر ادبي مهر، " گل بانو" دخترجواني از قشر فقير و عقب افتاده روستاهاي دوران آغاز انقلاب ، از يكسو گرفتار سنت هاي خانوادگي و جبر محيط و اقتضائات روزگار و از سويي ديگر، اهل مطالعه و شيفته داستان و رمان است . پسر عموي او حيدر كه خواهان اوست ، نظر گل بانو را جلب نمي كند و از قضاي روزگار در كشاكش جنگ تحميلي ، به اسارت دشمن در مي آيد .
گل بانو كه مراد و دوست شفيق خود " اختر " را به دليل دارا بودن سوابق سوء سياسي و ضد انقلابي از دست داده، گرفتار روان پريشي شده و مورد علاقه سعيد معلم مدرسه قرار مي گيرد. سعيد به تهران مي رود تا با والدين خود براي خواستگاري از گل بانو به روستا بازگردد اما برگشتي در كار او نيست و گل بانو بالاجبار همسر مردي مسن به نام ابراهيم رهامي كه از فعالان و اشخاص بانفوذ مذهبي و انقلابي است مي شود.
از رهامي صاحب فرزند مي شود اما به دلايل و توطئه هايي نامعلوم ، به همكاري با اختر در گذشته متهم شده، بازداشت مي شود. رهامي از او طلاق مي گيرد و بچه را نيز تصاحب مي كند. سال ها از اين واقعه مي گذرد و ماهيت وقايع يك به يك افشا مي شود.
گل بانو محمد جاني كه اكنون استاد دانشگاه است، درمي يابد كه سعيد با انگيزه هاي خاص خود، عازم جبهه شده و همچنان دلداده او باقي مانده و رهامي نيز طي دسيسه اي سياسي و خانوادگي ، مجبور به ترك گل بانو و بردن فرزند او نزد همسر ديگرش بوده است. در پايان نيز هويت واقعي نويسنده و تمام شخصيت هاي داستان همچون گزارش پشت صحنه اثر افشا مي شود و وقايع ، عاري از جنبه هاي تخيلي و آن گونه كه واقعا رخ داده ، گزارش مي شود.
در فصل آخر رمان ، پرده از مابه ازاهاي بيروني و برداشت هاي راوي از عالم واقع ( كه همگي از اهالي داستان و ادبيات هستند ) برداشته مي شود و آدم ها به اظهار نظر درباره چگونگي روايت داستان و نحوه خلق و پيشبرد رويدادها مي پردازند. در اينجا يكي از پرسوناژهاي به اصطلاح برون متني، از حضور داستاني خود در رمان به عنوان عاملي براي جاودانگي خود نام مي برد؛ اين در حالي است كه نويسنده با فروريزي همه موجود و وجود هاي اطراف ، آنان را دستخوش روايت و تخيل ورزي خود قرار داده و هر گونه احتمال جاودانگي و ماندگاري را از شخصيت هايش زدوده است، تا جايي كه نظير يك بازي پنهان اما خطرناك، خواننده را در انتهاي اثر مبهوت و حيرت زده به محيط پشت صحنه داستان مي برد.
عزيمت خواننده به حيطه پشت صحنه داستان، اين نكته را القا مي كند كه شرح مستندوار سرگذشت آدم ها از زبان خود اينان نيز فاقد اعتبار بوده و در واقع، خود داراي پشت صحنه اي ديگر در ذهن نويسنده است.
در واقع زماني كه نويسنده از جايگاه شخصيت " بلقيس سليماني " به جدا كردن عناصر واقعي و خيالي اقدام مي كند، خواننده مي تواند تصور كند كه شايد باز هم بازي ديگري در راه باشد ؛ تا جايي كه نويسنده بايد از بيرون داستان، توضيحاتي ديگر را ضميمه آن سازد.
پايان باز داستان و عدم قطعيت نگاري در بازخواني گزارش گونه احوال آدم ها، وضعيتي دوگانه و معلق را شامل حال خواننده كرده و لذت او را در مرور دوباره رمان و كشف زواياي تازه و يافتن تشابهات عناصر تخيلي با عناصر شبه واقعي و مستند، به خوبي برمي انگيزد.
از نگاه تحليلگر ادبي مهر، با اين وجود پاره اي نكات كه داراي جايگاهي كليدي و پيش برنده در داستان هستند اما با سستي و ضعف ادبي مواجه گشته اند ، نمي بايست در پس برجستگي ها و بداعت هاي روايي اثر مكتوم بماند.
اين كه گل بانو - فارغ از واقعي يا تخيلي بودن چنين شخصيتي - با شرايط سني و خانوادگي و حضور در نسل و طبقه اي از روستائيان فقيرآغاز انقلاب ، آن طور آگاهانه و غيرمتعارف، مسلط به ادبيات و آموزه هاي روشنفكري است، زمينه ساز روابط ، گفتارها و كنش هايي از جانب اوست كه چندان منطبق با منش باورپذير روايي نمي باشد.
او اگرچه نماينده قشري از زنان پرتلاش و با انگيزه اي است كه براي خروج از بن بست جامعه مردسالار و مملو از خطوط قرمزو رهايي از سنت هاي تام و تحميل شده عرفي سعي فراواني به خرج مي دهد، اما به هر شكل با ويژگي هاي مبالغه آميزي توام است كه رمان را به سمت اغراق گويي و آرمانگرايي داستان هاي شورانگيز زنانه نزديك ساخته است .
رخ دادن حوادث و اتفاقات حول و حوش گل بانو به صورت پي در پي و متوالي، گرفتاري ها و مصائب او در ميان حجم آداب و رسوم و تنگ نظري هاي عرفي، غير قابل پيش بيني بودن كنش شخصيت ها و وقوع رويدادهاي آني و... ، در كنار توجه و دقت وسيعي كه نويسنده براي پافشاري بر شگرد روايي و تغيير زواياي ديد رمان معطوف داشته، سطح زباني " بازي آخر بانو " را در قواره رمان هاي معمولي زنانه نگاه داشته و مانع دستيابي آن به افق هاي تازه و بديع زباني گشته است .
نظر شما