۱۹ بهمن ۱۳۸۴، ۱۱:۴۷

/ ديدگاه ميهمان /

حسين‌بن علي (ع) قديس و قهرمان اخلاقي

حسين‌بن علي (ع) قديس و قهرمان اخلاقي

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : ما بسي نياز داريم كه به وقايع ديني خود نگاهي نو بيفكينم و آنها را از دريچه هاي تازه اي به بررسي نشينيم. اين كاري است كه استاد ملكيان در سخنراني اي كه چند سال پيش صورت داده پيگيري نموده است. گزارش اين سخنراني فراروي شما است.

به گزارش گروه دين و انديشه "مهر"، استاد ملكيان  درباره‌ بعد اخلاقي- معنوي عاشورا گفت : به لحاظ اخلاقي حسين‌بن علي (ع) را مي‌توانيم كسي بدانيم كه قديس و قهرمان است.

استاد ملكيان درباره معناي قديس گفت : كلمه قديس در بافت‌ها و context مذهبي معنايي دارد كه به آن معنا در اسلام شيعي ائمه و در اسلام سني بسياري از صحابه قديس محسوب مي‌شوند. اين معناي ديني و مذهبي مورد نظر من نيست و از اين جهت كه حسين بن علي يك قديس در مذهب شيعه است سخن نمي‌گويم. بلكه مراد من قديس به معنايي است كه فيلسوفان اخلاق به كار برده‌اند، و درباره كلمه قهرمان نيز همينطور. به لحاظ اخلاقي وقتي فردي قديس به‌شمار مي‌آيد كه محبت نتواند مانع راه وي شود، و وقتي قهرمان شمرده مي‌شود كه مخافت نتواند مانع راه وي‌گردد.

ملكيان پس از اين تعريف عمومي، به طور اجمالي، سه معنايي كه در علم اخلاق از قديس و قهرمان وجود دارد را ارائه داد. به گفته‌ او قديس در معناي اول كسي است كه علايق و محبت‌هايي كه مانع انجام وظيفه عموم مردم مي‌شود، مانع از انجام وظيفه‌ او نشود و به ‌زعم تمام مشكلات انجام وطيفه كند. به عنوان مثال دختر جواني كه ايام جواني خود را با صرف‌نظر از ازدواج، صرف مراقبت از پدرش مي‌كند قديس محسوب مي‌شود. زيرا دختران در اين شرايط سني به دليل جاذبه‌هاي فراواني كه محبت شريك زندگي، داشتن فرزند و ... برايشان دارد كمتر مي‌توانند بپذيرند كه جواني خود را صرف پدرشان كنند. در غالب موارد دختران جوان مراقبت از پدر را فروگذار مي‌كنند و ازدواج مي‌كنند. حال در اين شرايط وقتي دختري با اشراف به اينكه بيماري پدرش طوري است كه تمام ايام جواني‌اش صرف آن خواهد شد و فرصت ازدواج و يا حداقل ازدواج موفق را از او سلب خواهد كرد، به مراغبت از پدرش بپردازد او را قديس مي‌ناميم.

به نظر ملكيان، عامل مهم در معناي اول قديس اين است كه فرد به رغم تمايلات دروني خود اين كار را مي‌كند. يعني اين دختر در درون خود ميل به ازدواج، زندگي مشترك . مادر شدن دارد ولي در عين فعال بودن اين اميال، آنها را كنار مي‌گذارد و از پدرش مراقبت مي‌كند .

ملكيان ادامه داد : نظير اين قديس اخلاقي در معناي اول، قهرمان اخلاقي نيز وجود دارد. قهرمان كسي است كه به رغم ترس و دلهره‌اش وظيفه اخلاقي خود را انجام مي‌دهد. او مي‌داند كه اگر وظيفه‌اش را انجام بدهد ممكن است به زندان بيافتد و شكنجه بشود، و از آن ترس دارد. ولي به رغم همه‌ ترس‌هاي زنده و فعالي كه در جانش ريشه دوانده وظيفه اخلاقي خود را انجام مي‌دهد. مثال قهرمان اخلاقي در ادبيات، پزشك رمان طاعون است كه با وجود ترس از ابتلاي به طاعون، شهر را ترك نمي‌كند. اين معناي اول قديس و قهرمان اخلاقي است.

استاد ملكيان درباره معناي دوم قديس و قهرمان گفت: قديس در معناي دوم آن است كه نه‌تنها بخاطر محبت از وظيفه اخلاقي خود نمي‌گذرد، بلكه اندك‌اندك شعله محبت‌ها را در خود خاموش مي‌كند و مانع تداوم فعاليت آن حس دروني مي‌شود، در صورتي كه در معناي اول، محبت‌ها فعال مي‌باشد. در نوع اول آن محبت‌ها جريان مداوم دارد ولي در اين نوع دوم فرد فكر مي‌كند كه تداوم اين جريان محبت مي‌تواند مانع تداوم مسير او شود، ‌بنابراين با يك كنترل و عزم دروني كاري مي‌كند كه اين حس را آرام آرام از بين ببرد تا مانع اخلاقي زيستن او نشود. همينطور قهرمان اخلاقي كم‌كم با ورزه‌ها و رياضت‌هاي دروني، ترس را در درون خود از بين مي‌برد.

ملكيان سپس اين پرسش را مطرح كرد كه: «كداميك از اين دو معنا ارزشمند‌تر است؟» و براي روشن‌تر شدن اين پرسش اين مثال را ارائه كرد : فرض كنيد شما با دوست خود در حال قدم زدن با فقيري برخورد مي‌كنيد. شما به‌راحتي بدون اينكه ترس يا خوفي در درونتان وجود داشته باشد به او 1000 تومان مي‌دهيد ولي دوست شما با هزار جد و جهد موفق مي‌شود كه بر نفس خود غلبه كند و به فقير پول بدهد، البته فرض مي‌كنيم ساير شرايط افراد مساوي است. حال كار فرد اول كه بدون هيچ دغدغه‌اي پول به سائل مي‌دهد ارزشمند‌تر است يا كسي كه به‌رغم مبارزه بسيار با نفسش موفق مي‌شود بر آن غلبه كند و به گدا پول بدهد؟ پاسخگويي به اين سوال پاسخگويي به ارزشمندي قديس اول يا دوم را ساده مي‌كند.

ملكيان ادامه داد: ارسطو معتقد بود قهرمان و قديس دوم ارزشمند‌تر از قهرمان و قديس اول هستند و علاوه بر انجام عمل اخلاقي، داراي فضيلت اخلاقي نيز مي‌باشند. ولي بسياري ديگر از فيلسوفان اخلاق با اين راي مخالفند.

وي سپس به معناي سوم قهرمان و قديس اخلاقي اشاره كرد : در معناي سوم قديس اخلاقي كسي است كه افزون و اضافه بر  وظيفه اخلاقي‌اش عمل مي‌كند و محبت‌ها نمي‌توانند او را به جايي برسانند كه فقط به وظيفه‌اش عمل كند. به عنوان مثال اگر در ميدان جنگ گروهي ببينند كه نارنجكي در حال انفجار است و همه در خطر هستند و كسي به رغم خطري كه نارنجك دارد خود را روي آن پرت كند تا سايرين از خطر مصون بمانند، اين فرد فوق وظيفه انجام داده است. اين كار به اين دليل فوق وظيفه است كه ما ديگران را به دليل اينكه اين كار را انجام ندادند و خود را روي نارنجك ضرت نكردند توبيخ نمي‌كنيم.

به گفته ملكيان اين معناي سوم قديس و قهرمان از معناي اول و دوم آن ارزشمندتر است و اگر بپذيريم كه علماي اخلاق بين برتري نوع اول و دوم قديس و قهرمان با يكديگر اختلاف دارند ولي در برتري اين نوه سوم شكي ندارند. يعني فوق وظيفه انجام دادن اصلاً قابل مقايسه با انجام وظيفه نيست. بسياري از كارهايي كه حضرت امير انجام مي‌دادند مصداق مافوق وظيفه بوده است. به عنوان مثال حضرت وقتي كه مي‌شنود عثمان بن حنيف در مهماني اغنيا شركت كرده‌است در آن نامه توبيخي به عثمان مواردي را مطرح مي‌كند كه به‌هيچ وجه نمي‌توان گفت كه جز وظيفه اخلاقي ايشان بوده است. در اين نامه دقيقاً چهره يك قهرمان و قديس ترسيم شده است. ايشان مي‌گويد همه مي‌دانند اگر مي‌خواستم مي‌توانستم جز عسل مصفي ننوشم و هيچ ناني جز از مغز گندم پوست كنده براي خود فراهم نكنم و هيچ لباسي چز ابريشم خالص براي خود تمهيد نكنم ولي محال است هواي نفسم بر من غلبه كند. ايشان تاكيد مي‌كند تا اين حد هواي نفس بر من غلبه نمي‌كند كه من هيچ‌گاه بر سر سفره‌اي نگاهم بر غذاي لذيذتر از آن نيست، چون احتمال مي‌دهم كه در حجاز و يمانه كساني باشند كه هيچ گاه سيري به يادشان نيايد ( هميشه گرسنه باشند )  و احتمال مي‌دهم كساني باشند كه اميد شب بازگشتن با قرص نان به خانه را ندارند. حضرت تاكيد مي‌كند من چگونه مي‌توانم سير بخوابم در صورتي كه احتمال مي‌دهم نزديد من كساني باشند كه جگرشان از تشنگي يا معدشان از گرسنگي مي‌سوزد ... اگر دقت كنيد اين‌ها فوق وظيفه هستند. اينها تصويري فوق عمل كردن‌هاست. ملكيان افزود: علي‌رغم اينكه بسياري از آنچه درباره واقعه كربلا نقل كرده‌اند رخ نداده است، اما همان بر اساس همان مقدار هم كه از درستي آن اطمينان داريم، مي‌شود گفت حسين‌بن علي هم قديس و هم قهرمان اخلاقي است.

استاد ملكيان در پايان گفت : كساني كه بخواهند چنين وضعي داشته باشند، نه با عقلانيت ، كه با معنويت به اينجا مي‌رسند. اين امر دو بعد دارد: اول اينكه آدم باور كند نظام جهان نظامي اخلاقي است؛ يعني هستي چنان است كه در اين نظام هر عملي از من صادر شود بسته به اينكه درست يا نادرست باشد، هستي اين درست يا نادرست بودن را درك مي‌كند و نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهد. دوم اينكه باور داشته باشيم همه ما با اينكه به نظر جدا از هم مي‌آييم، يك موجوديم و بنابراين هر نيكي و بدي كه بكنيم، در حق خودمان كرده‌ايم .

کد خبر 288490

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha