۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۳:۴۷

دفاعیه رئیس سازمان سینمایی

دفاعیه رئیس سازمان سینمایی

فضای سینما کمی مانند جلسه‌های دفاع رساله است. همین که استادی حمله را شروع می‌کند فضای حمله تیزتر می‌شود. برای کنترل فضا استاد پرقدرتی باید وارد میدان شود و نگذارد بهمن حملات ادامه یابد.

وب سایت شخصی حجت‌الله ایوبی نوشت: روزها و هفته‌های گذشته بسیار پرحاشیه بود. تا پیش از اکران ناموفق فیلم  رستاخیز همه چیز خوب پیش می رفت. اکران برخی ازفیلم‌ها هم برای همه مفید بود. دلواپسان واقعی دیدند که جایی برای دلواپسی نبود و دوستان هم خوشحال از اینکه گویی پروانه‌های نمایش جایگاه خودرا باز می‌یابد. اما اکران ناموفق و یک روزه رستاخیز آغاز ماجراهای جدید شد. من البته هر وقت همه چیز به طرز مشکوکی خیلی خوب پیش برود، نگران می‌شوم. ماجرای رستاخیز تمام نشده جنگ زرگری بین فجر و ایران راه افتاد. فضای سینما کمی مانند جلسه‌های دفاع رساله است. همین که استادی حمله را شروع می‌کند فضای حمله تیزتر می‌شود. برای کنترل فضا استاد پرقدرتی باید وارد میدان شود و نگذارد بهمن حملات ادامه یابد. حمله‌ها آغاز شد. برخی از دوستان هم که دوسالی است از لذت حمله به دولت محروم بودند یاد آن سال‌ها افتادند و وارد میدان شدند. بهانه برای حمله به مدیران همیشه وجود دارد. اصلا گویا مدیریت مدت‌هاست که در کشورمان عمل مجرمانه است. آتش حملات نه تنها تدبیر و امید در سینما که مولانای مظلوم را هم بی‌بهره نگذاشت. جشن‌های هفته گذشته هم فرصت طلایی بود برای ادامه. راستش هیچ وقت در این دوسال به اندازه دوسه هفته گذشته احساس دلتنگی و غریبی نمی‌کردم. حتی در آن روزهایی که روی موبایل پشت سرهم ناسزا و تهدید پیامک می‌شد این قدر دلگیر نبودم. اما از اینکه می‌دیدم کسانی خطبه‌های آتشین در برابرم ایراد می‌کنند که از ته دلم با خبرند، جاداشت که دلگیر شوم.  

در جلسات دفاع رساله هم گاهی که فضا تند می‌شود؛ استادها یاداشت‌های مثبت‌شان را ناخودآگاه کنار می‌گذارند تا از قافله عقب نمانند.

اما امروز یعنی سه روز بعد از روز ملی سینما بخت یارِ هادی، دانشجوی آرام و پرتلاشم بود. سه روز بعد از روز ملی سینما و پس از سه هفته بی‌دل و دماغی، داوری رساله‌ی هادی حال و هوایم را به کلی دگرگون کرد. همه‌ی خاطرات دانشجویی‌ام امروز زنده شد و به کلی از فضای این روزها بیرون آمدم. همه چیز مانند همان سال‌ها  و روزهاست. پل بکو استاد راهنمایم مرد آرام و باسواد دانشگاه لیون که رساله‌ام را راهنمایی کرده بود، استاد راهنماست. ژان لویی ماری در سمت چپم نشسته. استاد زبردست متدلوژی. هادی درست در جای سال ۱۳۷۶ من نشسته. روبه‌رویم  سه دانشجوی دیگری که هر سه نفر از دانشگاه تهران‌اند و از دانشجویانم بوده‌اند. داور اول تلاش دانشجوی ایرانی را ستود و گفت فرانسه‌اش از خیلی از فرانسوی‌ها هم بهتر است. داور دوم هم پس از کلی تعریف و تمجید نقدهایی را مطرح کرد. من که یک ماه است رساله ۸۰۰ صفحه ای هادی را در دفترکار و ماشین با خود این طرف و آن طرف می‌بردم باید گزارشم را ارائه می کردم. از شایستگی‌های او و کار ارزشمندش می‌گفتم. نمی‌توانستم پنهان کنم که چقدر حضور در این جلسه برایم خاطره‌انگیز بود. فضای رساله آرام پیش رفت درست مانند چند ماه گذشته سینما. از حمله‌های تند خبری نبود. هادی از خودش خوب دفاع کرد. همسرش که او هم رساله فوقش را مانند هادی با من گذرانده در شهر دیگری مشغول نگارش رساله است. درست هفته‌های آخر نگارش رساله‌ام فرزند سوم از راه رسیده بود. هادی هم با کالسکه به جلسه دفاع آمده؛ وقتی که رئیس هیات داوران نتیجه داوری را اعلام کرد و گفت که با اجماع عالی‌ترین درجه به این رساله داده شد، از خوشحالی بغض کردم. همسر هادی پر از شادی بود و با افتخار همه رفتیم پای میز عصرانه جوان تازه دکتر شده‌ی ایرانی. پل بکو به محض دیدن این سفره رنگین یاد کرد از عصرانه سال ۱۳۷۶ پس از دفاع رساله‌ام. همسرم مثل همیشه سنگ تمام گذاشته بود. یک روز خوب را امروز به پایان بردم و اینک در قطار سریع السیر لیون و خاطراتم را همین‌جا می گذارم. برمی‌گردم به سینما. در دفاع از دانشجویم ساعتی پیش مفصل سخن گفتم. محکم و بدون لکنت. سعی کردم لابه‌لای گزارشم جواب برخی از پرسش‌های مطرح شده را بدهم. اما حالا باید از این فضا خارج شوم. به سینما برمی‌گردم.

در راه بازگشت به سینما هستم و من خوب می‌دانم که سینما جلسه‌ی دفاعیه نیست. من خاطرات این دو دفاعیه را همین‌جا می‌گذارم و برمی‌گردم به سینما؛ یعنی جایی که نباید از خودم دفاع کنم. من خوب می‌دانم که سینما جلسه‌ی دفاعیه نیست. 

کد خبر 2917220

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha