به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی فرهنگسرای اندیشه، نخستین شب از شبهای شعر «بر آستان اشک» در آستانه ماه محرم عصر شنبه ۱۸ مهر ماه با حضور جمعی از شاعران و مداحان اهل بیت (ع) در فرهنگسرای اندیشیه برگزار شد.
در این مراسم شاعران آیینی کشور تازه ترین و مطرح ترین اشعار خود را که در باره واقعه عاشورا سروده بودند، خواندند .این برنامه پنج شب دیگر ادامه دارد.
در شب شعر دیشب حسین اسرافیلی شاعر پیشکسوت کشورمان چهارپاره «هم تبار قبیله طوفان» را که برای حضرت مسلم (ع) سروده بود، خواند که به شرح زیر است:
دارد از گرد راه میآيد
هم تبار قبيله توفان
نامه كوفيان به خورجينش
همره شوق بيعت و پيمان
با شتاب از كناره میگذرد
چفيه و چهرهاش غبارآلود
میرود همچو باد در دل دشت
نفس بارهاش بخارآلود
میكند سايه بان چشمانش
دست را همچو شاخه زيتون
پيش از اين در كرانه پيدا بود
سايه تك سوار آتش و خون
باز در حجم دشت میپيچد
گرد سُم سپيد رهوارش
شيهه اسبِ رعد را ماند
میكشد تا مقام ديدارش
گزمههای گرسنه میبويند
جای گام تو را چنان كفتار
با توام با تو ای شجاعت قوم
ياور عشق، اي پلنگ شكار
ديرگاهی ست نياشفته ست
طعم پيكار و تيغ، ذائقه را
ابرهای عقيم تشنه لبند
آتشين نعرههای صاعقه را
با تو اين مرهم كدامين زخم
با تو اين آتش كدام آه است؟
از كدامين سپيده میآيي
همره آفتاب تيغ به دست؟
با تو عطشانی قبيله ماست
از لهيب كوير میآيي
از لب چاك چاك تو پيداست
كز نمك زار پير میآيی
رايت عاشقی به دوش سوار
میرسد خسته، تشنه، گردآلود
بر لبانش نشسته هرم كوير
چشم در انتظار چشمه و رود
میرسد مرد، ليك افسرده ست
آتش سينههای پر فرياد
بسته بر آفتاب پنجره را
دست پندار «هرچه بادا باد»
گزمگان پليد میجويند
سايه مرد را به دشنه و تيغ
خيل اهريمنان كه میدارند
آب را از لبان تشنه دريغ
قاصد كاروان بيداری!
مردهای قبيله در خوابند
بازگرد، ای سوار دريادل
كوفيان پای بست مردابند
اينك اين مسلم است خون آلود
در حصار ددان زشت آئين
دستها بسته و توانش نيست
میبرندش فراز برج به كين
میرود در ميان جلادان
تا برآيد فراز چوبه دار
میكند سوی مكه مرد خطاب
كای حسين(ع)، ای امام، ای سردار
غيرتی نيست كوفه را، برگرد
بيعتی سست بود و بشكسته ست
آن كه میكرد دعوت خورشيد
خدمت شام را كمر بسته ست
بر اساس این گزارش، محمدرضا طهماسبی دیگر شاعر کشورمان نیز به شعرخوانی درباره واقعه عاشورا پرداخت که در زیر می خوانید:
حق بود کرد آنچه که روزی نبود را
آن دم عدم شنید صدای وجود را
ایزد گرفت آینه در پیش روت و بعد
گرداند در طواف تو چرخ کبود را
خاکم به زیر پای تو، پیش آ که پُر کنم
از خاک پات، کاسه چشم حسود را
هر کس خریده است تو را با بهای جان
روی تو دیده است و ندیده است سود را
آنکس که ذوالجناح تو پی کرد، پی نبرد
پایان کار مردم عاد و ثمود را
آنشب ز خیمهگاه تو هر کس خروج کرد
داده ز کف شفاعت یوم الورود را
*
عشق! ای ماهی غمگین به تور افتاده
ای ز ره نامده در تنگ بلور افتاده
عشق! ای گوهر نایاب که از طالع بد
عقد زرین تو در گردن کور افتاده
چه بلایی به سرت آمده زین نامردان؟
آه ای عیسی از ناصره دورافتاده
ترسم از حلق تو جبریل برون آید مست
دل پیغمبر از این بوسه به شور افتاده
رفته از منبر زانوی پیمبر بالا
این چه سرّی است که در کنج تنور افتاده؟
زلف جوگندمی اش مانده و انگشتری اش
وای از کار سلیمان که به مور افتاده
کیسه ی خالی خولی شده پُرآوازه
زین سر این ماهی خونین که به تور افتاده
*
برده است مرا به نینوا های
سر داده دوباره نی نوا های
برخیز و بپوش جامه ی سوگ
شد موسم نوحه و بکا های
بر طبل عزا بزن که امروز
دنیا شده غرقه در عزا های
عالم شده یکسره سیه پوش
در ماتم شاه کربلا های
ای چشم ببار در غمش زار
خون گریه کن از غمش دلا های
مانده است ز نینوا نوا حیف
مانده است ز کربلا بلا های
این نامه به خط کوفیان است
زنهار ز کوفیان هلا های
در کوفه زیاد ها زیادند
این کوفه پر است از جفا های
این کوفه که دستهاش خونی است
از کشتن میر لا فتی های
ای کوفه دمی ز غم میاسای
ای شاه سوی کوفه میا های
از مروه مرو که رفتن تو
برده است هم از صفا صفا های
اینجا چه خبر شده است کامروز؟
برخاسته این سر و صدا های
برخاسته این سر و نشسته
بر منبر تیز نیزه ها های
ای باد صبا مگر ندیدی
ببریده شد آن سر از قفا های؟
غارت شده خاتم سلیمان !
ای بی خبر ای باد صبا های؟
تو شرح بده مرا چرا هوی؟
تا شرح دهم تو را چرا های؟
زیر سم اسب شرحه شرحه
مانده است عزیز مرتضی های
ای وای ز قوم ریب و کینه
ای های ز مردم دغا های
از اسب تو را زمین زد آن که
کرده است اطاعت از هوی های
از اسب فتاده ای نی از اصل
ای من به فدای تو شها های
رازی که علی به چاه می گفت
شد بر سر نیزه بر ملا های
تا پای تنور می دویدند
هم جن و ملک برهنه پا های
از سوره ی کهف خواند و جبریل
با هول درآمد از حرا های
مدح تو کجا و من کجا مرد
راس تو کجا و تن کجا های؟
خود خون خداست اینکه امروز
پاشیده شد از تو تا خدا های
غیر از تو کسی چنین نیاورد
هفتاد و دو ذبح در منا های
غیر از تو کسی چنین نداده است
پاسخ به سئوال هل اتی های
تو مست می الستی و کس
چونان تو نگفته این بلی های
پیچیده هزار و چارصد سال
در گوش هنوز این صدا های
کس نیست رسد به یاری ما؟
گوید آمین بر این دعا های
از خیمه ی تو فرار کردیم
ای مرگ برس به داد ما های
تو کشته ی اشک چشم هایی
هیهات ز اشک بی ریا های
در ادامه این شب شعر مهدی زنگنه شاعر جوان کشور که اجرای این برنامه را در کنار محمود حبیبی کسبی دبیر این شب های شعر بر عهده داشت، گفت: همه ما قمر بنی هاشم، حضرت عباس (ع) را به علمداری و سقایاش میشناسیم و در تاریخ نیز نقل شده که وقتی کاروان به کوفه رسید. اموالی که غارت کرده بودند، با علم به دربار آوردند. عبید الله وقتی علم را دید متعجب شد و گفت علم که با این شکل در آمده، معلوم است علمدارش علمدار بوده است. در تمام علم اثر ضربه شمشیر و نیزه وجود دارد، اما جای دستان علمدار بر روی علمش سالم مانده است و مشخص است که تا آخرین لحظه در دست صاحبش بوده است. از بزرگان نقل شده است اگر مسلم بن عقیل به شهادت نمیرسید و در کربلا حضور داشت، به جای اباالفضل عباس (ع) علمداری می کرد. اما ما گاهی خیلی راحت از کنار چنین شخصیتهای تاثیرگذاری در واقعه عاشورا میگذریم.
حبیبی کسبی دیگر مجری مراسم نیز با اشاره حادثه شهادت سردار حسین همدانی که در جوار حرم حضرت زینب (س) در سوریه به شهادت رسیده است، گفت: ثواب نخستین جلسه شب شعر را تقدیم روح این شهید مدافع حرم می کنیم.
در ادامه مراسم سیامک جاور به شعرخوانی پرداخت. شیوه متفاوت شعرخوانی او شعرخوانی های پر شور مرحوم محمدرضا آغاسی را به یاد مخاطبان آورد.
حامد عسکری شاعر و ترانه سرای کشورمان نیز که چندی پیش ترانه تاثیرگذاری در رابطه با شهدای غواص سرود و قطعه موسیقایی این ترانه نیز با صدای غلامرضا صنعتگر منتشر شد، در این مراسم تازه ترین شعر خود را که برای جانباختگان حادثه «منا» سروده بود خواند.
وضو گرفته ام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زده ام تا که از منا بنویسم
به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز مانده ها بسرایم؟ ز رفته ها بنویسم؟
نه عمر نوح نه برگ درختهای جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟
مصیبت «عطش» و «میهمان کشی» و «ستم» را
سه مرثیهست که باید جدا جدا بنویسم
چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگها بنویسم؟
چگونه قصه ی مهمان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم؟
منا که برف نمی آید این سپیدی مرگ است
چسان زمرگ رفیقان با صفا بنویسم؟
خبر زتشنگی حاجیان رسید و دلم گفت :
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم :
نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزه ها بنویسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چه را ز ناله ی زنجیر و زخم پا بنویسم
به روضه خوان محل گفته ام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی…من از منا بنویسم ….
وی همچنین غزل مثنوی قرائت کرد که در نخستین عاشورای پس از زلزله بم سال ۱۳۸۲ سروده بود.
محمدسعید میرزایی شاعر غزل سرای کشورمان نیز با بیان اینکه استقبال برای ماه رمضان است که ماه ضیافت خداست، گفت: ماهی که ماه مصیبت اهل بیت (ع) است که استقبال ندارد. البته اگر این برنامه به نیت این باشد که حب حسین (ع) در دل ما باشد و بخواهیم کاری برای دستگاه امام حسین (ع) انجام دهیم، ارزشمند است.
وی در ادامه غزل بحرطویلی خواند و تاکید کرد که این قالب را خود ابداع کرده است.
میرزایی همچنین شعری را که برای حضرت اباالفضل العباس سروده بود را برای حضار خواند که به شرح زیر است:
روزی که هر چه بود برای تو گریه کرد
آتش گرفت عود برای تو گریه کرد
وقتی که رود دید که از سمت خیمهها
بالا گرفت دود برای تو گریه کرد
آن دختری که هروله میکرد و دامنش
آتش گرفته بود برای تو گریه کرد
آن گاه هر فرشته که آمد از آسمان
بر شانه ات فرود برای تو گریه کرد
لرزید عالم و ملک الموت چونکه خورد...
... بر فرق تو عمود برای تو گریه کرد.....
حافظ ایمانی شاعر کشورمان نیز به شعر خوانی پرداخت.
علی سلیمانی دیگر شاعر جوان کشور یکی از اشعار تازه خود را که برای حبیب ابن مظاهر سروده بود در مراسم خواند.
در زیر شعر این شاعر را می خوانید:
تاریخ! مپندار پی کسب مقام است
این مرد که پا منبری چند امام است
این مرد که یک عمر مهیای نبرد است
سرمایه ی جنگاوری اش چیست؟ مرام است
این مرد علی خوست، علی جوست، علی گوست
با ظلم نمی سازد و مشتاق قیام است
در ظهر دهم گفت که ای مردم کوفه
امروز اگر تشت شما بر سر بام است
فرداست که می افتد ای سکه پرستان
آهی بکشید سرور من کار تمام است
این مرد که در جنگ چو شیران دلیر است
هنگام رجز خوانی استاد کلام است
در ظهر دهم غرق شعف گفت: حبیبی!
پیداست بهشت آن سوی شط، وقت سلام است
گفت ای پسر شیر خدا، داشتن سر
بعد از تو به این لشکر دلداده حرام است
جنگید و سر انداخت، فراوان سپر انداخت
دیدند سلاحش نه که شمشیر، نیام است
با جام شهادت عطش مرد سر آمد
پاداش چنین رزمی مستی مدام است
در هیئت عشاق حبیب بن مظاهر
نامی ست که در خاطر هر پیر غلام است
وی شعر دیگری با عنوان «مرد این غم نیست» خواند که به شرح زیر است:
من سیه پوشم ولی در فکر ماتم نیستم
چون که محرم نیستم اهل محرم نیستم
باز وقت نوحه شد، در خلق عالم شورش است
من که آرامم شریک اشک عالم نیستم
مرد می خواهد بگرید پا به پای روضه ها
من که هستم؟ هر که هستم مرد این غم نیستم
اشرف اولاد آدم شد سرش بر نیزه ها
بر دلم این داغ اگر سرد است، آدم نیستم
دم گرفتن های من چیزی به جز تکرار نیست
بی نصیبم، اهل این شور دمادم نیستم
اینکه دیشب بستم و امشب شکستم عهد بود
مثل اهل کوفه ام، آری مصمم نیستم
کم زیارت خوانده ام، کمتر روایت دیده ام
رشته ی ایمانم و انگار محکم نیستم
در دل من هیاتی امرز بر سر می زند
با غم تو یک نفر هستم ولی کم نیستم
چکه چکه شیر آب تکیه امشب اشک ریخت
وای بر من، وای بر من، من که آن هم نیستم
از بخش های جالب توجه این مراسم شعرخوانی باران عسکری، فرزند حامد عسکری بود که یکی از اشعار پدرش را برای حضار خواند.
در پایان این مراسم نیز سید محمد موسوی سجاسی مداح اهل بیت (ع) به مداحی پرداخت. وی پیش از آغاز مداحی در سخنانی با بیان این که دستگاه اهل بیت (ع) دستگاه عجیبی است، اظهار کرد: اگر تمام عمر از امام حسین (ع) و یارانشان دم بزنیم باز هم کم می آوریم و حضور در چنین مراسم هایی توفیقی است که خدا نصیب ما کرده است.
موسوی سجاسی افزود: نشستن در چنین مجالسی نصیب همه نمی شود و باید قدر چنین مجالسی را دانست.
همچنین در این مراسم به یکی از حضار به قید قرعه هدیه هزینه سفر به کربلای معلا اهدا شد.
نظر شما