مجله مهر - زهرا شاهرضایی: محرم برای برای ما بوی هیئت و تکیه و عزاداری میدهد و حتما در این ایام یک هیئت و تکیه مخصوص پاتوق هر ساله ماست. هیئتی که شاید فقط در ایام محرم سراغی از آن بگیریم؛ اما بعضی هیئت ها هستند که هیچ وقت تعطیل نمی شوند و محدود به ایام محرم نیستند. هیئت هایی که بچه هیئتیهایش در تمام ایام سال کنار هم هستند. «هیئت های خانوادگی» از هیئتهایی هستند که بچههیئتیهای آن هیچوقت از حال هم بیخبر نیستند و فراتر از رابطه فامیلی، رابطه دوستانه با هم دارند و همین رفاقتها آنها هر روز بیشتر از دیروز، با هم فامیل میکند. به سراغ یکی از این هیئتهای خانوادگی در یکی از محله های سنتی تهران می رویم تا از نزدیک از حال و هوای این روزهای آن ها سر دربیاوریم.
هیئت ما ۳۰ ساله است
کار این هیئت از چندساعت مانده به غروب آفتاب شروع میشود. از دورهمیهای زنانه و مردانه در خانه یکی از اعضای فامیل. برای اینکه بفهمیم هیئت خانوادگی چه فرقی با بقیه هیئتها دارد، وارد فضای صمیمی ماقبل هیئت آنها میشویم و میان تمام شلوغیها و رفت و آمد ها و شیطنتهای بچه ها از حال و هوای هیئت می پرسیم. «مائدهسادات موسوی» یکی از نسل دومی های هیئت شهدا، از نقطه آغاز هیئت میگوید: «هیئت سال ۱۳۶۴ توسط سه نفر در محله میدان خراسان تاسیس میشود. پدرم سید اکبر موسوی و عمویم سید امیر موسوی و چند جوان همسن و سال خودشان. خب همه آن ها آن موقع جوان بودند. پدر من آن زمان فرزند اولش تازه متولد شده بود و عمویم ۲۰ ساله و مجرد بود. همه آن زمان بچهبسیجیهای مسجد رضایی بودند و رزمنده. بعد کم کم این جوانها بزرگتر میشوند و بچه دار می شوند و بچه ها بزرگ می شوند و هر چه میگذرد نظم هیئت بیشتر میشود.»
کار هیئت ما از یک خانه ۲۳متری شروع شد
کار هیئت از خانه نقلی مادری آغاز میشود. «اول هیئت در خانه ۲۳ متری مادربزرگ من شروع شد. از خانههای کوچک قدیمی که آشپزخانه خانه هم جداست. اوایل هم خبری از نذری نبود و فقط دور هم جمع میشدند و مداحی میکردند و زیارت عاشورا میخواندند. از اینجا کمکم دروهمسایه به این جمع میشوند و مخصوصا چون آن محله پر از شهید بوده، خانوادههای شهدا به آنها اضافه میشوند.»
مائده از خاطرات پدر و قدمهای اول هیئت میگوید: «پدرم میگفت اوایل آنقدر تعداد ما کم بود که صاحب خانه روی اجاق خانهاش نذری میپخت و بین همه پخش میکرد. الان به جایی رسیدیم که شب چهارم هیئت است و ما داریم برا ۶۰۰ نفر غذا درست میکنیم.»
خانه مادر شهید، حسینیه ما شد
الان بعد از گذشت سالها هیئت سهچهار سالی است که صاحب حسینیه شده است که این حسینیه هم ماجرای جالبی دارد: «خانهای که الان حسینیه شده است، متعلق به یک مادر شهید و مادرزن یکی از بچههیئتیها بود. قبلا خودش در خانه هیئت برگزار میکرد؛ اما بعدا این خانه بازسازی و وقف حسینیه برای هیئت کرد.»
تقویم هیئتی داریم
این هیئت آنقدر برای آنها مهم است که برنامه زندگی خود را با آن تنظیم میکنند. «هیئت ما الان هیئت امنایی دارد که در راس آن حاجآقای کدخدا رستم هستند و رئیس هیئت امنا هم عمویم هستند. ما یک جلسهای قبل از عید برگزار میکنیم که در آن تقویم میدهیم. در این تقویم مشخص میشود که هر کس در چه روزی از سال در خانهاش مراسم برگزار میشود و برنامههایی مثل اینکه عزاداری محرم چند روز باشد، چند شب نذری داده شود یا موارد دیگری در این جلسه مشخص میشود.»
به غیر از عزاداریهای بزرگ مثل محرم و صفر و فاطمیه، بقیه روزهای سال، خانهها میزبان هیئت هستند. «خانوادههای نوپا هم که معمولا خانههای کوچک ۵۰-۴۰ متری دارند و نمیتوانند میزبان شوند، باز مراسم در حسینیه برگزار میشود و هر هفته سهشنبهها هیئت برای آقایان برگزار میشود؛ اما در مراسم و ایام خاصی مثل تولدها و شهادتها خانم ها هم هیئت دارند.»
نان و پنیر هم نذری دادهایم
هیئت شهدا به دلیل کمبود بودجه از شب ششم شام میدهد؛ اما ابتکار خانمهای هیئت، نذریهای کوچک و جمعوجور را به آن اضافه کرده است«هیئت ما از شب ششم شام میدهد؛ اما قبل از آن خودمان نذریهای کوچک میدهیم. مثلا شب اول هیئت ما نانوپنیروسبزی داد؛ اما از شب ششم بانیهای بزرگ دارد که از قبل برای نذری دادن برنامهریزی کردهاند؛ مثلا شام غریبان برای پدر من است و ظهر عاشورا برای یک نفر دیگر. کمکهای هیئتی هم هستند. گاهی وقتها هم شده که کسی بانی شام یا نذری میشود؛ اما دستش خالی است. خب همه به او کمک میکنیم یا از صندوق کمکهای هیئت به او کمک میکنیم.»
در هیئت جایزه هم میدهیم
در این هیئت مداح و آشپز و حتی سخنران ثابت است: «از زمانی که من یادم میآید، سخنران هیئت ما حاجآقای کدخدا رستم بودند که قبل از شروع مداحی و سینهزنی، سخنرانی میکنند و همه در سکوت به حرف ایشان گوش میدهند. یکی از مداحان اصلی ما آقای منیری داماد مادر شهید است که خانهاش وقف حسینیه شده است.» سخنرانی در این هیئت آنقدر مهم بوده که سالها از این سخنان سوال طراحی و مسابقه برگزار و حتی برای آن جایزه در نظر گرفته شده است.
دوستان هیئتی، خانواده هیئتی شدند
از او میپرسم که تمامی کسانی که در این هیئت هستند، با هم فامیل هستند که پاسخ میدهد: «ما یا با هم رفیق هستیم یا فامیل و مهمتر از رابطه خانوادگی، رابطه عمیق و دوستانه ماست. در ضمن ما در طول سالها با هم بزرگ شدیم و با هم فامیل شدیم. مثلا یکی از بچههایی که از کودکی به این هیئت میآمد، بزرگ شده و حالا داماد خانواده ما شده است. بقیه همین گونهاند و هر چه که میگذرد، این خانواده بزرگتر میشود.» هیئت شهدا علاوه بر دوستان، دو خانواده بزرگ موسوی و محمودی را شامل میشود که فقط خانواده موسوی ها تقریبا ۸۰ نفری می شوند: «بقیه یا کسانی هستند که با ما فامیل شدهاند یا از دوستانی هستند که رابطه خیلی نزدیکی با هم داریم. البته در هیئت ما به روی همه باز است و هیئت، خصوصی نیست.»
«نفیسهسادات موسوی»، یکیدیگر از بچههیئتیهایی است که معتقد است، هیئت ما آنی دارد که همه را پا گیر خود میکند: «در هیئت شهدا، ما همه دوستانی بودیم که با هم فامیل شدیم. برای مثال شوهر من با یکی از دوستانش در هیئت با هم دوست جونجونی بودند و حتی با هم برادر صیغهای شدند تا اینکه این آقای قربانی با خواهرشوهر من ازدواج کرد و وارد فامیل ما شد. البته عشق و عاشقی هم در هیئت داشتیم و فضای هیئت ما جوری است که وقتی دختری به سن ازدواج میرسد، همه به این فکر میکنیم که با فلان پسر در هیئت ازدواج کند و همه در هیئت بمانیم. این حسی است که بین تمام بچهها وجود دارد و بچه ها آنقدر این هیئت را دوست دارند که از راههای خیلی دور هم خودشان را به آن میرسانند. مثلا یک نفر از کنار چیتگر و یکی دیگر از آریاشهر؛ اما حتما باید شب های محرم به هیئت خودمان بیایند.»
شرط ازدواجم رفتن به هیئت بود
بزرگترها همیشه حساسیت خاصی روی هیئت داشته و دارند: «یکی از دغدغههای اصلی ما در دوران کودکی این بود که به ما میگفتند اگر تکلیفت را انجام ندهی هیئت نمیآیی! یعنی آین قدربرای ما مهم بود و اولویت داشت و ما هم میگفتیم نه تو رو خدا و سریع تکالیف را انجام میدایم. یا اگر غذا نمیخوردیم، مهم نبود؛ اما غذای هیئت را باید میخوردیم. یا اینکه مدرسه نرفتن ما مهم نبود؛ اما هیئت رفتن مهم بود. ما در این هیئت بزرگ شدیم و اصلا نبود آن خلا بزرگی در زندگی ماست. خود من یکی از شرط های زندگیم این بود که من باید هیئت شهدا بروم. همسرم هر هیئتی میخواهد برود که البته ایشان هم مثل من پایهثابت این هیئت هستند.»
همسرم مداحیها را اول برای من میخواند
صحبتمان که گل میاندازد، از مداح هیئت میپرسم که با خنده میگویند از همسرش بپرس و او هم میگوید: «علی آقا هر مطلب و مداحی را که میخواهد در هیئت بخواند، در خانه برای من میخواند و تمرین میکند و من هر موقع در حسینیه مداحیها را میشنوم، فکر میکنم تکراری است در حالی که جدید است؛ اما آنقدر در طول سال در گوش من زنگ خورده که همه را از حفظم.»
به آشپز هیئت هم میرسیم «آشپز هیئت شوهرعمه من است؛ اما از سال گذشته از بزرگترها خواستیم در پنج شب اول به ما اجازه بدهند، غذای مختصری درست کنیم. شب اول برای ۴۰۰ نفر پوره سیبزمینی درست کردیم و آنقدر با استقبال مواجه شد که شب دوم هم گفتند درست کنید و الان امسال به الویه رسیدیم.»
در بهشتزهرا هم نذری میدهیم
هیئت شهدا برای هفته دفاع مقدس برنامه ویژه ای دارد: «ما در تقویم سالگرد شهادت شهدا را یادداشت میکنیم و در آن روز هیئت برگزار میکنیم. برنامه ویژه ما هم متعلق به هفته دفاع مقدس است. حتما هر سال سه روز به بهشتزهرا میرویم و غبارروبی مزار شهدا داریم. علاوه بر آن سخنران و رزمنده دعوت میکنیم و شام میدهیم.»
هیئتی مشهد میرویم
«در طول این سالها بارها هیئت ما اردوی مشهد برده است؛ ولی اینگونه نبود که هتل بگیریم. همه یک حسینیه میگرفتیم و خودمان هم پختوپز میکردیم. اوایل تعداد ما حدود ۱۰۰ نفر بود اما از یک جایی به بعد که جوانهای هیئت ازدواج کردند، تعدادمان به ۱۵۰ نفر و ۲۰۰ نفر هم رسید. دوسه باری هم با هیئت به جنوب رفتیم.»
هیئت شهدا امسال سیساله میشود: «ما نسل دوم این هیئت هستیم و کمکم نسل سوم هیئت هم دارد وارد میدان میشود! بیشتر نسلدومیهای ما با هم ازدواج کردند و در هیئت ماندهاند. امیدواریم که نسل سومیهایمان هم با هم ازدواج کنند و در اینجا بمانند. (با خنده)»
نظر شما