به گزارش خبرنگار مهر، ساعات پایانی قبل از دربی، در اردوی دو تیم هیاهو و هیجان به اوج میرسد و رقابت برای لو ندادن ترکیب اصلی و کنترل بازیکنان و مقدار غذا و کاهش استرس با پیاده روی و تنهایی به اوج میرسد.
امنیتیترین ساعتهای استقلال و پرسپولیس همین ساعتهای آینده هستند، ساعتهایی که هر دو تیم میکوشند تا از اردوی رقیب خود اطلاعات به دست بیاورند، مثلا بفهمند که ترکیب نهایی چیست و حریف با توجه به نفراتش قرار است کدام نقطه را هدف بگیرد؟
همه به دنبال جاسوس ترکیب اصلی
ترکیب در واقع در ساعتهای پایانی مثل ناموس یک تیم است، هرگونه شائبهای در مورد لو رفتن ترکیب میتواند یک نفر را از باشگاه اخراج کند و فغان سرمربی را بلند کند. نکته اینجاست که معمولا پیدا کردن جاسوس بسیار سخت است چرا که در ساعتهای پایانی اقوام و دوستان و آشنایان و هواداران زیادی دور هتل محل اقامت میچرخند و برخی هستند که حتی وارد رختکن هم میشوند.
در این ساعتها تلاش زیادی انجام میشود که دور این دو تیم خلوت باشد اما تقریبا همه معاونان و اعضای هیات مدیره و کارمندان عالی رتبه باشگاه درست وسط ماجرا هستند و نگه داشتن ترکیب برای مدیران رسانه آنهم درحالی که تمامی خبرنگاران و مردم ایران میخواهند ترکیب را بدانند سختترین کار ممکن است و لو رفتن آن در رسانهها همیشه خود مدیر رسانه را در ردیف متهم درجه اول قرار میدهد.
به این ترتیب مربیان، سرمربی و مدیر رسانه مثل عقاب باید رفت و آمد کنند و تمامی موبایلها و گفتگوها را چک کنند به ویژه پس از اعلام ترکیب نهایی در جلسه فنی ظهر بازی.
پورحیدری و پروین چه می کنند؟
منصور پورحیدری عادت دارد که دستور جمع آوری موبایلها را بدهد، برخی البته غرولند میکنند، برخی هم دو یا سه خط تلفن دارند اما این کار بیشتر نمادین است تا یک کار امنیتی و معنای آن ایزوله کردن تیم از دنیای بیرون است.
علی پروین عادت داشت خودش به تنهایی ترکیب را انتخاب میکرد و تا ثانیه پایانی هم ترکیب را به هیچکس نمیگفت، نقل است که پروین آخرین تصمیمها را در خلوتترین جا اتخاذ میکرد.
در روز دربی معمولا سرپرست تیم چند تن از امین ترین افرادش را به هتل راه میدهد و در تمام نقاط آنها را رها می کند، آنها هستند تا فقط یک خطا از یک بازیکن سر بزند یا یک نفر بخواهد برای آنها در هتل کمترین مزاحمتی را داشته باشد. در واقع همه جا شلوغ است اما بازیکنان به شدت تنها هستند، آنها نیاز به تمرکز دارند، چه در اردوی آبی ها و چه در اردوی قرمز ها...
سرمربی معمولا ساعتهای زیادی را در اتاق تنها سپری میکند، دعا و تمرکز و سکوت بیشترین نیاز کسی است که چند ساعت بعد باید به شلوغترین مکان دنیا وارد شود، باید همه تصمیمها حتی پلنهای مختلف بازی بررسی شده باشد چون آنجا در مرکز ثقل دنیا با آن فشار روانی بسیار زیاد و آن نیمکت اتمی توان تصمیمگیری جدید نیست، فشار آنقدر بالاست که گاهی از حال میروی.
اسم یکدیگر را فراموش می کنند
شاید باورش سخت باشد اما به جز بزرگان و آنها که تجربه بسیار زیادی دارند، بقیه اسم یکدیگر را هم فراموش میکنند و معمولا با ذکر شماره اسم بازیکن هم تیمی خود را از بغل دستی میپرسند.
زانوها از دو ساعت قبل شروع میکند به لرزیدن، به ویژه برای جوانترها یا احساساتیترها. آنها برای خروج از این وضعیت در رختکن شروع میکنند به راه رفتن تا فشار خونشان و احساساتشان تنظیم شود.
در واقع اگر شما دو ساعت قبل بتوانید به رختکن دو تیم برسید معمولا با صحنه پیاده روی دسته جمعی در رختکن مواجه می شوید، آنها که قویتر یا باتجربهتر هستند شروع می کنند به شوخی کردن با دیگران تا با خنده فشار خون بقیه را تنظیم کنند. تصور میکنیم آندرانیک تیموریان و کریم باقری در دو طرف در این زمینه بی نظیر باشند هر چند هر دو بسیار متعصب هستند و فشار روی خودشان از بقیه بیشتر است.
در هتل مخصوصا صبح روز بازی هر چند دقیقه یک بار صدای سرپرست را می شنوید که فریاد میزند: آقای نگهبان اینجا چه خبر است؟ معمولا هواداران از این برخورد ناراحت میشوند اما آنها نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند.
هواداران پیش خود میگویند ما از فلان جا آمدهایم به تیم انرژی بدهیم این چه برخوردی است؟ اما بازیکنان در آن روز آرامش را حتی از غذا هم بیشتر نیاز دارند، ضمن اینکه معمولا در میان هواداران تیم خودی، برخی هواداران تیم رقیب هم هستند که برای اطلاعات گرفتن آمدهاند، اینکه مربی چه می گوید، چه کسی فیکس است، شرایط روحی فلان بازیکن چطور بوده و...
تماس های مادرها و پدرها و همسران
همسران و مادران بازیکنان بیشترین تماس را با بازیکنان دارند، آنها قوت قلب میدهند و بازیکنان را آرام میکنند. پدرها اگر بتوانند به هتل میآیند حتی برای چند دقیقه، معمولا سرپرستها از این موضوع استقبال میکنند، چون بازیکن خودش را جلوی پدرش جمع میکند و به اینکه در چنین شرایطی قرار دارد به خودش افتخار میکند، پورحیدری معمولا سر میز پدر و پسرها هم سری میزند و حال و احوالی می کند، خوردبین هم رویه خودش را دارد، او هم این افتخار کردن به خود را قبل از دربی می پسندد.
لیدرها مثل مور و ملخ بالا و پایین میروند، هراز گاهی فریادی میکشند تا هواداران را منظم کنند و اعلام کنند که در حال انجام کاری هستند، پزشکها سرمیز غذا از سرمربی سخت گیرتر و بداخلاقتر میشوند، هر چند برخی بازیکنان به دلیل استرس بالا گاهی با پزشکها جر و بحث می کنند اما پزشک میداند برحسب وزن بازیکن، میزان درصد هضم غذای مورد نظر و ساعت بازی چند گرم بازیکنان باید غذا بخورند.
غذا تحت تدابیر امنیتی
معمولا غذای انتخابی بازیکنان در روز مسابقه مشخص است. آنها ماکارونی، جوجه کباب و سوپ میتوانند بخورند آنهم با چربی مشخص که با نظارت پزشک تیم طبخ شده است، این مهم در بازی های خارج از کشور مهم تر هم هست چرا که پزشک دقیقا باید ببیند که چه موادی درون غذاها ریخته میشود، دوپینگ یا مواد انرژی گیر و خواب آور نباشد.
در دربی البته به این شکل نیست اما نظارت در مورد حجم غذا بسیار بالاست. از نوشابه که اصلا خبری نیست، آب یا نوشابه های مشخص کم قند باید مصرف شود، البته غذای مربیان و هیات همراه جداست، آنها هر غذایی را میتوانند انتخاب کنند اما غذای تیم جداگانه طبخ میشود.
معمولا مربی و مدیرعامل نهار را در روز دربی باهم صرف میکنند. شاید تنها، شاید هم با معاونین چون این تنها زمانی است که مربی و مدیرعامل در آن روز بیکار هستند و میتوانند با هم حرف بزنند.
مدیر از یک هفته قبل درگیر هزاران موضوع است، مربی هم که سرش به کارش گرم است. با این وجود نهار روز بازی تنها مجالی است که مربی و مدیر اگر باهم قهر نباشند کنار هم آن را صرف می کنند(فشار کار و توقع ها از یکدیگر در بسیاری موارد مربی و مدیر را از هم دلخور می کند و انگار این طبیعی ترین اتفاق ممکن در این دو باشگاه است)
هواداران مدام ورزشگاه آزادی را به سرپرست یا مربیان گزارش میکنند: ساعت دوازده است و پنج هزار نفر به ورزشگاه آمدهاند، ساعت یک است و ده هزار نفر آمدهاند، ما بیشتریم، آنها کمترند، شعار میدهند که فلان، فریاد می زنند که بهمان...
اتوبوس آمده و منتظر است، صدای اتوبوس که می آید تدارکاتچی با دستور سرپرست به همه اعلام میکند که حاضر شوند، تا راننده نهار بخورد همه آمدهاند، برخی با هدفون و موزیک، برخی که آرام تر هستند حال و احوالی با هوادارانی که تونل انسانی تشکیل داده اند می کنند.
عبور از بین تونل انسانی و زیر قرآن
بازیکنان از زیر قرآن رد میشوند، مدام می گویند برای ما دعا کنید، وقتی سرپرست سوار اتوبوس میشود معنایش این است که کاروان به سمت تونل آزادی به راه خواهد افتاد، درست راس دقیقه و ثانیه ای که در جلسه هماهنگی از قبل مشخص شده است به همین دلیل معمولا هر دو اتوبوس در راه تونل آزادی یکدیگر را می بینند و شاید بازیکنان برای هم دستی تکان دهند.
ورود به تونل از سمت استقلالیها به سود آبی هاست، آنها با استقبال جمعیت ورود به دیگ جوشان را تجربه میکنند، پرسپولیسیها اما مورد اجحاف قرار میگیرند و خیلی سریع از کنار خود را به دالان دور استادیوم میرسانند. از اینجا به بعد ثانیه به ثانیهاش معلوم است، باید بازیکن برای گرم کردن و لباس عوض کردن و بانداژ کردن و آماده شدن سر ساعت برنامه ریزی کند.
ناظر بازی که لیست بازیکنان را بخواهد هیجان به اوج میرسد. البته اگر تا آن لحظه ترکیبها لو نرفته باشد که معمولا لو رفته و اولین جنگ اعصاب و دعوا از همانجا شروع می شود در امنیتی ترین ساعات اردوی سرخپوشان و آبی پوشان جاسوس بازی به اوج می رسد و همه به دنبال گرفتن اطلاعات از تیم حریف هستند. کاری که برخی برای انجامش پول هم می گیرند.
-----------------------------------
گزارش: محمد سررشته داری
نظر شما