به گزارش خبرنگار "مهر" همايش "فيلسوف عدالت: بررسى احوال و آثار و آراى جان راولز" كه عصر يكشنبه هفتم اسفند در تالار فردوسى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران و با همكاري مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران برگزار شد، دكتر عزت الله فولادوند درباره "ليبراليسم سياسي جان رالز" سخنراني كرد.
دكتر فولادوند در ابتدا ليبراليسم سياسي جان رالز را به دو گونه تقسيم كرد كه يكي خود ليبراليسم و ديگري ليبراليسم به نحوي كه در فلسفه جان رالز پرورانده و تفصيل شده است. اگر چه رالز به مكتب ليبراليسم تعلق دارد اما اين نكته را تا وقتي كه مشخص نكنيم معناي مؤثري نخواهد داشت. زيرا اولا چنان كه خواهيم ديد تعابير متعددي در ليبراليسم وجود دارد و ثانيا به خصوص در كشور ما ليبراليسم تحت تأثير افكار و عقايد مختلف و سوء استفاده و بد فهمي ها شده است.
فولادوند در ادامهاعلام كرد: هدف فلسفه سياسي ليبرال تحقق بنيادها و اصولي است كه معمولا به ليبراليسم سياسي نسبت داده مي شود يعني آزادي، تساهل و حكومت قانون. ليبرالها اعتقاد دارند وجود تشكيلات سياسي فقط ممكن است با كمكي كه به مسائل فرد مي كند توجيه شود و اين مسائل فردي جدا از وظايف جامعه است. ليبرالها دو نظر را درك مي كنند يكي اينكه فرهنگ و جامعه و دولت از فرد في نفسه غايت محسوب مي شوند و ديگر آنكه به نظر سازمانهاي سياسي و اجتماعي به كمال رساندن سرشت انسانهاست.
دكتر فولادوند همچينن به ظهور ليبراليسم در سياست اشاره كرد كه تا به امروز از دو گروه از ليبرالها به وجود آمدند و گفت : طيفي از مواضع ليبرال وجود دارد كه اختلاف نظرهاي عميقي احيانا در بين آنها وجود دارد. به طور كلي دو طرز فكر عمده در ليبراليسم وجود داشته و دارد كه از نظر فلسفه سياسي رالز بسيار اساسي است. يكي ليبراليسم كلاسيك قرن نوزدهمي كه اين ليبراليسم بر شرط آزادي تاكيد دارد. برخي از متفكران به اين مطلب چيزي اضافه كردند و گفتند كه ليبراليزم عبارت است از نبود موانع خارجي به اضافه وجود امكانات ملموس و واقعي. ليبرالهاي كلاسيك و دست راستي مانند هايك و نازيك كه بيشتر بر آزادي تكيه دارند و مي خواهند ملاحظات دولت به حداقل ممكن برسد. اما ليبرالهاي چپ كم كم به سوسيال دموكراسي نزديك مي شوند و بيشتر به برابري معتقدند. در انديشه رالز اين دو جنبه مورد نظر است و او مي خواهد بين اين دو گونه اي توازن و تبادل برقرار كند.
دكتر فولادوند درباره ليبراليسم در فلسفه اظهار داشت: مهمترين امتياز ليبراليسم در فلسفه به اين شرايط است : 1- فرد گرايي 2- ليبرالها مي گويند كه فرد بايد در گزينش هدف آزاد باشد ولي در اينجا اختلاف مهمي پيش مي آيد كه گروهي معتقدند كه نبود زور و جبر مانعي است كه به آن آزادي منفي مي گويند. 3- برابري: فيلسوفان ليبرال به برابري تعهد عميقي دارند البته ضرورتا نه به معناي تساوي اقتصادي بلكه تساوي مورد نظر آنها برابري ارزش ذاتي و اساسي يكايك انسانهاست . 4- عقل فردي : به نظر ليبرالها آزادي انديشه و عقيده مذهب كافي نيست بلكه قواعد و نهادهاي سياسي و اجتماعي بايد در پيشگاه عقل فردي قابل توجيه باشد. هنگاهي كه به فلسفه رالز نگاه مي كنيم اولين چيزي كه جلب نظر مي كند او با استفاده از قديمي ترين و معمولي ترين تعابير فيلسوفان ليبرال يعني نظريه پيمان اجتماعي نظريه اش را برقرار مي سازد.
وي با تاكيد بر اين مطلب كه دو چيز مشغله فكري فيلسوفان بوده است گفت : يكي آنكه با تكيه اي كه بر آزادي فردي و برابري كه در افراد مي شود چگونه بايد از آنارشيسم و هرج و مرج جلوگيري كرد و چه نهادهايي بايد به وجود آورد تا تعادل را برقرار سازد تا زندگي مدني برقرار شود و ديگر اينكه چه چيزي به اين نهاد و بناي سياسي همه گير كه دولت گفته مي شود مشروعيت مي بخشد. بايد توجه داشته باشيم كه ليبراليسم مكتب اصلاح طلب است بنابراين اينكه گفته شود همه چيز را بر مي اندازيم و بناي جديدي از بنياد مي سازيم قابل قبول نيست.
دكتر فولادوند به كتاب رالز يعني نظريه اي درباب عدالت كه در 1971 منتشر شده بود اشاره كرد و گفت : پرسش كليدي رالز در كتاب اخير اين است كه براي تحقق ارزشهاي بنيادين دموكراتيك يعني آزادي و برابري همه شهروندان نهادهاي اساسي جامعه بايد چه ترتيبي داشته باشند كه عادلانه باشد. يكي از عناصر اصلي در تصور رالز از آزادي اين است كه دولت عدالت پرور تا حد امكان بر تحميل به هر پديده واحد به هدف و معناي زندگي به شهروندان خودداري كند.
وي افزود: به اعتقاد رالز جامعه بايد به حكم عدالت راه تساهل و مدارا و كثرت گرايي را در پيش گيرد و تا جايي كه مردم مقتضيات عدالت را محترم بشمارند و در تعقيب هدف واقعي زندگي آنها را آزاد بگذارند. مسئله پلوراليسم با دو مسئله ديگر مرتبط مي شود يكي مشروعيت و ديگري ثبات است. رالز مي گيويد در كتاب نظريه درباب عدالت ايان مفهوم مغفول مانده بود. مشروعيت به ساده ترين بيان اين است كه تحت چه شرايطي قانوني را مشروع مي داند ولي خودش با آن موافق مي باشد مسئله ثبات ممكن است به اين شرح بيان شود كه وقتي كسي درباره عدالت صحبت مي كند كافي نيست فقط نشريه اي ارائه دهد بلكه بايد بگويد چرا آن نظريه ثبات دارد و جامعه اي كه بر اساس آن بنا مي شود پايدار خواهد ماند.
نظر شما