۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۳:۵۸

نوشتاری از حجت‌الاسلام علوی؛

چرا امت از امام حسین حمایت نکردند؟

چرا امت از امام حسین حمایت نکردند؟

در این نوشتار، حجت‌الاسلام علوی به بررسی دلایل عقب‌نشینی امت از حمایت امام حسین می‌پردازد. وی ۶ نکته را مهم‌ترین عوامل این اتفاق می‌داند.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن پیش رو بخشی از کتاب «توجیه‌المسائل کربلا» اثر «سیدعلی‌اصغر علوی» است. این کتاب به همت نشر سدید(انتشارات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق) در پاییز ۹۳ منتشر شده است.

در ریشه‌یابی عقب‌نشینی امّت از حمایت امام حسین‌(ع) به نکاتی بر می‌خوریم که قابل تأمل است:

۱- عقب‌گرد به جاهلیت

الف) مال و منال و تعصبات قومی و عشیره‌ای که معیار ارزش در عصر جاهلی شمرده می‌شد، در این عصر بار دیگر ملاک ارزش‌گذاری اجتماعی قرار گرفت. لذا افرادی پیدا شدند که با چند درهم و دینار بهترین بندگان خدا را سر می‌بریدند.

ب) پایه‌های مفاسد اخلاق عرب روز به روز در جامعه محکم‌تر شد. شراب‌خواری، باده‌گساری، رقاصی، آوازه‌خوانی و… رونقی دوباره یافت و قبح خویش را از دست داد. حقه و حسد دوران جاهلی عرب جانی دوباره گرفت و غارت‌گری به گونه‌ای رسمی گسترش یافت و فجایع وحشتناکی به بار نشست.

ج) امراض نظام اقتصادی عرب پیش از اسلام بار دیگر عود کرد و در اثر تبعیض و بی‌عدالتی جامعه به دو قشر اغنیای دنیاپرست و فقرای تهیدست مبدل شد.

د) عصبیت قومی و اشرافیت میراث نظام سیاسی جاهلی دوباره در متن جامعه قرار گرفت و حاکمیت سیاسی در دست معاویه و یزید و فرزندان سرکرده سیاسی مخالفان اسلام در قبل از اسلام یعنی ابوسفیان قرار گرفت.

حاکم شدن این ظلمت‌های جاهلیت بر فضای جامعه اسلامی و ظهور عوام‌زدگی و خفتگی وجدان در بین امّت اسلامی بستر مناسبی برای تغییر و تخریب دین پدید آورد و روز به روز احکام و عقاید شریعت دست‌خوش تأویل و تغییر شد. جامعه‌ای که جاهلیت، تمام ارکان آن را قبضه کرده بود و اصل دین در آن دچار تغییر و دگرگونی شده بود، معلوم بود که با پیشوایان و رهروان راستین اسلام ناب چه معامله‌ای می‌کند. جهل و نادانی و تعصبات جاهلی عصر امام حسین (ع) از میان امواج سهمگینی از مقاومت‌ها گذشت و به مراتب نیرومندتر و آب‌دیده‌تر و باصلابت‌تر از جاهلیت کهن ظاهر گردید که در آن جامعه مردم به اصل دین پای‌بند نبودند. لذا امام(ع) مجبور شد برای شکستن این بت بزرگ به تنهایی دست به قیام بزند. با سلاح کتاب خدا و سنّت پیامبر و موعظه نمی‌شد به جنگ جهل رفت، چون مبارزه با جاهلیت نو سلاحی نو و کارآمدتر می‌طلبید.

۲- دنیاطلبی

دل‌بستگی به دنیا و خو گرفتن به رفاه و لذائذ زندگی، سبب می‌‌شود که افراد در هنگام نیاز به فداکاری و جانبازی، حضور لازم را در صحنه دفاع از حق و مبارزه با باطل نداشته باشند.

تأکیدهای فراوان پیامبر صلّی الله علیه و آله و پیشوایان دین در مورد دل‌بسته نشدن به زندگی مادی برای درمان همین درد است. خود سیدالشهدا نیز مردم را «بندگان دنیا» می‌شمارد که تا وقتی زندگی‌شان بر مدار دین بچرخد، دم از دین می‌زنند. امّا هرگاه که با بلاها و رنج‌ها و سختی‌ها آزموده شوند، دین‌داران واقعی اندک می‌شوند: «الناس عبید الدنیا… فاذا مُحِصّوا بالبلاء قَلَّ الدّیانون»

به ویژه اگر این دنیاطلبی از راه حرام باشد و شکم‌ها را از حرام پر کرده باشد، هم دل‌ها از درک و دریافت هدایت و حق محروم می‌‌شود و هم دین‌‌داری و تعهد را کاهش می‌دهد.

امام حسینعلیه‌السلام در روز عاشورا خطاب به سپاه کوفه و نکوهش از این‌که آنان به سخن حق حضرت گوش نمی‌دهند و دعوتش را نمی‌پذیرند، رمز این حالت را همین گرایش به دنیای حرام می‌داند و می‌‌فرماید: «همه شما فرمان مرا سرپیچی می‌کنید، به سخنم گوش فرا نمی‌دهید (حق دارید) چرا که تحفه‌ها و هدیه‌های‌تان از حرام است و شکم‌های‌تان از حرام پر شده است، پس بر دل‌های شما مهر خورده وای بر شما چرا ساکت نمی‌شوید و چرا گوش نمی‌دهید و نمی‌شنوید».

علاوه بر این‌که گرایش‌های دنیاخواهانه و ریاست‌طلبانه، گاهی انسان را از نصرت حق و مبارزه با باطل باز می‌دارد، گاهی هم از سوی ظالمان و اهل باطل، با بذل مال و وعده‌های دنیوی، دام بر سر افراد می‌گسترند و دل‌ها را به سوی خودشان جذب می‌کنند.

در زیارت اربعین از حادثه عاشورا چنین گزارش شده است: «کسانی برای کشتن امام حسین هم‌دست شدند که دنیا فریب‌شان داد و بهره خویش را به چیزی فرومایه و بی‌ارزش فروختند و آخرت خود را به بهای ناچیز و اندک معامله کردند و از روی تکبر در هواپرستی خود غوطه خوردند و پیروی از اهل دشمن و نفاق کردند».

۳- رهاکردن تکلیف از سوی خواص

آن‌چه از سوی خدا به عنوان «تکلیف» برعهدۀ مسلمانان گذاشته شده، همواره برای رسیدن به «مصالح» و جلوگیری از مفاسد است. اگر افراد به تکلیف خویش عمل کنند، در ابعاد مختلف، جامعه رو به پاکی و تکامل معنوی خواهد رفت. مخصوصاً افرادی که در جامعه به عنوان شاخص یا خواص از آن‌ها یاد می‌‌شود. امام درباره کوتاهی‌ها و سستی‌ها و بی‌تکلیفی عالمان وابسته به دربار در عصر خویش می‌فرماید: «شما با دیدن عهد الهی که شکسته می‌‌شود، فریاد بر نمی‌آورید و با ستم‌گران با مداهنه و سازش‌کاری رفتار می‌کنید و جایگاه خود را از دست می‌دهید… آن‌چه به آنان این قدرت را بخشیده، فرار شما از مرگ و دل بستن به این زندگی ناپایدار بود. در نتیجه مستضعفان را در دست ستم‌گران سپردید که به بردگی کشیده شوند و ظالمان به رأی خویش رفتار کنند».

در مورد نقش خواص بزرگانی چون علامه «مامقانی» در تنقیح المقال و علامه مجلسی در بحارالانوار حرکات افرادی چون عبدالله‌بن‌عباس و محمد‌بن‌حنفیه را توجیه می‌کنند.

علامه «مامقانی» در تنقیح المقال بیان می‌دارد که: «امام حسین(ع) در مدینه یا مکه فردی را مکلف به هم‌راهی نکرد. او می‌نویسد: امام حسین(ع) هنگامی که از حجاز به طرف عراق حرکت کرد، خود می‌دانست که به فیض شهادت خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا بر همه مکلفان واجب شود که به عنوان جهاد، با او هم‌راه شوند؛ بلکه بر اساس وظیفه خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت کرده بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او هم سفر شوند و اگر کسی هم هم‌راهی نکند، گناهی را مرتکب نشده است». علامه «مجلسی» نیز بیان می‌دارد: «امامعلیه‌السلام دیگران را بین آمدن به کربلا و نیامدن مخیر کرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبی نبود، بلکه تخییری بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمی‌شود.»[۱]

در مورد نقش خواص علی رغم نظراتی که بزرگانی چون علامه “مامقانی” در تنقیح المقال و علامه مجلسی در بحارالانوار، رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای، در تحلیلی شفاف‌تر و زلال‌تر در این مورد می‌فرمایند: وضع زمان امام حسین(ع) این بوده است، خواص تسلیم بودند، حاضر نبودند حرکتی بکنند. لذا وقتی امام حسین(ع) قیام کرد با آن عظمتی که امام در جامعه اسلامی داشت، همین خواص خیلی‌ها پیش امام نیامدند تا به او کمک کنند. اینان که به خاطر دنیای‌شان، راحتی‌شان، مقام‌شان، به تکلیف عمل نکردند، عوام هم از این‌‌ها تبعیت کرده و به آن سو رفتند. آری تصمیم‌گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم و اقدام آن‌ها برای خدا در لحظه لازم، این‌هاست که تاریخ را نجات می‌دهد.

در این دوران در واقع تکلیف‌گریزی و بی‌طرفی بعضی‌ها سبب دوام سلطه ظالمان گشت و امام حسین(ع) در این مورد می‌‌فرماید: «این نیز درسی است بزرگ که هواداران حق، اگر از نصرت حق و پیشوای صالح و جبهه دین کوتاهی کنند، نتیجه‌اش تقویت ظالمان و موفقیت طاغوت‌ها و ریشه‌کن کردن حق و نابود ساختن پیروان آن خواهد بود».

۴- غفلت

انسان پیوسته نیازمند تذکر و یادآوری است. غفلت از اهداف و آرمان‌ها سبب در افتادن انسان به ورطه شوم بی‌تفاوتی می‌‌شود. مردم زمان امام حسین(ع) چنان در زندگی روزمره خود غرق شده بودند که اهداف والای دین و ارزش‌های متعالی مکتب و رسالتی را که در قبال دین خدا داشتند، از یاد برده بودند. دشمنان نیز از همین غفلت سوء استفاده کرده، بر آنان غلبه پیدا کردند و با به کار گرفتن نیروی مردم در زدودن حق و مقابله با امام معصوم به میدان آمدند، امام نیز پیوسته می‌کوشید تا پرده‌های غفلت را از برابر دیده و فهم و درک آنان کنار بزند.

۵- ترس از جان و مال

یکی دیگر از عوامل، ترسی بود که دستگاه ابن‌زیاد و یزید بر مردم وارد کردند و آن‌ها از ترس جان و مال خود، به یاری فرزند رسول خدا‌(ص) نرفتند و بلکه برخی مقابل ایشان نیز ایستادند. گاهی این‌قدر خودمان را خوب توجیه می‌کنیم و عیبی را در وجودمان انکار می‌کنیم که خودمان هم باورمان می‌شود. همیشه باید از توجیه کردن عیوب‌مان مثل سم مهلک پرهیز کنیم. حتی اگر واقعا عیبی در درون ما نیست و ما را به آن متهم می‌کنند، شرط عقل و سلامت دل آن است که ولو موقت هم که شده آن را بپذیریم.

۶- جهل و نادانی

دیگر از عوامل، جهل و نادانی مردم نسبت به امور حکومت، دین و دنیای‌شان بود. اگر مردم امام زمان خود را به خوبی می‌شناختند و در صدد حمایت از او بودند، اگر چه صدها خواص و عالم دیگر، آن‌ها را نهی می‌کرد، حرف و فعل امام را حجت می‌دانستند نه قول و فعل آن‌ها را و دچار بدفهمی و کج‌اندیشی و سپس عمل‌کرد نادرست نمی‌شدند.

چنان‌که، خاندان اموى براى توجیه جنایات خود به تأویل آیات قرآن کریم پرداختند و با همان توجیهات باطل در مقابل اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله ایستادند. علىعلیه‌السلام در این باره مى‌‌فرماید: «‌… اکنون با برادران اسلامى خویش به‌‌خاطر تمایلات نابه‌‌جا و کجى‌‌ها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا مى‌‌جنگیم.»[۲]

به‌‌عبارت دیگر، مبناى فرهنگى و فکرى تخلّف‌‌هاى خلفاى بنى‌‌امیّه و بنى‌‌عبّاس از همین طریق فراهم آمد، و با توجیهات غلط مبانى اسلامى بود که فساد، جامعه اسلامى را فرا گرفت و حقّ و باطل مخلوط شد و معاویه‌بن‌ابى‌‌سفیان به‌‌عنوان امیرالمؤمنین معرّفى گردید و فرزند هوس‌‌باز او بر جایگاه رسول خدا(ص) تکیه زد و جامعه اسلامى را آن‌چنان به انحطاط کشیدند که قرآن کریم و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله در آستانه نابودى قرار گرفت. [۳]چنان‌که امام حسین (ع) فرمود: «من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرامى‌خوانم. زیرا سنّت پیامبر(ص) از بین رفته و بدعت زنده شده است.»

..................................

پانوشتها؛

[۱]  چرا خواص نیامدند؟

با توجه به نقش خواص در شکل‌گیری واقعه عاشورا چرا خواص خاص شیعه مثل عدی‌بن‌حاتم طایی و جابربن‌عبدالله انصاری و عبدالله‌بن‌عباس و حتی محمدحنفیه و عبدالله‌بن‌جعفربن‌ابی‌طالب سعادت هم‌راهی و توفیق حضور در حادثه کربلای ۶۱ هجری با امام حسینعلیه‌السلام نصیب‌شان نشد؟ حتی در این مواقع بیماری و کهولت سن را هم نمی‌شود بهانه کرد، چون هم پیرمرد در کربلا بود، هم کودکانی که به بلوغت نرسیده بودند و حتی تازه‌مسلمانان هم این افتخار نصیب‌شان شد، ولی چرا این‌ها نبودند؟

همان‌گونه که بیان شد، بسیاری از خواص توفیق هم‌راهی با امام حسین را نداشتند. پاسخ چرایی این مطلب را از کلام صاحب تنقیح المقال بیان می‌داریم:

وی معتقد است امام حسین (ع) در مدینه یا مکه فردی را مکلف به هم‌راهی نکرد. او می‌نویسد: امام حسین هنگامی که از حجاز به طرف عراق حرکت کرد، خود می‌دانست که به فیض شهادت خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا بر همه مکلفان واجب شود که به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلکه بر اساس وظیفه خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت کرده بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او هم‌سفر شوند و اگر کسی هم هم‌راهی نکند، گناهی را مرتکب نشده است. آری گناه‌کار فردی است که در قیام کربلا و محاصره امام حسین در روز عاشورا حضور داشته و با آن حال از امام تخلف کرده، به یاری حضرتش نشتافته است.

اما کسانی که در حجاز بودند و از همان اول با امام نیامدند، از ابتدا مکلف به حرکت و هم‌راهی با امام نبودند و عدم هم‌راهی آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نیست. مامقانی پس از بیان این مقدمات می‌گوید: بنابراین، تعدادی از صالحان و خوبان بودند که در آن هنگام، شرف شهادت برای آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شکی نیست که احدی در عدالت آنان تردیدی نداشته است. پس نیامدن محمد حنفیه و عبدالله جعفر به علت سرپیچی یا انحراف ایشان نبوده است. (تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، مامقانی، عبدالله، ص‌۱۱۲، بی‌جا، مطبعه الحیدریه؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۸۱).

علامه مجلسی نقل می‌کند که:امام حسین، قبل از شهادتش به بنی‌هاشم چنین نوشته است: «من الحسین بن علی الی بنی هاشم، اما بعد، فانه من لحق بی منکم استشهد معی و من تخلف لم یبلغ الفتح و السلام؛ اما بعد، هرکس از شما با من بود، به شهادت خواهد رسید و افرادی که با من نیامدند، به درجه فتح نایل نشدند.»

وی بعد از ذکر روایت فوق چنین می‌نویسد: جمله: «به فتح نایل نمی‌شود.» این احتمال را می‌رساند که امامعلیه‌السلام دیگران را بین آمدن به کربلا و نیامدن مخیر کرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبی نبود، بلکه تخییری بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمی‌شود. (بحار الأنوار، علامه المجلسی، ج ۴۴، ص ۲۳۳- ۲۹۸، سال چاپ: ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ م، ناشر: دار الإحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.)

[۲]   «انّما اصْبَحْنا نُقاتِلُ اخْوانَنا فِى الْاسْلامِ عَلى ما دَخَلَ فیهِ مِنَ الزَّیْغِ وَ الْاعْوَجاجِ، وَالشُّبْهَهِ وَالتَّأْویل.» نهج‌‌البلاغه، خطبه ۱۲۱٫

[۳]  زمینه‌‌هاى قیام امام حسین(ع) (ج‌۱)، ص: ۱۵۷

کد خبر 2973465

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha