گفتاری از حجت الاسلام سوزنچی؛

عوامل پیدایش قیام مردم از منظر شهید مطهری

عوامل پیدایش قیام مردم از منظر شهید مطهری

حجت‌الاسلام دکتر سوزنچی در یادداشت پیش‌رو به تبیین «عوامل پیدایش قیام مردم» از منظر شهید مطهری می‌پردازد. شهید مطهری به دو عامل درونی و بیرونی زمینه‌ساز قیام اشاره می کند.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن پیش رو بخشی از جلد دوم کتاب «روایت مطهر» اثر حجت‌الاسلام «حسین سوزنچی» با موضوع تأملی در اندیشه‌های شهید مطهری است؛ این کتاب به‌زودی توسط نشر سدید (انتشارات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام) منتشر خواهد شد. تا به حال دو جلد از این مجموعه منتشر شده است.

مجموعه مباحث استاد مطهری در موضوع انقلاب اسلامی را می‌توان در سه محور کلی مورد بحث و بررسی قرار داد که در این نوشتار به بررسی چرایی قیام مردم و این‌که چه عواملی مقدمه و زمینه ساز انقلاب شد پرداخته می‌شود.

استاد مطهری به دو عامل مهم اشاره می کنند که موجب شد مردم به سمت قیام سوق داده شود یکی وجود روحیۀ ظلم‌ستیزی در مردم و دیگری وجود نارضایتی عمومی در آن‌ها نسبت به حاکمیت است. به نظر می‌رسد این دو عامل حصر عقلی دارند؛ یعنی عوامل زمینه‌ساز یک قیام عقلا از دو حال خارج نیست یا عوامل درونی است یا بیرونی. عامل درونی، وجود روحیۀ مبارزه با ظلم و مقابله با ظالم در مردم است و عامل بیرونی، نارضایتی مردم از وضع موجود است. این دو عامل دست به دست هم می‌دهد تا یک انقلاب آغاز شود. امروز نیز کسانی که قصد براندازی نظام اسلامی را دارند از همین دو عامل بهره می‌گیرند یعنی تلاش می‌کنند به نارضایتی‌های عمومی در مردم دامن بزنند و در کنار آن ولو به شکل کاریکاتوری و مصنوعی، روحیۀ مقابله با حق‌خوری و ظلم را در مردم تقویت کرده و آن را مدیریت کنند چرا که اگر این عامل وجود نداشته باشد مردم هر اندازه که از شرایط خود ناراضی باشند دست به قیام نخواهند زد.

برخی ادعا می کنند مردم اگرچه از وضع موجود ناراضی بودند اما به شیوۀ ایجابی دقیقاً نمی‌دانستند چه می‌خواهند، به عبارت دیگر مردم می‌دانستند چه نمی‌خواهند اما نمی‌دانستند چه می‌خواهند. آن‌چه مردم سلب می‌کردند و نمی‌خواستند، استعمار و استبداد بود اما این که بعد از، ازبین‌رفتن این دو عنصر نامطلوب، باید چه چیزی را جایگزین آن کرد را نمی دانستند. استاد مطهری این تحلیل را قبول ندارد و می‌گوید مردم در مقابل استعمار، طالب استقلال بودند و در مقابل استبداد، آزادی را طلب می‌کردند اما این آزادی و استقلال یک امر کلی و مطلق نبود مردم آزادی و استقلال را در معنای دینی و اسلامی آن می‌خواستند.

افرادی مثل آقای صادق زیباکلام[۱] و امثال ایشان که ادعا می‌کنند مردم به طور ایجابی نمی‌دانستند چه می‌خواهند، «مردم» را به قشر خاصی از جامعه تقلیل می‌دهند. منظور ایشان از مردم، طیف خاصی از تحصیل‌کرده‌ها و روشنفکران است. اساساً یکی از مشکلات افرادی که خود را به نوعی تریبون‌دار جامعه فرض می‌کنند این است که در تحلیل «مردم» معمولاً دچار اشتباه می‌شوند؛ مثلاً افرادی که در جامعه دارای رسانه هستند در بسیاری از وقایع اجتماعی امر برایشان مشتبه می‌شود و دیدگاه خودشان را دیدگاه «جامعه» می‌پندارند و به تبع آن‌ها برخی از اقشار جامعه نیز فکر می‌کنند دیدگاه «جامعه» دیدگاه همین افراد است.

 آن‌چه موجب شکل‌گیری جریان انقلاب شد حرکتی بود که از بطن این مردم شروع شد نه روشنفکران و تحصیل‌کرده‌ها. حرکتی که امام آغاز کرد در ابتدا حتی در حوزۀ علمیه نیز که قشر برجستۀ جامعه محسوب می‌شد طرفدار جدی نداشت و بدنۀ حوزه بعد از حرکت امام به تدریج با ایشان همراه شد. همین اتفاق نیز در دانشگاه افتاد اما متأسفانه اغلب افرادی که درباره اتفاقات اجتماعی مهم در بحبوبه انقلاب کتاب نوشته‌اند مسیر شکل‌گیری انقلاب را در متن مردم دنبال نکرده‌اند و تحلیل آن‌ها از حوادث مهم جامعه در واقع تحلیل اتفاقات مهم در جامعه دانشگاهی و تحصیل کرده است. مثلاً نقاط عطف انقلاب را در حوادثی مانند ۱۶ آذر و جریان آقای بازرگان و … جستجو می‌کنند؛ در حالی که تحولات اصلی جامعه در مساجد رقم خورد.

پرجمعیت‌ترین سخنرانی‌ها در مساجد ایراد می‌شد و این امر مخصوص تهران یا مساجد تهران یا بخشی از مردم نبود. برگزاری مراسم چهلم شهدای وقایع مختلف در مساجد کشور موجب می‌شد بر گرمای انقلاب و شور مردمی آن دمیده شود و حرکتی به شکل شبکه‌ای در کل کشور به راه بیفتد و مردم را با خود همراه کند. چنین مراسمی اساساً توسط قشر تحصیل‌کرده رقم نمی‌خورد. بنابراین هنگامی که می‌گوییم مردم در انقلاب اسلامی به دنبال اجرای اسلام بودند منظورمان اقشار روشنفکر و تحصیل‌کرده نیست، بلکه منظور بدنۀ حقیقی مردم است.

اسلامی که بسیاری از اقشار تحصیل‌کرده از آن سخن می‌گفتند که تجلی بارز آن را در سخنان دکتر شریعتی می‌توان دید اساساً اسلام نفی بود و تقریباً هیچ عنصر ایجابی نداشت، اسلامی که دکتر شریعتی از آن سخن می‌گفت برای ایجاد یک انقلاب کار آمد بود و به شدت با عوامل استبداد و استعمار دست به گریبان بود اما برای بعد از انقلاب تقریباً هیچ حرفی برای گفتن نداشت. دکتر شریعتی با مهارتی مثال‌زدنی عناصری از اسلام را که مؤلفۀ اعتراض در آن دیده می‌شد به خوبی برجسته می‌کرد، مثلاً چهره‌ای چون ابوذر در نظر او بسیار مقدس و برجسته‌اند، اما کسی مانند امام سجاد(ع) که در تاریخ امامت، خود کمتر به فعالیت‌های انقلابی ظاهری دست زده‌اند در ادبیات دکتر شریعتی بسیار کم‌جلوه بود و این اسلامی نبود که امام خمینی(ره) به دنبال آن بود. اسلامی که امثال شهید مطهری و امام خمینی و عامه مردم به دنبال آن بودند تنها بُعد سلبی و اعتراضی اسلام نبود، بلکه می‌خواستند بعد از انقلاب بر مبنای اسلام جامعه را بسازند

کد خبر 3039170

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha