خبرگزاری مهر، گروه استانها- ونوس بهنود: صدای نغمه شیرینی از کودکی در طبقه دوم ساختمانی که نردههای سبز و آجرهای زرد رنگش یک نشانه است پیچیده.
پلهها را بالا که میروم بچهها به ترتیب سن و سالشان ردیف شدهاند و اغلب شاید به دلیل اینکه با فضا و آدمها راحت نیستند دو زانو نشستهاند. دخترهای بزرگتر بی سروصدا کنار هم نشستهاند و با تعجبی که میدانم از کجا شکل گرفته به غریبههای از راه رسیده خیره ماندهاند.
کوچکترها به همراه مربی خود روی زمین نشستهاند. سبز و زرد و صورتی و قرمز و آبی پوشیدهاند و تمام دخترها حتی ششسالهها روسری به سر دارند.
در ابتدا که آقای خیری مربی کودک و نوجوان میخواهد برنامه را آغاز کند جنبوجوشها چندان شنیدنی نیست. لبهای کوچک تکان نمیخورد و چشمها درشت شده به میکروفن آقای خیری تا ببینند چه خبر است.
یکی به بغلدستیاش میگویند بازی داریم. آن یکی میپرسد چه بازی؟ دوستش جواب میدهد نمی دونم ولی فک کنم کیف بده.
آقای خیری اعلام میکند که در ابتدا طرح چیستان داریم و برنده جایزه میگیرد.
داوطلبان کم هستند و بچهها کم روتر از آنکه جوابهای دانسته را رو کنند. حالا میکروفون جابهجا شده و به دست لیلا فرید نویسنده و قصه گوی کودک و نوجوان میرسد.
چیستان هر چه باشد در پس گنج خود یک جایزه دارد و بچههای خانه شکوفهها بهمانند سایر بچهها مشتاق دریافت جایزههایی هستند که آقای آموزگار با یک نایلون سیاه بزرگ به طبقه بالا کشانده و آورده است.
بعد از طرح چیستان و یک سرود بازیهای پرورشی به کمک دو مربی کودک و نوجوان فرید و خیری انجام میشود.
نیم ساعت از حضور ما در طبقه دوم ساختمانی که کودکان بیسرپرست و بد سرپرست نگهداری میشوند سپری شده است. دخترهای بزرگتر که از سنین ۱۲ تا ۲۰ ساله به تعداد ۲۰ نفر هستند نه در مسابقات شرکت میکنند و نه شرم از پیش تعریف شده شان اجازه میدهد زیاد حرف بزنند.
مسئول موسسه میگوید: خانم لطفاً عکس از چهره بچهها نباشه.
تلخی نیش و کنایه همکلاسیها وقتی که بفهمند از خانه شکوفهها آمدهای را نمیتوانم بعداً به گردن بگیرم به همین دلیل شروع میکنم از ضبط شادی و شوری که در حال شکوفایی است و با بازی گوی و چوگان، توپ و دروازه، حلقه و نشانه، سیب و سنجاق و دارت به اوج میرسد.
دستهای کوچکی که از دو طرف روی زانوها آویزان بود حالا برای نوبت گرفتن در مسابقات با انگشت اشارهای رو به بالا شور و هیجان گرفته و دختربچهها و پسربچههایی که برخی حتی نمیدانند سرنوشت پدر و مادرشان چیست در لحظه شادی که حقشان است دائمی شود غوطهورند.
کتابهای مختلف به کودکان هدیه میشود و آن ساکتترها، آنها که برخی مواقع به نقطه کوری روی دیوار خیره میشوند کتابها را ورق میزنند.
میتوانم بشنوم که یکی میگوید کاش کتاب دوست تنهاییام شود.
یکی میگوید: بچهها ساکت. گوش کنید چه بر سر نازگل آمد؟ یک روز پشت دار قالی نشسته بود که قاصدکی گفت: می خوای تو رو یه جای قشنگ ببرم؟
لیلا فرید نویسنده کودک و نوجوان کتاب تازه چاپ شده خود را برای کودکان میخواند. صدای بازیگوشیهای محتاطانه فروکش کرده و گوشها تیز شده تا ببینند آن جای قشنگ کجاست که قرار است نازگل برود؟
اگر توانی بود شاید میشد تمام کودکان آسیب دیده را به آن جای قشنگ به آن آرامش و به آن برخورداری از هر نعمتی که مستحقشان است برد.
بااینوجود توانها کوچک است و زور آسیبها بالا؛ و آنکه پرتوان چندان مجالی ندارد اگر دوربینی در کار نیست کمکی تدارک ببیند.
مدیرکل امور کتابخانههای عمومی استان اردبیل هدف از برگزاری این برنامه را ایجاد فرصتی برای دوستی و آشنایی کودکان و نوجوانان با کتاب میداند.
رباب عزیزخانی به خبرنگار مهر گفت: به دنبال این هستیم قصهگویی و کتابخوانی را به تمامی محیطها بکشانیم و این فرصت را فراهم سازیم تا بهخصوص آنجا که دسترسی به کتاب محدود است، افزایش یابد.
وی بابیان اینکه وضعیت مطالعه در گروههای سنی کودک و نوجوان در استان رو به بهبود است، اضافه کرد: در تمامی کتابخانههای عمومی بخش کودک فعال شده و برای توسعه و تجهیز آن نیز برنامههایی در دستور کار داریم.
مدیرکل امور کتابخانههای عمومی استان به برگزاری برنامههای قصهگویی، کلاسهای نویسندگی ویژه کودکان و تئاتر کتاب اشاره کرد و افزود: لازم است از تمامی ظرفیتها بهره گیریم تا کودکان با کتاب انس بگیرند.
مبینا، ستایش، علیرضا، محمد، فاطمه، مهسا، سارا، هستی، علی و نرگس اسمهای نازنینی هستند که به گوشمان میخورند و وقتی آنقدر نبودهایم که تنهاییشان پر شود، شاید این یار مهربان باشد که دوستی بیمنتی با کودکان ما داشته باشد.
جمعی از نویسندگان و شعرای اردبیل در جمع کودکان خانه شکوفهها گرد آمدند تا بگویند در همین داستانها میتوان سرنوشتهای پست و بالای زیادی را دید.
در همین شعرها میتوان رد پای مهر و محبت خدا را در دل گرفتاریهای زندگی لمس کرد و در همین چیستانها میتوان به اسرار زیبای آفرینش رسید. اسراری که شاید برای برخی کودکان از زبان مادران و پدرانشان گفته نمیشود، اما یار مهربان اینجاست در آغوش تو، تا برایت از زیباییها و زشتیها بگوید و خوب زیستن را در ذهنت بارور کند.
نظر شما