به گزارش خبرگزاري مهر، اين سخنراني كه با عنوان "جهان اسلام بين ديروز، امروز، فردا، بيم ها و اميدها " و به دعوت مركز فرهنگي شيخ ابراهيم آل خليفه صورت گرفت، با استقبال شركت كنندگان مواجه شد، چنانكه پس از ايراد سخنراني خاتمي يكساعت و نيم به سئوالات مطرح شده از سوي برخي از انديمشندان و جوانان پاسخ داد .
رئيس موسسه بين المللي گفت وگوي تمدن ها و فرهنگ ها اظهار داشت : امروز در تقسيمبنديهاي مطرح در مورد جوامع بشري، از جهان اسلامي، در برابر جهان مسيحي، جهان غربي، جهان چيني، جهان هندي و نظاير آن بسيار مي شنويم و در برابر تمدن غربي نيز از تمدن اسلامي سخن مي رود. ترديدي نيست كه در دوره اي از تاريخ، تمدن درخشاني به نام تمدن اسلامي تحقق يافته كه جامعه و تاريخ بشري را تحت تأثير خود قرار داده و آثار و مأثر فراواني نيز بر جاي گذاشته است. اما آيا آن چه به نام تمدن اسلامي شهرت يافته، عين اسلام است؟
خاتمي گفت : به نظر من تمدن عبارت است از پاسخي كه انسان آگاه و مختار به پرسش ها و نيازهاي خود مي دهد و فعلاً اجازه بدهيد تا برسر اين موضوع توافق كنيم كه جنبه به اصطلاح سخت پاسخ ها، يعني نحوه زندگي جمعي، ارتباطات، وسائل و ابزار رفع نيازها، سيستم، نظام و شيوه اداره جمعيت و نهادهاي اجتماعي را تمدن نام بگذاريم و جنبه نرم پاسخ ها يعني عادت ها، بينش ها ، ارزشگذاري ها و سنتها را فرهنگ بناميم. ميان فرهنگ و تمدن تأثير و تأثّر متقابل و رابطه ديالكتيكي برقرار است؛ اما فرهنگ ها از تمدن ها ديرپاترند.
وي افزود : آنچه در عرصه تاريخ به نام تمدن اسلامي تحقق يافت، ناشي از تلاش فكري، اجتماعي و عملي مسلمانان بود، براي پاسخ دادن به نيازهاي خود بر اساس بينشي كه آن را بينش برگرفته از قرآن و اسلام ميدانستند و شايان گفتن است كه با اهتمام اسلام به انديشه و شأن عقلاني و اختيار آدمي، جان مسلمانان براي آفرينش جهاني ديگر كه ظرف تمدن اسلامي شد، آماده گشت.
خاتمي با بيان اينكه امروز با دوران درخشان اوج تمدن اسلامي فاصله زيادي داريم، اظهار داشت : سخن بر سر اين است كه آيا امروز، مسلمانان بايد در صدد احياي تمدني باشند كه ديگر وجود ندارد يا اگر هست به شدت تحت الشعاع تمدن غربي است؟ و يا اينكه بايد در هاضمه تمدن جديد و فرهنگ متناسب با آن هضم شوند و مدرنيته و سكولاريسم و ليبراليسم را كه تجليات تمدن جديداند، همچون فن و علمِ جديد بپذيرند؟ يا در ميان اين دو قطبِ متضاد، راه سومي وجود دارد و آن آفرينش تمدني نوين است كه در عين برخورداري از مزاياي تمدن جديد، داراي خلاها و كمبودهاي آن نباشد؟ جهان اسلام يك واقعيت پيچيده و تودر تو است كه شناخت همه ابعاد و شؤون آن گرچه دشوار است ولي گريزي از تلاش براي اين شناخت نيست. جهان اسلام و بهخصوص خاورميانه كه بايد آن را قلب جغرافياي جهان اسلام دانست، در موقعيت بي نظير ژئوپولتيك و ژئواستراتژيك عالم قرار دارد. اما جهان اسلام با وجود آن سابقه درخشان و با وجود موقعيت ممتاز جغرافيايي و انبوه ثروت خامي كه در درياي آن غوطه ور است، با كمال تأسف به علل گوناگون، امروز دچار نوعي عقبماندگي است و بيش از يكصد سال است كه بسياري از انديشمندان و مصلحان جهان اسلام به اين انحطاط آگاهي يافتهاند و براي رهايي از آن تلاش مي كنند. جهان اسلام كه امروز به لحاظ علمي، اقتصادي و فن آوري در مرحله اي به مراتب فرودست تر از غربي هاست، در هنگامه اي تجربه جديد خود را آغاز كرده كه از هر طرف به لحاظ فكري، سياسي، فرهنگي، علمي و اقتصادي محاط در تمدني است كه با تاسف پايه اقتدار خود را در بيرون مرزها، بر سلطه بيچون و چرا بر آنچه غيرغربي است، نهاده است.
رئيس موسسه بين المللي گفت وگوي فرهنگ ها و تمدنها در ادامه گفت : امروز جهان اسلام از درون و بيرون به رنج هايي مبتلاست كه درمان آنها آسان نيست و من به پاره اي از آنها اشاره مي كنم :
1- جهان اسلام قرنها تحت سلطه خودكامگي بوده است كه اغلب نيز اين استبداد به نحوي با دين و فلسفه توجيه مي شده است و حاصل آن نوعي استبدادزدگي در متن عاطفه تاريخي و فرهنگي مسلمانان بوده است. در واقع استيلاي استبداد، ذهنيت و عادت هايي را در جامعه ايجاد كرده است كه پالايش آن امري دشوار ولي براي ساختن آينده اي بهتر، گريز ناپذير است. يكي از مهمترين مراحل تحول تازه در جهان اسلام، رهايي از اين استبدادزدگي تاريخي و انتقال به دوراني است كه با رسميت يافتن ملت به معني فلسفي- جامعه شناختي آن، شاهد استقرار دولت- ملت در كشورهاي اسلامي باشيم؛ به گونه اي كه حكومت ناشي از اراده ملت، تحت نظارت و در اختيار او باشد. در اين مورد تنها تمايل كافي نيست بلكه چنين وضعيتي نيازمند فرهنگ و ذهنيت متناسب است و مبارزه علمي و فرهنگي و تربيتي با استبدادزدگي ذهني مسلمانان و آثار عملي آن يكي از مهمترين وظايف روشنگري و تربيتي و فرهنگي در جهان اسلام است، و كساني در اين زمينه شايستگي حضور و اقدام دارند كه پيشتر جان خود را از عميقاً از آثار و بقاياي فرهنگ استبدادي نجات داده باشند.
2- هر تمدني با فرهنگ خاصي مناسبت و سازگاري دارد. ولي فرهنگ چون با عمق وجود و وجدان آدمي سروكار دارد، ديرپا تر از تمدن است. چه بسا تمدني از ميان برخيزد و جامعه اي تحت تأثير تمدني ديگر قرار گيرد، ولي فرهنگ متناسب با تمدنِ از ميان برخاسته، براي مدتها در متن جان اجتماعي جامعه باقي بماند و اين امر خود باعث تضاد دروني و دوگانگي شخصيت اجتماعي و آشفتگي فكري و اخلاقي خواهد شد. امروز از تمدن اسلامي بايد در كتاب هاي تاريخ و نيز آثار و مأثري كه از آن باقي مانده است، سراغ بگيريم، نه از متن جامعه. امروز نه ابزارهاي رفع نيازهاي اقتصادي و اجتماعي، نه نحوه سكونت و بهره برداري از امكانات مادي زندگي و نه حتي شيوه هاي حكمروايي و نهاد هاي متكفل آن در جوامع اسلامي شباهتي با آنچه در اوج اعتلاي تمدن اسلامي تحقق يافته بود، ندارد. به عبارت ديگر تمدن غربي همچون يك سيل و بدون اختيار و انتخاب همه زواياي زندگي ما را فرا گرفته است. علم به معني جديد آن و تكنولوژي به عنوان غول آساترين حاصل علم تجربي ( Science ) از غرب به همه جهان غيرغربي سرازير شده است. نحوه سكونت و امرار معاش، ضوابط شهرنشيني و توليد و هزاران شأن ديگر مدني در جوامع ما به شدت متأثر از غرب است. ولي در همين حال جان ما هنوز متأثر از فرهنگي است كه مناسبتي با اين تمدن ندارد و اين تضاد، بخشهايي از جامعه ما را به نوعي لجاجت غيرمنطقي در نفي كامل تمدن غرب، براي نگاهباني از سنت و بخش ديگري را به نفي كامل سنت براي متجدد شدن و بخش عمدهتري را به نوعي آشفتگي فكري و ذهني رسانده است. بازار نزاع سنت و تجدد بيش از يك قرن است كه در جوامع اسلامي به گونههاي مختلف گرم است. در سخنراني اخير خود در برلين در مورد اسلام و سكولاريسم گفتم كه طرح چنين موضوعي كه البته پرداختن به آن ضروري است، خود حكايتگر يك سوءتفاهم تاريخي ميان شرق و غرب است.
يكم : چرا از نسبت اسلام و سكولاريسم پرسش ميشود و اين پرسش به موضوع عامتر دين و سكولاريسم تعميم داده نميشود؟ گويا همه اديان تكليف خود را با سكولاريسم مشخص كردهاند. يعني تسليم اين پديده جهان متمدن شدهاند و تنها اسلام است كه بايد در آن مورد وضع خود را مشخص كند؟ در حالي كه دين به طور كلي به امر مطلق و امر قدسي و متعالي معتقد است و در جهان قدسيزدايي شده است كه سكولاريسم پديد ميآيد؛ پس موضوع، موضوع دين و سكولاريسم است.
دوم : امور انساني كه آگاهي و اراده انسان در آن دخيل است، به شدت متأثر از شرايط زماني و مكاني است. بنابراين تعميم آنچه در شرايط، زمان و مكان ويژهاي رخ داده است، به آنچه كه فاقد چنين شرايط و موقعيتي بوده است، پيش از آنكه مطلوب يا نامطلوب باشد، به لحاظ علمي نادرست است. سكولاريسم مثل خودِ مدرنيته، پديدهاي غربي است و در متن تحولاتي كه در غرب پيش آمده، ظهور كرده است. چگونه ميخواهيم آنرا به جهان اسلام يا جهانهاي غيرغربي ديگر تعميم دهيم يا درستتر بگويم تحميل كنيم؟ آنان كه پيروي همه عالم را از پديده سكولاريسم مي طلبند، دچار چنين غرور كاذب و پندار باطلاند كه در واقع اهانتي است به ذات بشر. بشر تا هست راه كمال نيز بر روي او گشوده است و هيچگاه در يافتن راههاي بهتر براي زندگي معنوي و مادي توقف نخواهد كرد و مطمئناً تمدن غربي با همه دستاوردهاي غولآسايش پايان تاريخ نيست و امروز بيش از هر زمان، آثار پيري و بحران را در اين تمدن ميتوان يافت. در شرق نيز آنان كه پيروي بيچون و چرا از غرب را توصيه ميكنند، صرفنظر از اين كه پيشنهاد غيرعملي و البته غيرعلمي دارند، ريشه پيشنهاد آنان نه تفكر و تأمل، كه نوعي شيفتگي و افسونزدگي در برابر غرب است و متأسفانه نوعاً آشنايي آنان با غرب نيز با مظاهر و ظواهر غرب است، نه مباني و ريشهها و بنيانهاي تمدن و تفكر غرب.
سوم: آنچه گفتني است اينكه ما نيز در اثر اين تحولات دچار بحران هستيم. غير عملي بودن پيرويِ بيچون و چرا از تجدد و عرفيگراييِ غربي به هيچ وجه به معني نفي غرب و بازگشت به گذشته نيست. چنين بازگشتي نه ميسر است و نه اگر باشد مطلوب؛ مشكلي كه سنت پرستان گرفتار آن بودند. ما به تحول و تجدد در انديشه و عمل نياز داريم كه متناسب با وضع و روزگار خود ما باشد. هيچ تحولي جز با اهتمام به سنت و بر پايه آن ميسر نيست. اگر غرب نيز آفرينش دنياي جديد خود را با رنسانس (نوزايش) آغاز كرد، رنسانس چيزي جز بازگشت به سنت و البته شناخت و نقد و نوسازي آن نيست. در جهان اسلام نيز كساني ميتوانند در فرآيند قطعي تحول و هدايت آن تاثيرگذار شوند كه اولاً سنت را به درستي و عميق بشناسند و در عين احترام به آن و وفاداري به اصول و پايههاي ماندگار آن، قدرت و شجاعتِ نقدِ سنت (و نه نفي آن) و نوسازي آن را داشته باشند. به گونه اي كه مسلمانان را وارد جهاني كنند كه در عين انس و وفاداري به اسلام و اصول آن، با فرهنگ و تمدن نو، دوران سخت و پرملالت عقبماندگي تاريخي را پشت سر بگذارند. نقد سنت - نه نفي آن - و نقد مدرنيته و غرب - نه نفي آن - راهي است كه پيشِ روي روشنفكر مسلمان گشوده است. ما مسلمانيم و مسلماني اساس هويت ماست. وفاداري به اسلام به معني تسليم بيچون و چرا در برابر روشها و بينشهايي كه گرچه به نام اسلام در متن جان ما نفوذ كرده ولي متعلق به گذشته است نخواهد بود. اما مشكل جهان اسلام فقط در درون نيست.
چهارم: حضور گسترده و سترگ قدرتهايي كه داعيه جهانداري و سياست جهانخواري را دارند، اجازه نميدهد كه جهان اسلام بتواند فارغ از فشار و توطئه بيروني، مرحله تحول و انتقال را طي كند. آن قدرت يا قدرتهايي كه برخوردار از سازوكارهاي جهاني و بينالمللي براي تثبيت اقتدار و تقويت سلطه خويش هستند، جز به متابعت كامل ديگران از خود نميانديشند و چون واقعيت امر عليرغم شعارهاي فريبنده دفاع از آزادي، دموكراسي و حقوق بشر، منافع مادي و استراتژيك و مناطق نفوذ است، هيچگونه تحولي كه اين منافع و مناطق را به خطر بيندازد، نميپذيرند و با حكومتهاي غيرملي و غيرمردمي بسيار آسانتر كنار ميآيند تا حكومتهاي برآمده از متن مردم و لاجرم داراي دغدغه خاطر نسبت به مصالح و منافع مادي و معنوي و بهخصوص دفاع از حيثيت و حرمت ملتها و مبارزه با تحقيرشدگي و عقبماندگي كشورهاي خود. استعمار، گرچه صورت قديم خود را از دست داده، ولي ترديد نكنيم كه هنوز مشكل بزرگ ما كشورهاي جنوب و بهخصوص كشورهاي اسلامي، استعمار است كه در صورت جديد خود، پرمدعاتر و خطرناكتر سايه خود را بر جهان و بر روابط بينالملل افكنده است. استعماري كه بر خلاف گذشته براي استيلاي خود حاضر به پرداختن هزينه نيست و فقط به سود ميانديشد و حتي ميكوشد هزينههاي سلطه خود را از جيب كشورهاي محرومتر بپردازد.
پنجم: اما براي اينكه از ناامني و وحشت و اضطراب و آشفتگي و جنگ و تروري كه امروز نه تنها شرق و غرب نه تنها شمال و جنوب كه كل بشريت و همه دستاوردهاي مدني، علمي، فرهنگي و تاريخي انسان را تهديد ميكند، رهايي يابيم، به نظر ما راهي جز بازگشت به حقيقت دين كه مشترك بين همه اديان الهي است، وجود ندارد. غفلت بشر از حقيقت قدسي مطلق از يك سو و قدسي كردن امور بشري و غيرقدسي از سوي ديگر، دو عاملي است كه هم به دين خدا و هم به بندگان خدا آسيب فراوان زده است. در جهان مادهزده امروز كه هدف نهايي آدمي سود (Utility) است و سود نيز در برخورداري مادي و غفلت از جنبه برتر و قدسي وجود آدمي، كه تجلي آن معنويت و اخلاق است، معرفي مي شود، طبيعت بلكه آفرينش، منبع ماده اوليه و نيرو به حساب ميآيد كه فقط به درد توليد در جهت برآوردن نيازهاي مادي انسان مي خورد. و انسان بريده از امر قدسي كه خود را محور و مدار عالم ميداند، به خود حق ميدهد كه هرگونه كه ميخواهد در عالم و آدم تصرف كند و آن كس كه قدرت دارد به فكر تسخير ديگران و تصرف همه سرمايههاي مادي و معنوي آنان برميآيد، غافل از اينكه خود نيز قرباني چرخه معيوب توليد براي مصرف و مصرف براي توليد است.
خاتمي در ادامه سخنانش تاكيد كرد: بشر براي رهايي بايد به دعوت پيامبران گوش فرا دارد و مؤمن نيز بايد بداند كه حقيقت ايمان او ايمان به امر قدسي و در محور آن، ذات مقدس پروردگار و همه نيروهاي برتر هستي و ايمان به همه پيامبران و همه كتابها و تعليمات آنان است كه حقيقت واحد است. در اين صورت است كه تقسيم بنديهاي مصنوعي از ميان برمي خيزد و همه پيروان اديان (چه رسد به مذاهب) در عين پايبندي به شرايع و مناسك خود، ميتوانند در كنار هم براي كمال معنوي انسان، استقرار صلح و مبارزه با بيداد و تبعيض و جنگ و ترور قرار گيرند. و انسان مسلمان هم بايد بداند، اسلام كه حقيقت همه اديان الهي است، تا به دست آدمي برسد، نازل شده است و در نتيجه آن حقيقت ناب فرا زماني و مكاني در تاريخ تحقق يافته است و به همين جهت است كه با توجه به محدوديتهاي بشر و محاط بودن او در شرايط گوناگون تاريخي، زماني و مكاني بسته به اينكه چگونه نسبتي با آن حقيقت ناب پيدا كند، چه بسا شكل اسلام او با اسلام ديگري متفاوت باشد. فاجعه آنجاست كه آن شكل تاريخي، زماني و مكاني را با گوهر دين اشتباه كنيم و با پافشاري بر عدم تحول شكل به تناسب تحول جان آدمي در تاريخ، امكان جلوههاي ديگر را از گوهر دين بگيريم و به اين طريق به دين خدا جفا كنيم. ما در شاخهها و شعبههاي اسلام محقق در تاريخ شاهد آراي گوناگون، سلايق گوناگون و تجربههاي گوناگوني هستيم كه جملگي نيز خود را اسلامي ميدانند و احياناً به خاطر تعصبات و ظاهرپرستي شاهد درگيريهاي خونين نيز ميان وابستگان اين وجوه متفاوت بودهايم. عارفان، فيلسوفان، متكلمان، محدثان، فقيهان و اهل ظاهر و اصحاب تأويل و باطن هر كدام با زاويه ديد خود به سراغ دين و قرآن رفتهاند و برداشتهاي خاص خود را داشتهاند كه اين اختلاف اگر به تنازع نينجامد و اگر انسان برداشت محدود و تغييرپذير خود را با حقيقت جاودان دين يكي نداند، منشأ خير و پويايي است.
رييس موسسه بينالمللي گفتوگوي فرهنگها و تمدنها تصريح كرد: اگر دين جاودانه است (كه هست) بايد بتواند در زمانهاي مختلف پاسخگوي پرسشهاي آدمي و برآورنده نيازهاي او باشد و در نتيجه بتواند به تناسب شرايط و احوال با تمدنهاي مختلف و فرهنگهاي متناسب با آن تمدنها كه هر دو نيز اموري بشري هستند، سازگار باشد. فاجعه آنجاست كه ما يك برداشت بشري از دين را عين دين به حساب آوريم و جلوي تفكر را كه همسو با تحول جان و جهان آدمي دگرگون مي شود، بگيريم و با كمال تأسف هر جا ديني در برابر تفكر كه ذاتاً ميل به آزادي دارد قرار گرفته است، هم دين و هم فكر زيان كردهاند. امروز جهان اسلام نيازمند يك حركت نو از متن و با حضور انديشمندان و بهخصوص نسل جوان رو به آينده است كه در برابر امواج اسلام ستيزي و اسلامترسي كه ابزار دست قدرتهاي سلطهطلب است از يكسو و در برابر امواج افراط گرايي خشن و تعصببنياد حركتهايي كه جز خشونت راه و روشي را نمي شناسند، بايستد و من معتقدم اكثريت غالب و رو به آينده جامعه اسلامي بيش از هر زمان آماده هماهنگي و همسويي و ايجاد حركتي منسجم در عرصه فكر و عمل است كه اميدواريم در آيندهاي نه چندان دور شاهد تحقق اين واقعيت باشيم تا هم جامعه اسلامي را در نوآوري و نوسازي فكر ديني و عمل اجتماعي ياري كند و هم آنرا به استقرار نظامهاي مردمسالار و آزاد و پيشرو كه در كنار توسعه علمي، سياسي و اقتصادي، اخلاق و معنويت را پاس دارد، كمك نمايد و هم آماده گفت وگويي كارساز با همه جهان از جمله جهان غرب و حركت به سوي صلح و همزيستي به جاي درگيري و سوءتفاهم و جنگ و ترور باشد.
خاتمي در پايان سخنان خود گفت : جهان اسلام بهخصوص انديشمندان و بالاخص نسل جوان و آگاهي كه هم بر هويت پايدار ولي متحّول اسلامي خود تأكيد ميكند و هم آزادي و استقلال و پيشرفت را مي جويد، نبايد انتظارش طولاني شود. اميدوارم دعوتي كه به اين همايش و همراهي و همگامي و انسجام و سازمان دهي به عمل آمده و خواهد آمد جواب مثبت و دگرگون كننده حال و آينده را بيابد. من همچون گذشته به نوآوري در جان و جهان مسلمان و به همراهي و همگامي و انسجام سازماندهي شده براي رسيدن به آيندهاي بهتر دعوت ميكنم و اميدوارم كه با فراغت نسبي كه در پايان مسؤوليت سنگين سياسي حاصل شده است، جديتر اين دعوت را پيگيري كنم و اميد فراوان دارم كه اين دعوت در سراسر جهان اسلام، پاسخ مثبت، سازنده و دگرگون كننده حال و آينده را بيابد.
نظر شما