از زمان به روي كار آمدن جورج دبليو بوش شاهد سياستهاي ضد خاورميانه اي بوديم، كه درچارچوب هژمون نگري و طرح خاورميانه صورت مي گيرد.
عملكرد آمريكا در عراق، صدور قطعنامه هاي ضد سوري و لبناني، مخالفت با اراده مردم فلسطين در انتخاب حماس و حمايت از رژيم صهيونيستي ، احداث پايگاههاي نظامي و اعمال فشار بر كشورهاي عربي خليج فارس جهت اصلاحات همگي موجي از تنفر و خشم به راه انداخته است . نكته اي كه در اينجا مطرح است اينكه دولتمردان آمريكا به هيچ وجه قادر به درك اين موضوع نيستند و يا اينكه اصلا نمي خواهند اين مسئله را ببينند .
ريشه موضوع فوق را مي توان در نوع تفكرات گروه حاكمه اي دانست كه نبض امور را از سال 2001 در كاخ سفيد بر عهده گرفته اند. اين طيف پس از روي كار آمدن با سياست نسبي مشابه سه دهه گذشته روساي جمهور مخالفت كرده و رويكردي متفاوت در پيش گرفتند و بر آن هستند تا خواسته هاي واشنگتن را بدون توجه به اخلاقيات و از طريق كاناليزه كردن قدرت بر ساير كشورها ديكته كند . با مقايسه تفاوتها در رويكرد سياسي رهبران كاخ سفيد مي توان علت بي تفاوتي جورج بوش و تيم همراهش را به موج افكار عمومي درك كرد.
از اوايل دهه 1970 قدرت رو به توسعه آمريكا به سبب شكست در جنگ ويتنام و وقوع نظام برتون وودز با بن بست حركتي روبرو شد و بناي استراتژي روساي جمهور آمريكا از نيكسون تا زمان كلينتون همگي بر پايه كاهش دادن سرعت جريان نزولي با توسل به سياست "انعطـــاف پذيري چند جانبـــه" قرار دادند . بر اساس اين سياست ايالات متحده در مواردي كه نمي توانست به هدفش دست يابد، آمادگي داشت تا آن سياست را كنار بگذارد.اگر چه اين سياست به ظاهر نشان از نقطه ضعف داشت، اما سياستمداران آمريكايي بر اساس آن توانستند تعداد قدرتهاي اتمي جهان را در عدد 8 ثابت نگهدارند و سياست سلطه جويانه در جهان را كه سبب دوري كشورهاي اروپايي و آسيايي از آمريكا و نزديكي به كمونيسم مي شد، كاهش دهند .
در سال 1990 اين سياست با مقاومتهايي روبرو شد، اما در سال 2001،هنگامي كه جرج دبليو بوش به رياست جمهوري رسيد، به همراه خود تيمي از روشنفكران نئوليبراليسم و گردن كشان نظامي و راستگرايان مذهبي ترتيب داد كه هدفشان بريدن از سياست انعطاف پذيري چند جانبه اي بود كه در سه دهه گذشته بر سياست خارجي آمريكا حكمفرما بود.
اين گروه علت افول قدرت ايالات متحده را عوامل ساختاري در جهان نمي دانستند، بلكه آن را ضعف رهبري در رياست جمهوري آمريكامي ديدند. اين طيف معتقدند واشنگتن مي تواند تسلط و قدرت محض و بدون چون و چراي خود را بار ديگر از طريق نشان دادن قدرت عظيم نظامي و ترجيحاً يك طرفه بدست آورد.
بيشتر كشورهاي خاورميانه به علت ساختار سياسي بسته، ناراضيان بسياري را در پس حكومت خود دارند و اكثر اين كشورها به سبب شكست در مواضع خود در قبال قدرتهاي بزرگ ذهنيت خوبي از مقابله جويي باغرب ندارند، لذا در بيشتر مواقع با سكوت و بي تفاوتي از كنار عملكرد آمريكا رد مي شوند . تكرار اين سياستها دولتمردان آمريكا را در تعقيب برنامه هايش در منطقه جسورتر از گذشته كرده است .
نگرش صرفا سياسي مقامات آمريكا در پيشبرد اهداف جهاني واشنگتن و تكيه صرف بر بايدها و نبايدها در كنار نبود كانالهاي سياسي قدرتمند در خاورميانه كه محل بروز افكار عمومي باشد، موجب شده است تا سياستمدارتن جنگ طلب آمريكا،با وجود اوج گيري افكار عمومي خاورميانه همچنان بر سياستهاي آمرانه خود اصرار ورزند .


نظر شما