۲۰ خرداد ۱۳۸۵، ۱۵:۴۱

انسان و پرسشهاي ابدي (27)

ساختارهاي اساسي "بودن" از نظر هايدگر

ساختارهاي اساسي "بودن" از نظر هايدگر

خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه : پديدارشناسي هايدگر با پديدارشناسي هوسرلي اين تفاوت را دارد كه تأكيد هايدگر بيشتر بر تحليل شيوه بودن آدمي در هستي است. اين مقال اين موضوع را محور بحث خود قرار مي دهد.

به گزارش خبرنگار "مهر"، اگر كلمة بودن را به نوعي از هستي انسان و نحوة بودن آن محدود كنيم مي بينيم كه خصوصيات اصلي آن از ديگر هستها از جمله گياهان و حيوانات جدا مي گردد.

 هايدگر كلمه بودن ex-sistence را به معناي برون جستن به كار مي برد و ما مي بينيم كه اين بودن با نحوه بودن انسان بيشتر مرتبط است و تناسب بيشتري با بودن انسان دارد تا بودن حالات ديگري از هستي مثل اشياء و گياهان و حيوانات. اما انسان به معناي چيزي كه در ميان همه هست ها مي توان مشاهده كرد ناگهان برون مي جهد زيرا تنها بودني كه نه فقط هست بلكه هستي اش را با آگاهي از اينكه كيست يا چيست ويا با آگاهي از اينكه چه كسي يا چه چيزي مي تواند بشود و مي پذيرد انسان است .

 به عبارتي بهتر تنها انسان است كه با پرسش بودن روبرو است  و اينكه چه كسي يا چه چيزي مي تواند بشود دقيقاً به معناي برون جستن است . انسان برون جستن يا ايستادن و يا ظاهر شدن را از جايي ادامه مي دهد كه در هر لحظه معيني در آنجاست و در اين جا بيشتر برون جستن يا برون رفتن مطرح است تا برون ايستادن. زيرا آنچه مطرح است چيزي است كه اساساً پويا است و حركت پيوسته انسان به ماوراي جايي كه در هر زمان معيني آنجاست . او همواره در رسيدن به جايي ديگر است . تفكر هايدگر در اينجا مثل كي يركه گور است. 

صدها روزنامه هر روز منتشر مي شود. حال اگر از روزنامه و اشياء بگذريم و به حيوانات برسيم مي بينيم تفاوت آنها بيشتر و مهم تر است. زيرا در تقابل دو حيوان مي بينيم كه ساختار آنها از لحاظي با هم متفاوت است فرضاً تفاوت بين زنبور و مگس. حال اگر از نگاه يك زيست شناس به مسئله نگاه كنيم چه بسا برا ي هر دو گروه يك ساختار وجودي ترسيم كند و اگر از حيوان نيز بگذريم خود انسان نيز از نگاه بعضي علوم يكسان ديده مي شوند. مثل علم جامعه شناسي كه همه افراد انسان را از يك نگاه مي نگرد يعني انسانهايي كه بافت يك جامعه را تشكيل مي دهند براي جامعه شناس مهم تلقي مي گردد نه افراد بطور فرد فرد آنها . لذا مي بينيم كه فرد در جامعه چندان اهميتي ندارد و اهميت داشتن تنها در جمع و گروه است.

حتي نگاه علوم پزشكي به انسان نيز شبيه همين مثال است زيرا در علم پزشكي انسان از ديد يك پزشك به مثابه يك دستگاه و يك سيستم است و همه انسانها مثل هم هستند. همه آنها يك سيستم گوارش مثل هم دارند يك شكل استخوانبندي مثل هم دارند و يا سيستم قلب و عروق و تنفس و آلات تناسلي و غيره… همه مثل هم هستند يعني همين اينكه گفتيم دستگاه يا سيستم كار مشخص و روشن است. يعني قابل  شناسايي است . يا در علم آمار وقتي آمار انسانهاي يك جامعه خاص را بدست مي آوريم چيزي كه در اين علوم بطور كلي ناديده گرفته مي شود تفاوتهاي فردي است و به اعتبار بهتر حذف مهمترين وجه تمايز انسان است. يعني فردانيت يا تفرد انسان ناديده گرفته مي شود در صورتيكه چيزي كه يك انسان را از انسان ديگر جدا مي كند حد مرزي افراد از يكديگر است و وجه مميز آنها از يكديگر است.

اينكه دو انسان در يك شرايط يا موقعيت مساوي و حتي دو برادر يكي يك عمل را انجام مي دهد و ديگر ي عمل ديگر را. فرضاً يكي مي شود حضرت علي (ع) و ديگري عقيل برادر او. وقتي به يك خانواده نگاه مي كنيم مي بينيم فرضاً سه برادر از يك خانواده يكي از آنها به طور مثال عارف پيشه مي شود و شور و شوق و سر شيدايي پيدا مي كند. لذا زندگي روزمره را رها مي كند. يكي ديگر انساني حسابگر و دنيا طلب و داراي عقل معاش مي شود و جذب كارهاي اقتصادي مي گردد و بردار سوم به كارهاي خلاف و فساد و دزدي جذب مي شود. بنابراين تمام بحث تفرد اين است كه چرا انسانها  در يك موقعيت يكسان تفاوتهاي فاحش  با يكديگر مي كنند.

حرف هايدگر و فيلسوفان اگزيستانس كه بعضي از آنها رمان نويس هم هستند اين است كه اصلي ترين مسئله انسان همان تمايزهاي فردي است. همان اصيل زندگي كردن است و يا غير اصيل زندگي كردن است. چرا يك انسان در يك شرايط جغرافيايي و محيطي ، زماني و مكاني فرضاً مي شود موسي و شخصي ديگر در همان زمان و مكان و با همان شرايط مي شود فرعون.

بنابراين وقتي در اين موضوع دقيق مي شويم گويي يك غناي بي پايان در هستي فرد نهفته است كه اين كيفيات تعويض ناپذير و مبادله ناپذير هستند.غناي بي پايان مقوم تفرد يا « از آن من بودن » هستي شخصي است كه آن را از همه حالات ديگر هستي متمايز مي كند از جهتي ديگر مي توان گفت كه تفرد هر باشنده تفرد جسماني نيز هست مثل زنبور عسل كه يكي ملكه است  و يكي نگهبان و ديگري زنبور كارگر و الي آخر. پس تفاوتهاي جسماني نيز وجود دارد هم در ميان حيوانات هم در ميان خود انسان. يكي قدبلند مي شود يكي قدكوتاه يكي زشت مي شود يك زيبا  يكي سفيد مي شود يكي سياه يكي چاق و ديگري لاغر  ولي وقتي در مطلب خوض مي كنيم مي بينيم كه اين تفاوتها زياد مهم نيستد. تفاوتي مهم است كه يك انسان  را در نحوه زندگاني از انسان ديگر جدا مي كند و آن همان حد مرزي افراد است و آن چيزي است كه تفرد را بوجود مي آورد.

 اما چيزي كه بسيار جالب است بدانيم اين است كه با توجه به كليه علومي كه بر زمينه روان شناسي هستند مثل روانكاوي ، روانپزشكي ، پديدارشناسي ، رفتارشناسي ، انسان شناسي و غيره و خيلي از اين دسته علوم كه مي خواهند ذهن يا روان انسان را ترسيم كنند و بشناسند، مي بينيم كه همه معادله ها يا فرمول هايي كه آنها براي انسان مي پيچند در خيلي از مواقع درست از آب درنمي آيد . زيرا انسان و اين نحوه زندگاني او و در وضعيت هاي مختلف قرارگرفتن آن بسيار ژرف تر از اينهاست كه بتوان به آن مثل يك سيستم نگاه كرد و اعمال و رفتاراو را پيش بيني كرد كه فرضاً در غم ، اندوه ، اميد ، عشق ، محبت ، يأس ، دلهره و يا خيلي چيزهاي ديگر چگونه تصميم مي گيرد . اينگونه نيست كه با ارسال يون ها و يا دادن يك قرص ترشح غدد او را به هم بزنيم و نتيجه دلخواه خودمان را بگيريم.

اينگونه نيست كه بگوييم چون ژن هاي فلان فرد اينگونه چينش شده و ترتيب و تركيب آن اينگونه است پس نتيجه بگيريم فرد اينگونه زندگي خواهد كرد اينگونه رفتار خواهد كرد . اين نگاه يك نگاه مكانيكي به انسان است و غلط است. به طور مثال اگر بخواهيم درجه آب در خودروي خودمان در زمستان بالا برود كه بخاري استفاده كنيم فشنگي آب را 90 درجه مي گذاريم و اگر در تابستان بخواهيم دماي آب زياد بالا نرود يك فشنگي 70 درجه براي خودرو نصب كنيم اين نگاه مكانيكي است و اگر با همين نگاه مكانيكي به انسان نگاه كنيم، اين نگاه غلط است و وقتي در طول تاريخ نگاه مي كنيم انسان ها اينگونه جواب نداده و نمي دهند. بلكه برعكس عظمت انسان اينجاست كه اعمال و رفتار او را نمي توان پيش بيني كرد و عظمت انسان دقيقاً از نظر هايدگر اين است كه نبايد به انسان يك نگاه جامعه شناسي ، مردم شناسي ، آمار، پزشكي و يا نگاه مكانيكي داشت. چرا كه اعمال يك دستگاه و يا يك سيستم را مي توان پيش بيني كرد اما انسان را هرگز . اينكه عطار چگونه عطار مي شود آيا آن پيش بيني شده است . بلكه يك واقعه اي براي عطار رُخ مي دهد كه ناگهان وي دگرگون مي شود و نحوه زندگي و رويكرد خود را به زندگي عوض مي كند و يا باباطاهر نيز همين طور و يا بسيار بسيار نمونه هاي ديگر .

  اگر از نمونه هاي خاص بگذريم حتي در زندگي روزمره انسانهاي معمولي نيز شاهديم كه اين غير قابل پيش بيني بودن و بصورت ضرب المثل تبديل شده كه فرضاً مي گويند فلاني اين كار را كرد و طرف مقابل مي گويد فلان ،فلاني كه فرضاً اين طور بود يا آن طور بود. پس مي بينيم انسان اين موجود عظيم و شگرف غير قابل پيش بيني چگونه در موقعيت يا وضعيت يا شرايط خاص علي رغم پيش بيني هاي مكرر يك رفتار صددرصد متضاد از خود نشان مي دهد، رفتاريكه ممكن است فرد را از روزمره گي خارج كند و اصيل سازد يا برعكس.

کد خبر 318146

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha