دكتر غلامرضا اعواني، رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، در گفتگو با خبرنگار " مهر" درباره وضعيت فلسفه اسلامي و مواجهه آن با مسائل جديد گفت : فلسفه در ايران در حيات پيوسته و مستمري قرار داشته است. اگر ما تاريخ فلسفه در اسلام را مطالعه كنيم هر چند در بعضي از دوره ها مجهول به نظر مي رسد، اما داراي يك حياتي مستمر بوده است.
وي افزود: متأسفانه غربيها فلسفه اسلامي را فقط به عنوان يك مرحله انتقال به اروپا تلقي مي كنند و غربزده هايي هم كه از زاويه نگاه غربيان به فلسفه اسلامي نگاه كرده اند اين قول غربيها را پذيرفته اند، يعني كتابهاي تاريخ فلسفه اي كه در جهان عرب نوشته مي شوند هميشه فلسفه اسلامي را به ابن رشد ختم مي كنند.
اعواني تصريح كرد: اين روش در واقع روش اروپائيان است كه ابن رشد را آخرين فيلسوف مسلمان مي دانند. چون به فلسفه اسلامي نه به عنوان فلسفه اسلامي في نفسه، بلكه به عنوان حلقه انتقال فلسفه از يونان به جهان مدرن و قرون وسطي نگاه مي كنند و بيش از اين براي فلسفه اسلامي اهميتي قائل نيستند. در حالي كه چنين نيست، بعد از ابن رشد تازه فلسفه حقيقي اسلام آغاز مي شود .
اعواني سير حكمت در عالم اسلام را برخلاف سير فلسفه در اروپا توصيف كرد و گفت : فلسفه در اروپا و در دوره جديد به سمت جدايي از حكمت رفته است، يعني فلسفه جديد را در عين اينكه فلسفه است ما نمي توانيم حكمت بدانيم. بعد از دكارت، فلسفه در اروپا در عين اينكه فلسفه است، حكمت نيست و با مباني حكمي منافات دارد .
وي تأكيد كرد: در فلسفه اسلامي، فلسفه هميشه مترادف با حكمت بوده و هيچ گاه از حكمت عدول نكرده است.
اعواني در ادامه به اين نكته اشاره كرد كه تا اواخر قرن گذشته ايرانيان با فلسفه اروپايي چندان آشنايي نداشتند و تمام علوم را در قالب علوم سنتي وحكمت در مقام سنتي آن مي آموختند. در تهران اساتيد بزرگي مانند آقا عبدالله زنوزي ، آقا علي مدرس زنوزي ، ميرزاي جلوه، آقا محمد رضا قمشه اي، آقا ميرزا حسن كرمانشاهي و شاگردان آنها، حكمايي بودند كه اين مكتب را حفظ كردند.
رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران دور شدن از حكمت الهي و سنتي را مهمترين نكته انسداد فلسفه در ايران دانست و گفت : براي رهايي از اين وضعيت بازگشت به مبادي حكمت الهي مي تواند راهگشاي مناسبي براي خروج از وضعيت فعلي باشد.
نظر شما