از نگاه تحليلگر كتاب مهر، اين كتاب نمايانگر گرايش غالب ذهني نويسي نويسندگان نسل جوان و نوظهوري است كه قبل از داستان، به روايت خودداشته ها و نجواهاي دروني شان مي انديشند.
اين دست داستانها زماني نوشته مي شوند كه قالبي متعين و هم جنس با درونيات صاحب اثر يافت نشده و به همين دليل، شكل و نحوه تبلورشان همچون شعر، نشات گرفته از سرريز شدن است. نويسنده با اين منظور، در صورتي لغزان ميان شعر و داستان، دل نوشته هايي پا در هوا ميان عين و ذهن را به تقرير درمي آورد تا رواياتش تكه هايي خالي از عناصر اوليه داستاني - به مثابه داستاني - لقب بگيرند.
" مقدمه " در بي زماني و بي مكاني، دريچه اي را رو به هيچ و جهاني گنگ و نامفهوم به تصوير مي كشد . راوي ناشناس ، اما پرحرف و توصيفگر داستان ، در جدلي دروني و دائمي براي فهم واقعيت به سر مي برد. " مقدمه " را از آن جايي كه از فرط درون گويي و روان پريشي راوي اش در فضايي شبه شعر دست و پا مي زند، مي توان سقوطي زباني از داستان به شعر تلقي كرد:
" ... چيزي شبيه تابوت بر دوش جماعتي كه در سياهي تابوت و مرگ گم شده اند . زرناله هاي كس يا كساني نگاه خيره او، عروس ، به دريچه ، چشمانم ، از ميان تاريكي و سردي گور . مردي در ميان چهره هايي گم و تار خاك بر مغاك مي ريزد... " (ص11)
"مقدمه" داستاني مملو از نجواها و پچپچه هايي ناشنيدني، هذيان هايي آزاردهنده و تصاويري درهم و برهم از يك راوي آشفته حال است كه گويي مرده و جهان و باقي مانده خود و خانواده را از دريچه اي سرد و تاريك به نظاره نشسته است.
در " كلمه اي به نام كلمه " راوي همان راوي داستان نخست نشان مي دهد ؛ با اين تفاوت كه اين بار وهم زدگي و آشفتگي اش را به فضايي تازه منتقل كرده است. تمام حكايت، ماجراي رسيدن فرد به نقطه اي ميان مه و كوه و دره است. انگيزه، مقصد و نيت راوي كه مي بايست نقطه هدف سفر ذهني و عيني او را بازگويد، عقيم و سربسته مانده و اثر را باز هم در قواره توصيفات صرف تقليل مي دهد.
" صبا نصيحت " داستان را كمي سرراست تر تعريف مي كند و مخاطب اين بار تا اندازه اي تعامل با داستان را احساس مي كند ؛ با اين وجود راوي اول شخص، گفتگوها را نيز در قالب شرح و وصف به بخشي از ذهنيت خود بدل ساخته و از بده و بستان آدم ها در صورت داستان پرهيز مي كند. در واقع راوي "صبا نصيحت" همچون داناي كلي نامحدود، احوال و اتفاقات پيرامون را به صورت فردي و تك نفره توصيف مي كند.
در اين داستان، استفاده از ترجيع بندي كلامي و الفاظي تكرارشونده كه آرايه هاي داستان هم محسوب مي شود و نيز جملات كوتاه و بريده، ضرباهنگ داستان را شدت بخشيده و زباني هم جنس با فضا و موضوع پرتانش خودكشي و لحظه هاي رو به مرگ خلق كرده است.
بكارگيري عنصر تكرارشونده كه معمولا در شعر رايج و قابل استفاده است، حكايتگر تاكيد نويسنده بر آن واژه يا جمله به عنوان حركتي درون متني است. اين تحرك جدا از كاركرد معنايي و موكدانه نويسنده و راوي كه بر مرور و يادآوري آن تاكيد مي ورزد، نوعي شگرد زباني نيز به شمار مي آيد كه بيش از داستان، متن را به شعر نزديك مي كند. اين حركت كه در فرم روي مي دهد، در داستان "نفس كشيد تا" هم در انتقال مفاهيم موردنظر نويسنده، اثر را بيش از قصه گويي به شعر نزديك كرده است.
داستان " آن روز پائيزي " پرسشي ذهني را پي مي گيرد كه راوي بعد از مرگ پدربزرگش دچار و گرفتار آن شده است . اين پريشاني و وسواس، باز هم راوي را به بريده گويي روايي و رفت و برگشت هاي ذهني و واقعي حاكي از پرسشگري واداشته است.
پيچيدگي ، مبهم گويي و اتفاق هاي درون داستاني نامشخص، داستان "111" را همچون ساير متون با توقف هاي پي در پي و اغتشاش در روند پيشرفت حوادث مواجه كرده است. استفاده از تعابير دروني براي بيان رويدادهاي بيروني ، شخصيت هاي ناشناس و مانده در تاريكي و همچنين يادآوري ها و تغيير فضاهاي پياپي، از جمله شگردهايي هستند كه باز هم بدون بهره گيري از عنصر ديالوگ، بيش از داستان گويي، ميل نويسنده را به توصيف وضع حال و درونيات نشان مي دهد.
ميل به فضاسازي و توصيف در غالب داستان هاي مجموعه در حالي رخ مي نماياند كه شكل عينيت يافته اش صبغه اي غيرمتعارف ، افراطي، اغراق آلود و نزديك به شعر يافته است. تنهايي، غريبگي ، احساسات گرايي و ناشناختگي، صفات پايدار راوي تكثير شده داستان هاي كتاب است.
از نگاه تحليلگر كتاب مهر، خودگويي ها و روايت هاي اول شخص، مجال تحرك را از متون سلب كرده و همه عناصر روايت را محدود و معطوف به درون خود ساخته است؛ گويي راوي درجا و ساكن ايستاده باشد و تنها به مدد حس و نه سير در جهان ، رنگ دنيا و حوادث رفته بر خود را توصيف مي كند .
نمود اين ويژگي در "ديدار شبانه" مشهود است. اين داستان با وجود پرده برداري از ديالوگ و شخصيت هايي كه سرانجام، حرف زدن و ارتباط با يكديگر را آغاز مي كنند، ورطه سانتي مانتاليسم شاعرانه را بيش از پيش رخ نموده است.
ماجراي " مرد سايه اي " با شخصيتي كه تلوتلوخوران ميان گذشته و حال غوطه مي خورد، وهم و درهم ريختگي ذهن و تشويش روان را در بستر مضموني تازه، بازتكرار مي كند. راوي اين بار دچار فاصله اي عميق با گذشته شده است كه او را به واسطه پرش و انقطاعي ناگهاني، از امروز جدا كرده و ناشناس و غريبه و سايه وار نشان مي دهد.
در " تا مقصد مي خوابم بيدارش نكن " درهم ريختگي و پريشان گويي راوي ، به افعال و قواعد دستوري داستان هم سرايت كرده و حال و گذشته در پيكره اي توهم گونه ، پاره پاره و از هم گسيخته - در جمع با سويه خودگويانه راوي اول شخص - به قاعده گريزي متني و نوشتاري داستان منجر شده است.
در مجموع بايد اذعان داشت كه عدم رعايت انسجام زباني ، دور شدن از شخصيت پردازي و ديالوگ محوري ، ذهن بافي افراطي ، پرش هاي زماني ممتد و خارج از اصول منطقي روايت و اصرار بر واگويه هاي منقطع از هم در فقدان مضاميني ملموس و بسترهايي داستاني ، آثار اين مجموعه را به نسخه هايي تجربي ، غيرحرفه اي ، خود نوشت و نويسنده محور بدل ساخته است.
در تمام ماجراهاي كتاب، درون گرايي و احساسات محوري و زبان منشعب از آن، برخاسته از حضور بي چون و چراي راوي مقتدر - به لحاظ جنس حضور، حاكميت همه جانبه و در اختيارگيرنده كليه عناصر متني - و نويسنده اي است كه بطور قطع و يقين، قبل از داستان، شيفته وصف و شرح حال است؛ غافل از آن كه توصيف و تشريح، تنها بخشي از عناصري است كه همگي در خدمت كليتي واحد به نام داستان قرار دارند.
" تا مقصد مي خوابم بيدارش نكن " مشتمل بر پانزده داستان كوتاه از جواد عاطفه ، به تازگي از سوي نشر لوح فكر در 1100 نسخه و بهاي 1200 تومان روانه پيشخوان كتابفروشي ها شده است .
نظر شما