نكته اي كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا همه منشورها داراي مشروعيت هستند و آيا منشورهايي كه مشروع تلقي مي شوند دولت هاي جهاني حاضر به تبعيت از مفاد آن هستند و آيا اين قرارداد زمينه هاي تحقق عملي اهداف منشور را در عرصه بين الملل تامين مي كند؟
بدون ترديد منشور بايد ازمقبوليت جهاني برخوردار باشد ، در غير اين صورت با چالش روبرو شده و بي تاثير خواهد بود. تدوين كنندگان نهادهاي جهاني بدون حاكميت روح مشروعيت نخواهد توانست اهداف و قدرت خود را اعمال كنند.
مشروعيت به معناي توانايي و ايجاد و حفظ اين اعتقاد و ذهنيت است كه آن نهاد جهاني براي عرصه بين الملل مناسب است. دولت ها بايد بدون اكراه از آن اطاعت كنند و قوانين مطروحه آن را پذيرفته و آن را شايسته احترام و قابل تطبيق با اهداف ملي خود بدانند. وقتي گفته مي شود نهاد مشروعيت دارد، يعني دولتها تحت فرمان اين منشوراعتقاد راسخ داشته باشند كه ساختار نهاد تاسيس شده،عملكرد،اقدامات، تصميم ها و سياست هاي آن از شايستگي،صداقت و راستكاري برخوردار است.
نظام كنوني بين الملل شبيه دوران بعد از جنگ اول جهاني است كه با ورود مكتب كمونيسم و نازيسم هنجارهاي تعريف شده آن نظام بين الملل را تحت تاثير قرار داد و نتيجه كار آن شد كه دولتهاي بين الملل به نهادها وقعي ننهادند و عملا نهادهاي جهاني مهمي چون جامعه ملل كارايي و اقتدار عمل را از دست داد و ثبات سياسي جهان به هم ريخت .
در برهه زمان كنوني نيز با پايان جنگ سرد نئوليبراليسم به دنبال رايج كردن هنجارهاي بازتوليدي است كه اين هنجارها مورد قبول كشورهاي مسلمان مثل ايران و يا كشورهايي نظير چين و كره شمالي نيست.تحميل خواسته ها بوسيله زور و قدرت عملا نهادهاي بين المللي را كه بر اساس توافق صورت گرفته است تحت شعاع قرار داده و كارايي آنها را با بحران مشروعيت روبرو مي كند،زيرا قدرتهاي بزرگ به عنوان تضمين كنندگان اصلي منشور نهادهاي بين المللي عملي آنرا زير پا مي گذارند .
دنيا در حال سپري كردن دوران گذار از يك فاز سياسي و اقتصادي جهاني به فاز ديگر است و اين دوران گذار تعارض ميان عقايد و خواسته ها را به نفع نئوليبراليسم تغيير مي دهد، اما از آنجا كه مقابله جدي با اين تفكر وجود دارد كشورها يا به سوي تعريف نظام جديد با گفتگو پيش خواهند رفت و يا اينكه با استقبال از تنش و درگيري برنده را مشخص خواهند كرد.در حالت نخست نهادهاي بين الملل بر پايه اسلوب هاي جديدي تغيير شكل خواهند داد و از اهميت برخوردار خواهند شد و در حالت دوم نهادهاي جهاني به صورت بنيادي كارايي خود را از دست خواهند داد .
از آنجا كه شعار گفتگوها در دستور كار دولت هاي جهاني است، اما در عمل زور در دستور كار حل و فصل اختلافات قرار دارد در نتيجه حالت دوم قطب تعيين كننده مسائل روز جهاني قرار گرفته است .
در چنين شرايطي نهادهاي بين المللي نظير سازمان ملل متحد و نهادهاي فرعي آن كه برگرفته از رضايت دولت هاي عضو است، تحت جبرگرايي (يكجانبه گرايي) قدرتهاي بزرگ روح تفاهم و رضايت همه اعضا را از بين برده و بنيان اين نهادها را كه به عنوان شيرازه اي براي ثبات و همبستگي ملل هستند به طور كل مي فروپاشد .
تحليلي مهر حاكي است برخورد شوراي امنيت و آژانس بين المللي انرژي اتمي با برنامه هسته اي صلح آميزايران و تبعيضاتي كه بين اعضاي جامعه جهاني قائل هستند مشروعيت اين نهادها را در نزد كشور ايران و ساير دولتهاي همرديف از بين برده و اين امر سمبل روند بي اعتمادي در عرصه بين المللي و الگويي براي كشورهاي در حال توسعه گردد.سر پيچي كشورهاي غربي از تعهدات مواد 2 و 4 منشور آژانس و اتخاذ سياست زور براي منصرف كردن ايران از پيگيري اين مواد قانوني در مقطع كنوني اوج هماوردي غرب براي غالب كردن ديكته هاي نئوليبراليسم مي باشد.
با توجه به وضعيت فوق نهادهاي جهاني كه منشورهاي قراردادي بين دولتها هستند و در واقع دولتها بخشي از اختيارات خود را محدود و در اختيار نهادها قرار دادند تا ثبات و امنيت و چارچوب هاي توسعه محقق شود، اما با خواسته هاي يكجانبه نئوليبراليستي و تفسير به منافع از مفاد معاهدات بين المللي ، مشروعيت و خاستگاه اوليه نهادهاي جهاني را از بين خواهد برد .
نظر شما