به گزارش خبرنگار "مهر"، آموزش سياست در ايران از همان اوايل با دو گانگي مباني روبرو بود. مباني فكري غرب كه الگوي آموزشي ايران از آن نمونه برداري شده بود بحث خالقيت خداوند را در هستي مي پذيرفت اما در جايگاه حكومت و قدرت به عنوان اساسي ترين موضوع سياست بحث جدايي دين از سياست را مطرح مي كرد و حتي ماركسيستها بحث خالقيت را نيز نفي مي كردند. نگاه كلي غرب به سياست اين بود كه خداوند انسان را در مسئله حكومت آزاد گذاشته است تا بر اساس عقلانيت خويش عمل كند اما از سوي ديگر در ايران نگاه اسلامي وجود داشت كه دغدغه حكومت يكي از محوري ترين اصول فكري و اعتقادي آن است .
اما با پيدايش انقلاب اسلامي بحث حكومت به عنوان حاكميت الهي مطرح شد. قانون اساسي حاكميت را از آن خدا دانست و با توجه تئوري ولايت و فلسفه اسلامي حاكميت، آموزش سياست در ايران با توجه موضوع محوري حكومت و قدرت تغيير كرد. آنچه به عنوان بحثهاي جديد آنهم به صورت جدي مطرح شد اين بود كه خداوند هم خالق هستي است وهم از طريق پيامبر خويش اصول حكومت را مشخص كرده است يعني اينكه خداوند حكومت را در اختيار بندگان خاص خويش نهاده است كه واجد شرايط ويژه اي هستند.
به تحليل "مهر"، نوع نگاه به حكومت و حاكميت سازنده مفاهيم و نوع تعريف آنها در سياست است. به عنوان مثال مباحثي مانند آزادي ، عدالت و توسعه در انديشه اسلامي حكومت با نوع ليبراليستي آن متفاوت است. از ديد اسلامي هرتوسعه اي قابل قبول نيست بويژه اينكه الگوي توسعه در غرب بر اساس مسائل رفاهي ، اقتصادي و مادي بنا نهاده شده است، آنچه در توسعه اسلامي مطرح است بحث توسعه مادي ومعنوي جامعه است كه اين امرتفاوتهايي را به صورت جدي و چالش برانگيز با تمدن غربي ايجاد كرده است. از ديد انديشمندان سياست در ايران توسعه غرب ، با حذف اصول اعتقادي و الهي همراه بوده است كه همين امر مشكلات زيادي را براي غرب و جهان بشريت به وجود آورده است. تفاوت اصلي آموزش سياست در ايران به نوع جهان بيني حاكم بر انديشه سياسي حكومت برمي گردد. از ديد جمهوري اسلامي در الگوي حكومت و قدرت اولا قدرت و حاكميت يك امر الهي است در صورتي كه غرب مبناي قدرت و حاكميت را مادي و زميني مي داند. از ديد جمهوري اسلامي خداوند حاكمان را بر مي گزيند حاكماني كه ولايت دارند اما در انديشه سياسي غرب همه چيز در دست انسان است و خود انسان است كه سياست و حكومت را در اختياردارد و همه چيز مبناي مادي دارد.
در جمهوري اسلامي حكومت موظف است زمينه ساز رشد معنوي جامعه باشد و از اصول دين حمايت و حفاظت كند و سعي نمايد آنچه را در جامعه پياده كند كه تضادي با اسلام نداشته باشد. يعني اينكه مبناي قانوني كه چارچوب عمل سياسي است اسلام است اما در مباني حكومت در غرب مسئوليت دولت به صورتي محدود، مديريت ، مسائل رفاهي و اقتصادي مردم است يعني اينكه حكومت به سرنوشت معنوي مردم كاري ندارد و مسئوليتي در حوزه دين و اعتقاد مردم ندارد،مواردي كه به عنوان تفاوت انديشه سياسي غرب و جمهوري اسلامي آموزش انديشه سياسي حكومت در اسلام و انديشه سياسي غرب با توجه به اينكه اكثر اساتيد مطرح در دانشگاه هاي اروپايي و آمريكايي تحصيل كرده اند فضايي متفاوت را ايجاد كرده است كه دانشجويان در آن سياست را پيچيده مي بينند. البته مطرح كردن اينها به معناي نگاه خاصي به اين مسائل نيست بلكه توجه شرايط آكادميك علم سياست درايران است.
نظر شما